رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 91 5 (1)

9 دیدگاه
    آیدین سری تکون داد و پوفی کشید و همون لحظه گوشیم زنگ خورد… دوباره سمت میز کارم رفتم و با دیدن اسم آوا لبخند پنهونی رو لبم نشست. همین طور که باز پشت میزم می‌شستم جواب دادم و صداش تو گوشم پیچید و یه لحظه از ذهنم رد…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 90 5 (2)

بدون دیدگاه
    کم کم اخماش رفت توهم و با حرص به من نگاه کرد… رو تخت نیم خیز شد که جیغی زدم و سمت در دوییدم اما از پشت کشیده شدم تو بغلش! سرش تو گردنم فرو کرد و گفت: _کار را که‌ کرد آن که تمام کرد…خیلی چیزای دیگم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 89 5 (2)

بدون دیدگاه
    دقایقی گذشته بود و داخل نرفته بودم… تو سکوت شب به درختا و آسمون خیره بودم و سعی بر آروم کردن خودم داشتم و آخر سر سمت ویلا رفتم و داخل شدم. ویلا غرق سکوت و تاریکی بود و تنها چراغ ورودی پذیرایی که نور آنچنانی نداشت روشن…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 88 5 (2)

4 دیدگاه
    خواستم دهن باز کنم که اجازه نداد و ادامه داد _می‌دونم… می دونم سخته تمام حق و به تو میدم اما قرار نیست من حتی با ژیلا رابطه ای داشته باشم که این قدر داری لجبازی میکنی و میگی راه نمیام فقط باید یکم صبر کنی همین… من…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 87 5 (1)

3 دیدگاه
    کیارش اشاره ای به لباس جاوید کرد و گفت: _آره داداش همون مدرک حرف زدنتون   این و که گفت تمیس زد زیر خنده و من‌ نگاهم رو رژ لبی که لباس سفید مردونه جاوید لک دار کرده بود موند… قشنگ‌ معلوم بود زنگ‌ رژ من! چشمام و…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 86 5 (1)

3 دیدگاه
    _همین؟! اشتباه کردی و تمام؟!… چطور اشتباهات من برام‌ گرون تموم میشه و بر چسب تو بی فکری، بچه ای و می‌چسبونی بهم اما خودت وقتی اشتباه میکنی فقط میگی اشتباه کردم و تموم؟!مثل همون موقعی که تو پاساژ قضاوت اشتباه کردی و پشت تلفن‌ اون طوری باهام…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 85 5 (2)

2 دیدگاه
    لحنش هنوز عصبی بود اما کسایی که نگاهشون به ما بود حتما فکر میکردن الان جاوید داره حرفای عاشقونه قشنگ بهم میزنه اونم‌ تو این مدلی که ما ایستاده بودیم ولی فشار دستاش به دستام و لحنش که عصبی میزد و فقط‌ من میدیدم و حس میکردم! لبام…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 84 5 (2)

2 دیدگاه
    ×××   این قدر که با تمیس از هر دری حرف زده بودیم‌ فکم‌ درد گرفته بود و خسته شده بودم که خودش ادامه داد _ترو قرآن می‌بینی اون شوهر من ول کرده رفته پی خودش اون شوهر توام دستش درد نکنه ها داره جِلورو نگه میداره ولی…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 83 5 (1)

بدون دیدگاه
    جوابی نداد و دستای جلورو که تو دهنش کرده بود و از دهنش دراورد و رو بهش با شوخی برای این که از این جو سنگین در بیایم گفت: _مامان این چه کاریه میکنی آخه… بیا بریم‌ پایین همون‌ آقا خوشتیپ‌ که تو رستوران ازش خوشت اومده بود…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 82 4.8 (5)

بدون دیدگاه
    یهو چشمام گرد شد از حرفی که از دهنم پریده بود و خجالت زده شده بودم مخصوصا که جاوید سمت من برگشته بود و با لبخندی گوشه لبش به من نگاه میکرد… انگار تازه نگاهش به آرایش و لباسم خورده بود که دیگه نگاهشم ازم نمی‌گرفت! همین طور…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 81 5 (2)

4 دیدگاه
    جاوید اخم کرد _زن داری بچه داری نوه و نتیجه داری که میگی زخمای زندگیم؟! پول ماشینت و چیکار کردی آیدین باز من دو روز بالا سرت نبودم بیبین کاراتو   این بار آیدین ساکت شد؟ با اخم فقط به جاوید نگاه میکرد و یه لحظه حس کردم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 80 5 (1)

1 دیدگاه
    چند لحظه سکوت کردم اما باز ادامه داد _من نمیگم رابطم با تو فقط از روی احساساتم بود، نه برای ثابت کردن و جدی کردن این رابطم بود از قصد و نیتم بود اما دیگه من چطوری به تو بفهمونم تمام این کارای من به خاطر اینه که…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 79 4 (3)

بدون دیدگاه
    هر دو تو سکوت بودیم که آسانسور ایستاده و ازش خارج‌ شدم _زود بیا جاوید _اومدم تو کافم قطع کن الان‌ میام   باشه ای گفت و تماس و قطع کرد… سمت سرویس بهداشتی قدم‌ برداشتم و با دیدن فلش کارتایی که نوشته بود زنونه مردونه پوفی کشیدم……
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 78 5 (2)

بدون دیدگاه
    کاملا متوجه معنی جملش شدم که اشاره داشت به شرایطش، شرایطی که باید باهاش کنار می‌یومدم به قول خودش ولی دوست نداشتم الان بحثش وسط بیارم _اولش از لباس خوشم نیومد ولی تو تنم قشنگه و مهمم اینه تو توی تنم قشنگ ببینیش… لباس دیگم بخری این و…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 77 3 (2)

2 دیدگاه
    نگاهم‌ و دادم به حلقه و با یه لبخند تو انگشت حلقم جاش دادم. خیلی ساده و شیک بود و به جرعت می‌تونستم بگم نیازی نبود که برگشتیم‌ تهران یه حلقه دیگه به انتخاب خودم‌ بخرم‌ چون واقعا همین حلقه به اندازه کافی زیبا بود… از ماشین پیاده…