رمان گریز از تو پارت 12
_بابا؟ _ارسلان تا الان بو برده قضیه چیه. به گوش منصورم که برسه… _شما قراره مثل این چند ماه قایم شی تو پَستو و منتظر حرکات منصور باشی؟ مقابل چشم های سرخ پدرش به احمد اشاره کرد: یا مثلا این شغال و بفرستی بینشون تا واست سند جور کنه؟ خنده اش کفر خشایار را درآورد: شاهرخ… _اونم که ارسلان