رمان دلارای پارت 170
49 دیدگاه
– بفرمایید؟ – آقای ملک شاهان؟ مکثی کرد و سپس گفت: – امرتون؟ – آلپارسلان ملکشاهان دیگه درست میگم؟ امیدوار بود فکری که در سرش چرخ میخورد حقیقت نداشته باشد! بی انعطاف تکرار کرد – امرتون؟ اینبار افسر با لحنی که به وضوح از چند دقیقهی پیش جدی تر…