رمان دلارای پارت 246
سیگار بعدی را آتش زد و به محض تمام شدنش نخ بعدی آرام نداشت هیچ وقت در زندگیاش سر چنین دوراهی قرار نگرفته بود در آرام باز شد دلارای دستش را مقابل بینی اش گرفت و خواست برگردد که صدای آلپارسلان بلند شد _ کجا؟ این پا و آن پا کرد _