41 دیدگاه

رمان دلارای پارت 226

4.3
(3)

 

 

ارسلان صدایش را بالا برد

 

_ هزارتا بدبختی دارم دلی حوصلتو ندارم

برو جمع کن گفتم

 

_ بهم اعتماد نداری؟ خب بگو علیرضا هرروز به خونه سر بزنه

 

ارسلان اینبار تهدیدآمیز لب زد

 

_ دلارای…

 

_ من نمیتونم بیام

 

نگاه عصبی آلپ‌ارسلان را که دید ناخواسته دروغ هارا بهم بافت

 

_ پاسپورت ندارم آخه!

یک هفته ، ده روز طول میکشه تو هم عجله داری وگرنه من از خدامه بیام دبی

 

دروغ میگفت

پارسال همراه حاج خانم به کربلا سفر کرده بود و دوسال قبل مکه

حتی در سه سالگی سوریه را هم دیده بود اما به یاد نداشت!

 

ارسلان کلافه پوف کشید

 

_ تا ده روز دیگه بیشتر تو لجن فرو کردن همه چیزو

 

دلارای با سر تایید کرد

 

_ تو برو ، قول میدم اینجا دردسر درست نشه

 

میگم علیرضا کاراتو درست کنه هفته دیگه بیای

اون داراب بی شرف بزنه به سرش بیاد چی؟

منم نیستم جنازتو جمع کنم حداقل

 

دلارای دلخور پشت چشم نازک کرد

 

محبت کردنش هم مثل آدمیزاد نبود!

 

_ مراقبم

 

_ میگم هنگامه بهت سر بزنه

 

یک قدم جلو آمد و هشدار آمیز چانه اش را گرفت

 

با جدیت تهدید کرد

 

_ به جون مروارید بفهمم هومن پاشو گذاشته تو این برج تو رو اتیش میزنم خب؟

نگهبان مو به مو بهم گزارش میده

از دو کیلومتری اینجا رد بشه من از موهات آویزونت میکنم دلی

 

دلارای غمگین خودش را عقب کشید

 

_ ولم کن

 

_ نشنیدم بگی چشم

 

_ چون نگفتم!

 

_ زبون درازی کن خب؟ اتفاقا منم دنبال کیسه بوکسم واسه گندکاریای بچه های دبی

 

دلارای آرام زمزمه کرد

 

_ ولم کن … خودم حواسم هست

پسره به خونمون تشنست بیارمش اینجا که چی بشه؟!

 

 

از تو هرکاری برمیاد

 

_ فکمو شکستی بردار دستتو

 

ارسلان عقب کشید و با چشم به اتاق اشاره زد

 

_ چمدون منو ببند

 

دخترک سر تکان داد

دوست داشت از خوشی بالا و پایین بپرد و جیغ بکشد!

 

برای اولین بار یاد حرف های حاج خانم افتاده بود

 

دلش نماز شکر خواندن میخواست!

 

اصلا این اتفاق کم از معجزه نداشت

 

چه کسی میگفت خدا از او رو برگردانده است؟

خدا دوستش داشت

هم او و هم طفلی که بقیه اسم حرام زاده رویش می‌گذاشتند

 

دستش را روی شکمش گذاشت و با لبخند چمدان خالی را روی تخت انداخت

 

خدا هوایشان را داشت…

 

لباس های ارسلان را بی حواس تا کرد و لب زد

 

_ تا بابایی برگرده پسرم دنیا اومده

 

شارژر و مسواک را هم در چمدان انداخت و ادامه داد

 

_ انقدر بانمک و خوشگل میشه که همون اول از باباش دل می‌بره! مگه نه فندقم؟

 

ارسلان مثل پدرهای سخت گیر سفارش کرد

 

از راه ندادن هومن و کلید ندادن به هنگامه و علیرضا گرفته تا بیرون نرفتن از خانه و دوری از داراب و حاج ملک شاهان

 

بارها و بارها تکرار کرد و در آخر کارت عابری سمتش گرفت

 

_ رمزش سال تولد مرواریده

 

چشمان دلارای برق زد

 

آنقدر در این چند وقت برای پسرک خرید میکرد که تمام حسرت های دوران بارداری از دلش در بیاید

 

_ دیگه سفارش نکنم دلی ، بچه بازی در بیاری بار اول و آخر میشه که آزادت میذارم

 

دلارای غر زد

 

_ برو دیگه

 

_ حتی مرواریدم اومد درو باز نکن شنیدی؟

 

_ اوهوم

 

_ موبایل قبلیمو سیم کارت گذاشتم برات

اگر گوشیمو جواب ندادم زنگ بزن جمیله

شمارشو گذاشتم برات

 

دلارای سعی کرد شادی اش را مخفی کند

 

_ اوهوم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

41 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

چی شده چرا چنروز چنروز یه پارت میزارین😐

ب ت چ؟
ب ت چ؟
1 سال قبل

فاطمه جون چرا از رمان ها پارت جدید نمی زارید؟

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

و دوباره امروز نذاشت

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

بعد از دوسه روز دلارای پارت گذاشت ولی بقیه نمیزارن 😐

Fat_me_h__
Fat_me_h__
1 سال قبل

فاطمه جان پس چرا عشق ممنوعه استادو پارت نذاشتی🙃

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
1 سال قبل

سال تولد مرواریدو دلارای از کجا میدونه من مامان خودمم به زور یادمه

ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

بچه های کسی رمان صیغه استاد و خونده آخرش چی میشه؟

غزال
غزال
پاسخ به  ناشناس
1 سال قبل

هنوز معلوم نيست😕سالي يه پارت ميزاره

.......
.......
1 سال قبل

دیگه چرت شدناش شروع شد. اون میره دبی تا بیاد دلارای گم و گور شده یا جدایی بینشون میوفته. تهدیدش میکنن که از ارسلان باید دور بمونه . الکی میره با هومن و بچه هم میگن واسه هومنه چندسال طول میکشه تا ارسلان ادم میشه و بعد ۳ یا ۴ سال بچشو میبینه و دلارای به اغوش ارسلان برمیگرده همه رمانها شبیه همن چرت و پرت

Sssss
Sssss
1 سال قبل

دلی واقعا احمقه

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

میگه برات سیم کارت گذاشتم رو گوشی قبلیم، شماره ی جمیله رو هم برات نوشتم میگه اوهوم؟! 🤨 😐 احتمالا باید یا تشکر می‌کرد یا می‌گفت باشه🙄😑
نویسنده زبان مادریش رو هم فراموش کرده 😏 😏

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝑫𝒊𝒏𝒂
زندگی
زندگی
1 سال قبل

چرا اینقدر کم بعد از سه روز 🙄  :wpds_unamused: 

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

ایشه
چقدرم مرواریدو دوست داره
یکم ازین عشق و علاقت به دلارای نشون بده نمیمیری ک

...
...
1 سال قبل

دلارای قراره دوباره گند بزنه. شک نکن! :/

شقایق
شقایق
1 سال قبل

من که از پارت صدوهشتاد پریدم اخریش…الانم نفهمیدم چی به چیه…..میدونین چیه اصن ولم کن…..همش حرص خوردم سر این رمان ….اخرسر هم میای و میبینی یه ربعچه هم پارت گذاشته نشده……هر وقت ارسلان عاشق دلارای شد و گندایی که دلارای خانم زد جمع شد به من خبر بدین بیام بخونم😂😂اما جدای از اینا دست نویسنده درد نکنه…..رمان قشنگیه البته یکم اعصاب خورد کنم هست …..من چندتا از رمان های این سایت رو خوندم……به نظرم این رمان و گریز از تو حقشون کمتر از ریت ۵نیست

♡Mahi♡
♡Mahi♡
1 سال قبل

من سه روزه منتظرم برا اینننن

ساحل غم
ساحل غم
1 سال قبل

بچه ها چرا بی احترامی میکنید. شاید نویسنده یه مشکل داره که پارت نمیزاره. پس احترام خودتونو نگه دارید

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  ساحل غم
1 سال قبل

تو به عمان برس ساحل جان مدل بچه همینه 😂
جدیدی نه؟

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

وات؟ اره تازت فهمیدم که چجوری میتونم تو اینجا بچتم

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  ساحل غم
1 سال قبل

ناراحت نباش منم تازه اومدم

نفس
نفس
پاسخ به  ناشناس
1 سال قبل

خوش اومدین ساحل و خانم/اقا ناشناس

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

ممنون عزیزم ♥

نفس
نفس
پاسخ به  ساحل غم
1 سال قبل

❤ 💋

نفس
نفس
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

امار همه رو داری
منو که دیه میشناسی؟؟😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

بله بله اکثرا قدیمین می شناسم 😂

نفس
نفس
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

😂

Fat_me_h__
Fat_me_h__
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

قدیمی نیستمااا ولی خیلی وقته هستم🤣🤣

نفس
نفس
پاسخ به  Fat_me_h__
1 سال قبل

😂 😂 😂

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

شما رو منم میشناسم تو چت روم معروفین

نفس
نفس
پاسخ به  ساحل غم
1 سال قبل

ادم معروفی شدم په😂😂
چرا کامنت نمیدی؟؟؟

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

خجالت میکشم عزیزم

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

اخه خجالت می کشیدم

ساحل غم
ساحل غم
پاسخ به  ساحل غم
1 سال قبل

واو اشتباه تایپی بود
چون تازه فهمیدم ایمیلم چیه

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

غمات

Sania
Sania
1 سال قبل

بچه ها فاطمه چیکار کنه خب من رفتم تو تلگرام نگاه کردم اونجا هم پارت نمیزارن فقط بعضیاش رو میزارن

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Sania
1 سال قبل

اسم چنل تلگرامی چی ه؟

Mobi
Mobi
1 سال قبل

ینی چی سه روزعلافی آخرم یه پارت !!

maghare
maghare
1 سال قبل

باید دو تا پارت دیگه بزاری ولا حلالت نمیکنیم

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
1 سال قبل

مگهه نباید س تا پارت بزاری چراا یکی میزاری مگه ما مسخرتیم س روزه مارو دادی ب گاا الان دوتا خط نوشتی یعنی چی دوس داری ملتو بزاری سر کار

دسته‌ها

41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x