رمان دلارای پارت 238

4.7
(3)

 

_ عزیزم تماس گرفتم بالا پرسیدم
سرشون خلوته ، بفرمایید

دلارای بدون حرف سمت آسانسور راه افتاد و آلپ‌ارسلان به خیال معاینه انگشت هایش پشت سرش قدم برداشت

ابروهایش درهم و چشمانش سرخ بود

چنان خشم عمیقی نسبت به دلارای احساس میکرد که می‌توانست جانش را بگیرد اما دلش نمی‌آمد!

دیدن خون روی سرامیک های سفید رنگ آشپزخانه حالش را دگرگون کرده بود

دخترک برای جنین کم مانده بود از انگشت هایش بگذرد و این فداکاری ها در خانواده او کمیاب بود…

پدر و مادر خودش و حتی دلارای عادت به جنگیدن برای بچه هایشان نداشتند

او ، دلارای و برادرهایش ، هومن و هنگامه…

آن ها همیشه قربانی آبروی خانواده بودند اما دلارای با تمام بچه‌گی اش برای جنین مادرانه خرج می‌کرد

با این همه قصد کوتاه آمدن نداشت

هرگز!
او را چه به پدر بودن؟!

حتی خود دلارای هم برایش همیشگی نبود چه برسد به بچه‌اش!

پشت سر دلارای که وارد اتاق شد با خشم دندان روی هم فشرد

پوسترهای بزرگ نوزاد و قاب عکس های بچه های چندماهه اعصابش را به بازی گرفتند

موهایش را چنگ زد و نگاه تهدیدآمیزی به دلارای انداخت اما دخترک در این دنیا نبود

با لبخند کمرنگی به تصویر مادر و نوزاد روی دیوار خیره مانده بود

زن عینک قرمز رنگی به چشم زد و از پشت میز بلند شد

_ بشین عزیزم ، خوش اومدید
پانسمان دستت برای چیه؟

دلارای بی توجه به او روی صندلی نشست و سلام کرد

آلپ‌ارسلان از میان دندان های بهم چفت شده هشدار داد

_ اشتباه اومدیم مثل اینکه ، قرار بود دستش معاینه شه

دکتر با خونسردی نگاهی به انگشت های دختر انداخت

_ پانسمان شده دستشون
اگر مشکلی داشت پاسنمان نمیکردن خیالتون راحت
چه اتفاقی افتاده؟ ضربه ای به شکم یا کمرتم خورده عزیزم؟

دلارای آرام سر تکان داد

_ نه ، دستم بریده

_ امروز استرس داشتی؟ حرکات بچه عادی بوده؟

_ استرس داشتم…

_ خونریزی چی؟

_ فقط لکه بینی

دکتر سمت پرده سفید رنگ راه افتاد و سرتکان داد

_ بخواب روی تخت عزیزم ، چند ماهته؟

آلپ‌ارسلان کلافه خودش را روی کاناپه انداخت و موهایش را چنگ زد

پشیمان شد!
چرا قول داده بود فردا برای سقط نروند؟!

یک دقیقه تحمل این وضعیت را نداشت

صدای خنده گرفته دلارای را از پشت پرده می‌شنید و پچ پچ هایش…

انگار نه انگار او هم در اتاق است!

_ آره … براش لباس سایز صفر‌ نخریدم!
انقدر گفتن وزنش زیاده بزرگ تر خریدم

حتی صدای خنده های دکتر هم از نظر ارسلان نفرت انگیز می‌امد

_ نوزاده! نکنه رفتی برای بچه چندماهه لباس خریدی؟ تو ساکش فقط لباس سایز صفر بذار
برای لباس های بعدی ان‌شاالله خودت استاد میشی
بعدم تا دنیا نیاد نمیشه وزنش رو حدس زد
تو فقط تو ماه های باقی مونده حواست به تغدیه‌ات باشه و حتما پیاده روی کن

ارسلان چانه‌اش را مالید و پوف کشید

صدای دکتر بالا رفت

_ بفرمایید اینجا آقای پدر کوچولوتونو ببینید
نشستید اونجا چرا؟
جوجه‌امون دلتنگ باباشه
نگران نباشید ، خجالت هم نکشید من روزانه حداقل ده تا پدر خجالتی می‌بینم که بعضیاشون حتی راضی نمیشن بیان توی اتاق!
بچه اولتونه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

66 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آریا
آریا
1 سال قبل

رمان سفر به دیار عشق خوبه

نگارم
نگارم
1 سال قبل

یکی. لطف کن بگه روال پارت گذاری چطوریه ده آخه اینجوری ک خوندم سال ب سال پارتی میزاری

ra_ha_22
ra_ha_22
1 سال قبل

میشه چندتا رمان خوب که تموم شدن معرفی کنید

سهیل
سهیل
1 سال قبل

بچه‌ها اسم چنتا رمان کامل بدین

مینا
مینا
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

وای ااقایون هم رمان میخونند 🤔 

مینا
مینا
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

خب اقا سهیل رمان بنچره اثر فهیمه رحیمی و زخم خوردگان تقدیر رمان هنگامه رمان جن ایر رمان بامددا خمار رمان اغوش اجباری رمان ….یادم نمیاد الان بعدن برات میفرستم اسم هاشونو

mona
mona
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

وا اقایون هم رمان مییخونند مگه 🤔 

سهیل
سهیل
پاسخ به  mona
1 سال قبل

آدم نیستیم مگه من خودم مینویسم برای تقویت میخونم

mona
mona
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

خ برمان بنچر اثر فهیمه رحیمی جین ایر بامداد خمار و رمان گلی در شلولزار رمان زخم خوردگان تقدیر…..اسم بقیه رو برات بعدن میقرستم

نازی
نازی
1 سال قبل

چرا رمان تا نصفه هست تمومش کنید ما خیالمون راحت شه

ASAL
ASAL
1 سال قبل

جرا پارت نمیزاری بعد ده روز اومدی سه خط گذاشتی ریدم تو این رمانت

من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
1 سال قبل

پس چرا پارت جدید نمیاااادددد

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

من کم‌کم دارم پایان ناممو تمون میکنم هنوز این رمان تموم نشده🤣🤣🤣🤣

mehr58
mehr58
1 سال قبل

چه ارسلان خشمگینه

سون
سون
1 سال قبل

بعد دوروز انتظار چس مثقال پارت گذاشته ک یه ذره داستان جلو نرفته واقعا میدونم ک اکثر کسایی ک رمان رو دنبال میکنن فقط از سر کنجکاوی ک آخرش چی میشه دارن دنبالش میکنن

ALA
ALA
1 سال قبل

فکر کنم تااین رمان تموم بشه من صدو بیست‌و رد کردم

Tamana
Tamana
1 سال قبل

عجب🤔

hasii
hasii
1 سال قبل

نه بچه هفتمشونه خانم دکتر 🤣🤣🤦

mona
mona
1 سال قبل

به نظر من رمان خیلی خوبی هست و مخاطب دوست داره هی ببنه اخرش چی میشه این رمان مخاطب رو واداربه خوندن بقیه رمان میکنه 👏 

Zari
Zari
پاسخ به  mona
1 سال قبل

بخدا تو نویسنده این رمانی اومدی از رمانت تعریف میکنی😂 وگرنه همه کفرشون در اومده😑

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Zahra.m.a.i
مینا
مینا
پاسخ به  Zari
1 سال قبل

عزیزم قسم خدارو نخور درسته من هم رمان مینویسم اما نویسنده این رمان نیستم اما بزار یه چیزی بهت بگم این رمان بهترین رمانی بود که تا الان خوندم

mona
mona
پاسخ به  Zari
1 سال قبل

عزیزم علکی قسم خدا زو نخور خوب نیست دومن درسسته خودم رمان مینویسم اما نویسنده این رمان نیستم سومن این رمان رمان خیلی خوب و عاللی هست

Rebeca
Rebeca
1 سال قبل

خیلی کوتاه بود 😐 از دست نویسنده سکته نکنیم صلوات

Arsalan
Arsalan
پاسخ به  Rebeca
1 سال قبل

الهم صلی الله محمد 😂😂

نفس
نفس
پاسخ به  Arsalan
1 سال قبل

خودت جواب خودتو میدی؟😐😂😑

مینا
مینا
1 سال قبل

رمان عالی هست دوستش دارم خیلی گریه کردم تا اینجا من خودم با اینکه 15 سالمه ولی رمان مینویسم و این رمان قشنگه 😍 

نفس
نفس
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

اینجا همه نویسندن😐🤣

mona
mona
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

بور نمیکنی باش یه روزی داستان براتون میزارم وبسایت بخونید به خودت بخند من راستش گفتم و من نویسندگی بلدم 😡 

نفس
نفس
پاسخ به  mona
1 سال قبل

اگر منظورت با منه گلم اول بزن رو ترمز باهم بریم ثانیا من کی مسخره کردم که بگم نویسندگی بلد نیستی میگم اینجا هممون نویسنده هستیم حرف بدی زدم؟؟؟
بعدم من خنده ندارم بلد باش گلم انشاالله موفق باشی و به بهترین جاها برسی ☺ 🙂

سایه
سایه
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

شما چجوری حس میگیری گریه میکنی؟ والا ما تا میایم شروع میکنیم به خوندن تموم میشه…فقط نوسینده عزیزو مورد لطف قرار میدیم

mona
mona
پاسخ به  سایه
1 سال قبل

اخخه عزیزم شاید شمما احساساتی نیستی 😂 
من احساساساتیم

Zari
Zari
پاسخ به  سایه
1 سال قبل

تا ابددددددد حققققققق😁

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

وایی خدا ارسلان چه به خجالت اونم از چی از شکم دلی اونی که هر شب با دلیه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آذرخش
مینا
مینا
پاسخ به  آذرخش
1 سال قبل

خره خب دکتر فکر میکنه ارسلان از بارداری دلی خوشحال و خجالت میکشه بیاد خوشحالی کنه از کجا بفهم ارسلان ناراضیه

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

تو خوبی خره 😛

مینا
مینا
پاسخ به  آذرخش
1 سال قبل

عزیزم من حالم خوبه توچی خوبی یاد یه شعری افتادم اهای الاغ عزیز حالت چطوره 😂 

mona
mona
پاسخ به  آذرخش
1 سال قبل

من عالیم عزیزم تو چطوری خوبی یاد یه شعر افتادم بزار بگم بخندی اهای الاغ عزیز حالت چطور الان بگو عزسزم حالت خوبه 😂 

Rabbit
Rabbit
1 سال قبل

آخ که هر روز حرصمون در میاره نویسنده 😐 
اولین و آخرین باره میخونم 🤐  😂 

Maedeh
پاسخ به  Rabbit
1 سال قبل

پس فردا میبینمت😂🔪🪴

الی
الی
1 سال قبل

ارسلان و خجالت🤣🤣🤣🤣

آوینم
آوینم
1 سال قبل

خجالت با ارسلان غریبس جک سالو گفته دکتر😂😂

دسته‌ها

66
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x