رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 78 1 (1)

9 دیدگاه
  گندم نگاهش میخ نگاه نزدیک و تیره یزدان شد . نمی دانست هوا در این اطاقکِ مستطیل شکل این آسانسور کم است که انگار نفسش درست و درمان از سینه اش بالا نمی آید ، یا دمای هوا بالا رفته که حس می کند از جای جای تنش حرارت…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 77 1 (1)

10 دیدگاه
  پناهی با دیدن کبودی های بازوی گندمی که رو به سیاهی سوق پیدا کرده بود ، ابروانش را درهم کشید : ـ چی کار کردید با دست این دختر ؟ …………. این دست که ناکار شده . یزدان هم با دیدن سیاهی بازوی او که انگار بیشتر از ساعت…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 76 3 (2)

17 دیدگاه
  ـ اگه داخل کسی نیست برم داخل . منشی نگاه گذرایی به گندمی که نگاهش می کرد انداخت و به سرعت سری تکان داد و دستی به موی بیرون زده از گوشه روسری اش کشید و از پشت میز بیرون آمد و سمت در شیشه ای رفت و در…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 75 1.5 (2)

14 دیدگاه
  با رسیدن به bmw730li که چند ماه پیش در آخرین سفرش به دبی به صورت اختصاصی خریده بودش، در ماشین را برای گندم باز کرد و کمک کرد روی صندلی جلو جای بگیرد . حمیرا که او هم بالای ایوان ایستاده بود و خیره خیره با ابروان بالا رفته…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 74 1 (1)

8 دیدگاه
  شلوار راحتی را از پای گندم درآورد و شلوار لی اَش را به کمک خودش پوشاند : ـ پس چه بلایی سر این بازوی بدبختت درآوردی که به این روز افتاده . ـ اون نگهبان وحشی پشت عمارت دستم و به این روز انداخته . ـ سیروس ؟ ……….…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 73 1 (1)

2 دیدگاه
  از مقابل گندم بلند شد و سمت تلفن کنار تخت رفت و گوشی را به گوشش چسباند و نگاهی به او انداخت : ـ از اطاقت چه لباسی می خوای که به حمیرا بگم برات بیاره . گندم که فکر می کرد منظور یزدان یک لباس برای پوشیدن به…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 72 1 (1)

17 دیدگاه
  گندم نگاه به بازوی سیاه شده اش انداخت ………. انگار درد بازویش رفته رفته بیشتر و بیشتر می شد . ـ صدای داد ضعیف یکی رو شنیدم …….. مطمئنم یکی کمک می خواست ………. اما اون مرتیکه احمق اومد من و سفت چسبید و این بلا رو سرم درآورد…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 71 2 (1)

8 دیدگاه
  گندم با همان چشمان خیس و مرطوبش ، چهره درهم کشید : ـ من بلا در نیاوردم ……….. اون نگهبان دیوونت تا تونست بازوم و فشار داد ……….. انگار قصد داشت از وسط نصفش کنه . یزدان نگاه جدی اش را بالا آورد ……… پشت عمارت منطقه قرنطینه شده…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 70 2 (1)

10 دیدگاه
  با چشمانی گشاد شده از خشمی که انگار زبانه های آتش از آن بیرون می جهید ، آرام از مقابل گندم بلند شد و سمت سیروس چرخید و چنگ به دو لبه پیراهن در تن او زد و پیراهنش را میان مشتش جمع کرد . ـ خودت بگو چه…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 69 4 (1)

12 دیدگاه
  خشایار ابرو در هم کشید و نگاهش را به چشمان براق و پر از تکبر یزدان داد ……….. سرعت جهش خون در عروقش بالا رفته بود و حس می کرد قلبش کم مانده از شدت تپیدن های بی وقفه و پر سرعت از حرکت به ایستد . یزدان بدون…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 68 5 (1)

4 دیدگاه
  ـ ولم کن وحشی ………….. بازوم و شکوندی . مرد بازوی گندم را رها کرد ، اما گندم هنوز به خودش نیامده بود که مرد دست سمت شال گندم برد و موهای بسته شده او را از روی شال به چنگ گرفت که سر گندم بی هوا به عقب…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 67 2.5 (2)

6 دیدگاه
  به اطاق برگشت و به سمت کمد لباس هایش راه افتاد و درش را باز کرد و با دیدن لباس هایی که بیشتر شباهت به لباس خواب داشتند ، قیافه اش درهم رفت ………… در تمام این روزها این لباس بی سر و تهی را که حس می کرد…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 66 5 (1)

5 دیدگاه
  بدون آنکه قصد جواب دادن سوال گندم را داشته باشد ، مسیر حرف را چرخاند و با سیاستی هوشمندانه مجددا گندم را مرکز سیبل سوال هایش قرار داد . ـ حالا نگفتی که چرا می خوای بدونی تمام عمارتم دوربین داره یا نه . گندم پنجه هایش را درهم…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 65 5 (1)

7 دیدگاه
  نگاهش سمت موهای او کشیده شد و دستش سمت تره ای از موی او رفت و آرام میان پنجه هایش گرفت و لمسشان کرد ……….. شبیه همان وقت ها بود ……. نرم و ابریشمی . نفس عمیقی کشید و دست عقب برد و از روی تخت بلند شد و…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 64 3.5 (2)

3 دیدگاه
  گندم حالی همچون حال سکته زده ها را پیدا کرد …………. وحشت زده نگاهش را دور تا دور اطاق چرخاند ……….. یزدان دیده بودتش و هیچ چیز بدتر از این نبود . ـ من ………… من …………. می دونی ………….. چیزه یعنی ………. یعنی ………… یزدان با حس دستپاچگی…