ـ ولم کن وحشی ………….. بازوم و
شکوندی .
مرد بازوی گندم را رها کرد ، اما گندم هنوز به خودش نیامده بود که مرد دست سمت شال گندم برد و موهای بسته شده او را از روی شال به چنگ گرفت که سر گندم بی هوا به عقب کشیده شد و جیغ از سر درد و کشیده شدن ریشه موهایش ، به هوا بلند شد .
یزدان روی صندلی مقابل خشایارِ زندانی درون انبار ، دست به سینه با نگاهی قاطع و بی رحم نشسته بود و کتک خوردن مرد را توسط دوتا از افرادش مشاهده می کرد ……….. خشایار همان کسی بود که محموله اش را دزدیده بود و قصد بازی با آبرو و جایگاهش را داشت .
دو مرد خسته و عرق کرده خودشان را عقب کشید و خشایار با صورتی خون آلود و لب و دهنی پاره شده به یزدانِ نشسته مقابلش نگاه می کرد ………….. نگاه یزدان به او به گونه ای بود که انگار حتی ثانیه ای برای گرفتن جانش تردید ندارد .
ـ چرا فکر کردی که هیچ وقت دست یزدان بهت نمی رسه ؟؟؟
ـ من نه از چیزی خبر دارم ……… نه می دونم درباره چی داری حرف می زنی .
یزدان از جایش بلند شد و دو دست در جیب شلوارش کرد و با قیافه ای عادی که انگار دارد درون پارک خوش آب و هوایی قدم می زند ، به دور او چرخی زد و باز مقابلش ایستاد ………… گیر انداختن خشایار از آنچه که فکرش را می کرد هم راحت تر بود ………. این مرد بول هوس ، مراد و مرید دخترانی بود که با دریافت وجهی خودشان را در اختیار طرف مقابل قرار می دادند …….. و برای یزدان هیچ کاری نداشت که بتواند یک دختر کاربلد را برای سه چهار روز کرایه کند تا خشایار را از لانه اش بیرون بکشد و بتواند به دام بی اندازد .
مقابل خشایار خم شد و لبخند هولناک و دلهره آورش را بر لب نشاند ……… از همان لبخند هایی که انگار فرشته عذاب در زمان گرفتن جان ، بر لب می نشاند .
ـ شنیدم خرید و فروش اعضای بدن می کنی ………… به نظرت الان مظنه قیمت دو تا کلیه با دو تا چشم و قرنیه هاش و یه قلب و یه ریه چنده ؟ بالاخره تو بهتر از هر کسی تو قیمت این چیزایی .
خشایار خوب منظور یزدان را درک می کرد …………. یزدان با دیدن سکوت او کمر صاف کرد و ادامه داد :
ـ اگه بخوای حرف نزنی و سکوت کنی ، مطمئن باش تک به تک اعضای بدنت و در می یارم و مقابل چشمات ، به حراج می ذارم ……….. چطوره اول از همه از یکی از کلیه ها و یکی از چشمات شروع کنیم ……… به نظر من که برای دست گرمی خوبه .
رمان خوبه ولی پراتا کوتاهه خیلی کوتاهه
وای یزدان چقد وحشی و ترسناک شده
رمان خوبیه دوسش دارم فقط اگه میشه پارتا یکم طولانی باشه اون موقع جذابیت و صد البته فهم ما از موضوع و اتفاقات رمان بیشتر میشه.
ممنونمممم 💝☘
عشقم یه کوچولو بیشتر بزار
ممنون ❤️