رمان آس کور پارت 15
بدترین روز عمرش را گذرانده بود. گوشه ای از ذهنش کنار سراب جا مانده بود و بخش عظیمش غصه ی نگار و آتشی که به زندگی اش افتاده بود را میخورد. دیگر جایی برای غصه خوردن به حال و روز مادرش نداشت. مادری که ثانیه ای حرف او را باور نکرده بود! بی توجهی حامی برای حاج