رمان دلارای پارت 231
دلارای با ذهنی درگیر جواب داد _ گفت دو سه ماه دیگه میاد هنگامه کف زد _ یعنی جفت داداشم خرن! دلارای نگاهش کرد _ هومن خوبه؟ هنگامه پوزخند زد _ مهمه واست؟ با شوهرت گند زدید بهش که _ اون زمان که حاجی انداخته بودمون گوشه زندان کجا بودید؟ بعدم هومن چرا؟ ما مشکلمون با حاجی بود هومن