رمان گلادیاتور پارت 74

1
(1)

 

شلوار راحتی را از پای گندم درآورد و شلوار لی اَش را به کمک خودش پوشاند :

ـ پس چه بلایی سر این بازوی بدبختت درآوردی که به این روز افتاده .

ـ اون نگهبان وحشی پشت عمارت دستم و به این روز انداخته .

ـ سیروس ؟ ………. نگو که بعد از اون همه هشدار دادنای من رفتی پشت عمارت .

ـ بابا جان یه پشت عمارت رفتن که این همه داد و قال نداره . اون از اون مرتیکه که همچین گرفته بودتم که انگار دزد گرفته ……… اونم از یزدان که وقتی من و پشت عمارت دید ، همچین ابرو تو هم کشید که انگار چی شده ، اینم از شما …………. خوبه سر بریده اون پشت مخفی نکردید .

حمیرا با تاسف سری برای گندم تکان داد و ماباقی لباس ها را به تن او پوشاند ………… از یزدانی که می شناخت ، بعید به نظر می رسید که به این راحتی ها از این نافرمانی گندم ساده رد شود ……….. یزدان آدم گذشت و رد شدن نبود .

ـ کار خودت و ساختی دختر …………. کاری نکن که رکورد بیرون انداخته شدن از این عمارت به اسم تو شکسته بشه ………….. می ترسم با این کارات آخر سر ، کار دست خودت بدی و امروز فردا آقا عذرت و بخواد ………. بیا این روسریتم بنداز سرت بریم پایین تا بیشتر از این آقا رو عصبی نکردی .

یزدان با قدم های بلند از اطاق خارج شد و جلال را در حال صحبت کردن با یکی از خدمتکارها دید …………. سمتش قدم تند کرد که جلال خدمتکار را مرخص کرد و منتظر رسیدن او شد .

با رسیدن به جلال دندان هایش را روی هم فشرد و از میان دندان های بهم فشرده شده اش ، غرید :

ـ همین الان میری اطاق کنترل و دوربینای جلوی در انبار و دقیق چک می کنی …….. ببین کدوم مرتیکه ای وقتی پایین داشتید خشایار و کتک می زدید ، در انباری رو باز گذاشته تا صدا بالا بره و به گوش گندم برسه ………… می خوام وقتی برگشتم خود مرتیکش ، تو اطاق کناری خشایار ، کت بسته برام آمادش کرده باشید .

ـ چشم قربان . دوربینا رو چک می کنم .

یزدان سری به معنای خوبه تکان داد …………. این سخت گیری تنها به خاطر بلایی که سر گندم آمده بود ، نبود ………. اگر می خواست بی احتیاطی ها به حداقل ممکن برسد ، باید افراد خاطی را بخاطر کوچک ترین بی احتیاطی اشان مجازات می کرد قبل از اینکه به بی احتیاطی بزرگ تری تبدیل شود .

قصد رفتن به سمت پله ها را داشت که با باز شدن در اطاق گندم ، نگاهش به آن سمت کشیده شد و با دیدن گندم در آن ظاهر متفاوت ، میان آن تب تند عصبانیتش ، گذر کردن نسیم ملایمی از دلش را حس کرد ……….. هر چه روزها می گذشت ، گندم بیشتر و بیشتر از آن گندم سابقی که گاهی اوقات کولش می کرد و تا از روی دیوار انتهای گاراژ بپرد و برایش بستنی بخرد ، فاصله می گرفت .

گندم مانتو اسپرت نخی صورتی بسیار روشنی به تن داشت ، به همراه شلوار لی لوله تفنکی آبی روشن و روسری سفید و صورتی ……………. تا به این روز هرگز او را در چنین تیپ خانمانه و بزرگسالانه ای ندیده بود ……….. دیدن این تیپ و ظاهر خانمانه گندم برای او آنقدر لذت بخش بود که حس می کرد حتی گره کور میان ابروانش هم اندک اندک شل و شل تر شدند .

به سمتش راه افتاد و نگاهی به بازوی چپش که با دست راستش پوشانده بودش انداخت .

ـ می تونی خودت راه بیای ؟ یا می خوای من کمکت کنم ؟

گندم میان درد دستش خنده تصنعی کرد ………… همین چهره بهم ریخته یزدان که عجیب قلبش را مچاله می کرد و درهم می فشرد ، باعث شده بود با وجود دردی که انگار به مغز استخوانش رسیده بود ، بخندد بلکه یزدان کمی از این بهم ریختگی خارج شود …………. می دانست این بهم ریختگی یزدان ارتباط مستقیمی با ناکار شدن دستش دارد …….. به حسش ایمان داشت .

ـ دستم درد می کنه …….. به خدا پاهام سالمه .

یزدان بی توجه به لبخند روی لبان قلوه ای او ، سری تکان داد و باز نگاهش را به سمت بازوی او کشید .

ـ پس دست بجنبون که زودتر بریم .

جلال که پا به پایشان راه می آمد گفت :

ـ آقا من زودتر میرم پایین که بگم ماشین و براتون آماده کنن ………… فقط خودتون پشت رول می شینید یا بگم رانندتونم آماده باشه ؟

ـ خودم می شینم ، راننده احتیاج ندارم .

ـ چشم .

ـ جلال به پناهی هم زنگ بزن بگو داریم می یایم کلینیکش ……… بگو تو کلینیکش بمونه جایی نره .

ـ چشم آقا .

یزدان با احتیاط دستش را دور کمر گندم حلقه نمود و او را به خودش چسباند و تا دم ماشین همراهی اش کرد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
tara rahimi
tara rahimi
1 سال قبل

گلادیاتور عشقمه 🥺👊

....
....
1 سال قبل

و کم کم لبان قلوه ای و چشمان درشت و خوش فرم و مژه های بلند، موهای ابریشمی و پوست سفید و حساس گندم کار دست یزدان میده نگاهش به گندم عوض میشه😈🤣

P:z
P:z
1 سال قبل

چشای خوش فرممم
لبای قلوه اییی
فقطط کم مونده از ناخنای دستش تعریف کنه
مگه فرشتس آخه
اه

Hanaaa
عضو
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

احتمالا هس😂😂

حیران
حیران
1 سال قبل

به نظرم که کم کم دیگه دید یزدان به گندم داره عکض میشه😆

♕♕♕
♕♕♕
1 سال قبل

گندم باذلبان قلوه ایش

Nahar
Nahar
1 سال قبل

و ما ندیدیم که تو یه پارت از گندم تعریف نکنن…🚶
اگه تو یکی از پارتا تعریف نکنن باید شاخ در بیاریم🚶😞

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

تروخدا یکم بیشتر کنید پارتا رو 😩

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x