رمان دلارای

رمان دلارای پارت 170 2.8 (5)

49 دیدگاه
  – بفرمایید؟ – آقای ملک شاهان؟ مکثی کرد و سپس گفت: – امرتون؟ – آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان دیگه درست میگم؟ امیدوار بود فکری که در سرش چرخ می‌خورد حقیقت نداشته باشد! بی انعطاف تکرار کرد – امرتون؟ اینبار افسر با لحنی که به وضوح از چند دقیقه‌ی پیش جدی تر…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 169 4.5 (2)

29 دیدگاه
  ارسلان دندان روی هم فشرد و از دلارای جدا شد – چه مرگته؟ دستش را بالا برد دخترک را سمت خودش برگرداند و با تمام توان تکانش داد طوری که درد شدیدی در گردن دلارای پیچید _ حالت از کی بهم میخوره؟ من؟ دلارای با درد دستش را روی…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 168 3 (2)

38 دیدگاه
  دلارای صدای لرزانش را بالا برد _ من که رفتم … خودت اومدی دنبالم ارسلان موهایش را گرفت و با خشونت سرش را بلند کرد اعصابش بهم ریخته بود نمی‌فهمید دلیل اداهای دخترک چیست در چشمان خیسش زل زد و غرید _ پشتت به کی گرمه بچه؟ پشتت به…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 167 3.4 (7)

42 دیدگاه
  دلارای نفس زنان تکرار کرد _ دردم میگیره _ قدیما انقدر زود دردت نمی‌گرفت عادت کرده بودی دستش را زیر باسنش گذاشت و با یک حرکت بلندش کرد _ بیا یادت بیارم تا کجا میتونستی تحمل کنی کوچولو دلارای ترسیده جیغ زد و او دستور داد _ پاهات…. جمله…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 166 4 (2)

49 دیدگاه
  بهت زده سر تکان داد _ نه ارسلان دستش را روی شکم وپهلوهایش سر داد _ شدی! شکمت ، پهلوهات… دلارای وحشت زده نگاهش کرد _ خودم ‌… حس نمیکنم _ ولی من حس میکنم! دستش را نوازش وار روی پوست دخترک کشید و ادامه داد _ من بدنتو…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 165 3.5 (2)

57 دیدگاه
  _ یادته چطور با جسارت برام لخت شدی؟ یاذته هرچی کفتم یک جوابی دادی تا بیای تو بغلم؟ دلارای ناله زد _ الان نه دست ارسلان بیشتر پیشروی کرد _ من همون دخترو میخوام دلی دلم واسه اون تنگ شده گفت و دستش را به نقاط ممنوعه بدن دخترک…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 164 0 (0)

74 دیدگاه
  تخت سینه تا چانه‌اش را محکم دست کشید تا تمیز شود و سپس خودش را گربه شور کرد و شیر آب را بست. چند ثانیه ای صبر تا نفسش چاق شد و سپس به سمت در حمام رفت اما با یاداوری چیزی سر جایش سیخ ایستاد. نفسش را کلافه…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 163 5 (2)

74 دیدگاه
  نور از لا به لای پرده های شیری رنگ وارد اتاق شده بود صدای نفس های منظم ارسلان از پشت گوشش باعث چرخیدن سرش شد به پهلو دراز کشیده بود و موهایش به طرز زیبایی روی پیشانی اش ریخته بود لبخند به لب به سمتش چرخ خورد و زیر…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 162 5 (1)

93 دیدگاه
  ارسلان دکمه های پیراهنش را یک به یک باز کرد و پیراهن را روی پای دلارای انداخت : _میرم دوش بگیرم پاتو بیرون نمیذاری از اتاق تا برگردم بوی عطری که روی پیراهن ارسلان بود ، باعث زیر و رو شدن معده‌اش شد تمام تلاشش را کرد تا عق…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 161 5 (2)

66 دیدگاه
  ارسلان بی حوصله پوف کشید _تند نرو مروارید من دیگه حوصله ندارم مراعات کسی رو بکنم دست شوهرت رو بگیر از خونه من برید بیرون تا وقتی نخوام اجازه نمیدم کسی دستش به اون دختر برسه افتاد ؟ نگاهی به پدرش انداخت و تنها برای طعنه زدن به او…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 160 5 (1)

58 دیدگاه
  دستش را روی شکمش حرکت داد و با بغض لب زد : _تو هم مثل من باش دل خوش کن به همین محبت های الکی و فیک چون فکر نکنم که آلپ ارسلان ملک شاهان بتونه واقعی تر محبت کنه ! یاد روزی افتاد که داراب چاقو را بیخ…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 159 5 (1)

58 دیدگاه
  کلیپش دست به دست داره میچرخه دیگه عالم و آدم فهمیدن که تو خونه ی پسر من …. مکث کرد و جمله اش را ادامه نداد هر چند که ادامه جمله اش زیادی واضح بود ارسلان خندید و بی توجه به دختری که بغض کرده از پشت در بسته…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 158 5 (1)

81 دیدگاه
  همزمان با باز شدن در صدای گریه ی زنانه ای در خانه اش پیچیده شد صدا را به خوبی می شناخت تمام دوران کودکی اش این آوا را شنیده بود گریه های مادرش! دو دکمه اول پیراهنش را باز کرد و گفت : _بذار پات واشه تو خونه بعد…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 157 5 (1)

56 دیدگاه
  قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد …… کسی به در کوبید و بعد صدای مروارید آمد _آلپ ارسلان ؟ باز کن درو دلارای وا رفته چشمهایش را بست همین یک قلم را کم داشت که خدارو شکر از…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 156 3.7 (3)

112 دیدگاه
  عطر تندش که زیر بینی اش پیچید باعث حالت تهوعش شد دستش را جلوی صورتش گرفت و چند باری عق زد _چته باز ؟ برو تو ادا در نیار به زور جلوی خودش را گرفت تا بالا نیاورد و سوار آسانسور شد نگهبان قبل از بسته شدن در خودش…