رمان دلارای پارت 222

4.8
(4)

 

چند دقیقه بعد دلارای پرسید

_ هنگامه ناراحت نمیشه بفهمه اینطوری به هومن همه چیزو گفتی؟

ارسلان غرید

_ با دهن پر حرف نزن ، خدایا چه مرگت شده؟

دلارای لقمه را فرو داد و لب گزید

_ گرسنمه!

ارسلان ظرف نیم خورده اش را عقب هل داد

_ بیا منم بخور! فیل سیر شده بود با این حجم غذایی که تو خوردی

دلارای آرام به کاسه اش اشاره زد

_ تو دیگه نمیخوری؟

_ نه پاشو بریم

دلارای کاسه ارسلان را سمت خودش کشید

_ تا حساب کنی اومدم!

ارسلان پوف کشید و از جا بلند شد

تا رسیدن به خانه غر زد و زمانی که وارد اتاق شدند با جدیت به حمام اشاره زد

_ دوش بگیر بو گند کله پاچه گرفتی

جوابش را نداد
قصد خودش هم همین بود اما نه فعلا!

روی تخت دراز کشید و سعی کرد فکر هومن و هنگامه را از ذهنش بیرون کند

به او چه ارتباطی داشت؟!
او و ارسلان که در زندان بودند سروکله کدامشان پیدا شده بود؟

کم کم داشت یاد می‌گرفت تنها به فکر خودش باشد و بس!

بره مظلومی که از خانه حاج فرهمند بیرون آمده بود کم کم گرگ میشد

اگر دلارایِ چندماه پیش بود هرگز دلش نمی‌آمد بخاطر انتقام از حاج ملک‌شاهان هومن را جلوی جمع تخریب کند

دستش را روی شکمش گذاشت و نوازش کرد

فقط خودش مهم بود و بچه!

دنیا که می‌آمد همه چیز تغییر میکرد

ارسلان همراه خوبی برای او نبود اما شاید پدر خوبی می‌شد!

سختی‌اش تا دنیا آمدنش است
سالم که نگهش می‌داشت و ارسلان نوزاد را در آغوش میگرفت دیگر ماندگار بود

چشمانش را بست و بی توجه به صدای آبی که از حمام می‌آمد سعی کرد بخوابد

هنوز هم دلش کله‌پاچه و ماست بیشتر می‌خواست!

دستی گونه اش را نوازش می‌کرد

ناخواسته کمرنگ لبخند زد

چه قدر دلش برای نوازش شدن تنگ شده بود و این عجیب بود
عادت نداشت اما دلش میخواست ادامه داشته باشد

نه پدر و مادری برایش مانده بود ، نه برادر و دوست و رفیقی

نوازش ها که سمت گردنش کشیده شد ابرو درهم کشید

بالاخره رضایت داد و چشمانش را باز کرد

هوا تاریک شده بود
باور نمی‌کرد این همه ساعت را خواب بوده باشد

ارسلان انگشتش را روی لب خشک شده اش کشید و با صدایی بم لب زد

_ قراره شب شگفت انگیزم با صدای خُرخُرای تو و آب دهنت که ریخته رو بالشت سپری شه؟!

دلارای دستی به لب هایش کشید
دروغ گفته بود
نه خرخر میکرد و نه بالشت مرطوب بود!

دوباره خودش را روی تخت انداخت و با صدایی خواب آلود نالید

_ ارسلان؟

ارسلان هومی گفت و او خواب آلود و گیج آرام خندید

_ واسه امشب هیچ برنامه ای ندارم
دروغ گفتم!

ارسلان پهلویش را گرفت و فشرد

_ من ولی کلی برنامه دارم

از ترس اینکه دست ارسلان سمت شکمش برود به سرعت در خود جمع شد

_ قلقلکم میاد!

ارسلان بی توجه گفت

_ پاشو دوش بگیر ، بو کله پزی میدی

دلارای دوباره خندید

_ آخ نگو ، هوس کردم

_ نمیخوای بدونی برنامم چیه؟

لوس با همان موهای آشفته و چشمان ورم کرده از خواب سرش را بالا انداخت

_ نچ ، من که قرار نیست اجراش کنم

ارسلان از روی تخت بلند شد و مچ دستش را کشید

_ اتفاقا تو نقش اصلی فیلمی ، برو حموم

دلارای خودش را عقب کشید

_ از اون فیلم بدا؟!

ارسلان در حمام را باز کرد و داخل هلش داد

_ دقیقا

در حمام را که بست دلارای خمیازه کشید و دستش را سمت شامپوی آلپ‌ارسلان دراز کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
SARA
SARA
1 سال قبل

من از رمانای خاص ک به ی موضوع اهمیت میدن و بیخودی رمان و جنتلمن طور و کلیشه ای نمیکنن خوشم میاد و ب این معتقدم شخصیت اصلی رمان حتما نباید مریم مقدس یا دختری با موهای بلند تا زانو و چشمانی ابی رنگ باشد ..
ولی واقعا شخصیت اصلی رمان ک دلارای باشه خیلی حال به هم زنه ادا و اطواراش خیلی مسخرس
خیلی خودشو لوس بی مزه میکنه همشم یه جوری رفتار میکنه ک مثلا میخاد اعتماد ب نفس داشته باشه ولی من بیشتر حالم بهم میخوره من دلم برا ارسلان میسوزه که داره تحملش میکنه و بعد نمیدونم واقعا این دوتا چجوری اخرش قراره بهم برسن در دنیای واقعی حتی خراب ترین پسر با دختری ک راحت تو تختش لخت میشه ازدواج نمیکنه یا رابطه برقرار نمیکنه من فقط از نویسنده میخوام ایده و تخیل خوبی ب خرج بده برای این دو تا شخصیت چون من یکی تو کتم نمیره که این دوتا با هم ازدواج کنن

mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا

سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
1 سال قبل

هی تایید نکن مشخص شد داستان چیه😂😂😂

سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
1 سال قبل

کانال تلگرامششششش چیههههههه اسکییییی رفتنننن ایا؟؟؟؟؟؟

Sevili
Sevili
1 سال قبل

کی مخاد ب نتیجه برسه 😑 😑

سهیل
سهیل
1 سال قبل

تا ساعاتی دیگر فوتبالی نفس گیر شروع میشه که با حال بهم خوردن دلی تموم و جنگ جهانی سوم رخ میده 😂😂

fershteh mohmadi
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

فوتبال کی؟!

Zahra
Zahra
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

دمت گرم با حال گفتی 😂😂

نفس
نفس
پاسخ به  سهیل
1 سال قبل

یه لحظه فکر کردم با منه😶😂
هرجا نفس میبینم فکر میکنم منو میگن بعد میبینم نه اصلا موضوع یه چیز دیگس😂😂😂😂

نازلی
نازلی
1 سال قبل

باورش برام سخته ۲۲۲ پارت گذشته و هنوز هیچی ب هیچی😑😑😑😑😑😑

Sevili
Sevili
پاسخ به  نازلی
1 سال قبل

باورش سخته ولی تو همچین شرایطی هسیم

سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
پاسخ به  نازلی
1 سال قبل

وای کانالش چیههههه

P:z
P:z
پاسخ به  سپاشنسایحقتپشدشجسل
1 سال قبل

دلارایvip
البته که من نتم قطعه و پروکسی هم نمی‌گیره و باید صبر کنم تا نت وصل شه یا فاطمه جون برسن به همونجایی که من هستم😂😂😂

سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

مرسییی ایدیشو میدی؟یا چنلش خصوصیه

ستایش
ستایش
1 سال قبل

اقا عاشقش شو دیگه ارسلااانن
بابا این مرد چرا گردن گیرش خرابه گردن بگیر دیگه ده سال گذشتت مرد حیا کن😂
دختره خودشو کشتت دیگه البته باید دیگه بگه بچه رو داره اشتباه میکنه بنظرم یه جنگ جهانی دوم واسه بچه در راهه و دلارای نمیگه و خود ارسلان میفهمه 😢

ی آدم خوشگل:)
ی آدم خوشگل:)
1 سال قبل

بمیرم واسه بچه اخه تو که گناهی نداری انقد بدبختی میکشی🥲

........
........
1 سال قبل

یه پارت دیگه بذار حساسه

سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
پاسخ به  ........
1 سال قبل

ارههه حتمنم میزاره اینا هرچی کمتر بزارن به نفعشونه😐😂

aiso
aiso
1 سال قبل

خخخخخ چه شود

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x