رمان دهار پارت۱۶
بدون دیدگاه
یادش آمد! این دختر همان دخترک کم حرفی بود که تا از او سوال نمیپرسیدند حرفی نمیزد، کمتر کسی صدایش را شنیده بود، یادش آمد که در این دوسال چندین و چند بار دخترک را اذیت کرده بود. دوسالی بود آنجا کار میکرد، اوایل بخاطر دست و پا چلفتی بودنش…