رمان گرداب پارت 335 - رمان دونی

 

 

 

 

تشکر کردیم و سورن کاور لباس رو برداشت و همه از مغازه بیرون رفتیم…

 

خودم رو به سورن رسوندم و دوباره صداش کردم که با تحکم گفت:

-حرف نباشه..

 

لب برچیدم که با لحن ملایمتری گفت:

-بعدا حرف می زنیم..

 

سرم رو تکون دادم و سامیار که معلوم بود حسابی خسته و کلافه شده گفت:

-انشالله که دیگه تموم شد؟!..

 

لبم رو گزیدم و عسل گفت:

-وای نه..هنوز کیف و کفش پرند مونده..ما هم خرید داریم…

 

سامیار چشم غره ای بهش رفت و با حرص گفت:

-هیچی دیگه..بگین حالا حالاها علاف این مغازه و اون مغازه هستیم…

 

با خجالت گفتم:

-اگه خسته شدین بقیه خریدارو فردا انجام میدیم..بریم خونه دیگه…

 

سوگل یک دستش رو دور بازوی سامیار حلقه کرد و با اون یکی دستش هم روی همون بازوش رو نوازش کرد و گفت:

-نه وقت کمه..

 

بعد لبخندی به شوهرش زد که با همون حرکت دست های سوگل و لبخندش، اخم هاش از هم باز شد و سرش رو به تایید تکون داد….

 

چقدر خوب شوهرش رو بلد بود و با دو تا حرکت ساده می تونست نظرش رو جلب کنه…

 

خیلی رابطه بینشون رو دوست داشتم..

 

یکی اخمو و خشن و بدخلق، اون یکی مهربون و پر از ناز و زنانگی…

 

#پارت1908

 

انقدر خوب همدیگه رو بلد بودن که کاملا مکمل هم شده بودن…

 

از دیدن رابطه بینشون و رفتارشون با همدیگه خیلی لذت می بردم…

 

با لبخند نگاه ازشون گرفتم و سامان گفت:

-طبقه پایین یه کافه بود..نظرتون چیه بریم یه چیزی بخوریم و یکم استراحت کنیم بعد دوباره ادامه بدیم؟….

 

بین هممون نگاهی رد و بدل شد و بعد موافقت کردیم…

 

سورن دستش رو پشت کمرم گذاشت و همه رفتیم سمت پله برقی…

 

سوگل همینطور که گوشیش رو از داخل کیفش درمیاورد، با نگرانی گفت:

-یه زنگ بزنم ببینم نفس چطوره..امیدوارم مامان اینارو اذیت نکرده باشه…

 

نفس رو خونه پیش مامان و فاطمه خانم گذاشته بودیم..

 

از پله ها پایین رفتیم و سوگل مشغول حرف زدن با مادرشوهرش شد…

 

تماس رو که قطع کرد سامیار گفت:

-چی گفت؟..نفس خوب بود؟!..

 

سوگل لبخندی زد و گفت:

-اره..مامان گفت خوابیده..

 

سامیار خیالش راحت شد و سرش رو تکون داد..

 

یکی یکی وارد کافه شدیم و با خستگی روی صندلی های پشت یک میز بزرگ نشستیم…

 

با اینکه هنوز کلی خرید داشتیم اما از همین الان خیلی خسته شده بودیم و به این انتراک نیاز داشتیم تا بتونیم راحت بقیه خریدهامون رو انجام بدیم….

 

#پارت1909

 

=============================

 

با صدای ایفون از روی مبل بلند شدم و رو به مامان که از اشپزخونه بیرون اومده بود گفتم:

-من باز می کنم..

 

سرش رو تکون داد و برگشت داخل اشپزخونه و من هم رفتم سمت ایفون و گوشی رو برداشتم:

-کیه؟!..

 

صدای محکم و با ابهتش تو گوشم پیچید:

-باز کن..

 

دلم لرزید و گوشی به دست خشکم زد..

 

چشم هام گرد شده بود و انگار توان حرکت کردن رو از دست داده بودم…

 

وقتی دید در رو باز نکردم، محکم تر و با خشم گفت:

-مگه با تو نیستم دخترجان..درو باز کن..

 

با ترس و تته پته کنان گفتم:

-چ..چشم..

 

سریع شاسی ایفون رو زدم و با دهن خشک شده گفتم:

-بفر..بفرمایید داخل..

 

جواب نداد و من گوشی رو سر جاش گذاشتم و دویدم سمت اشپزخونه و با وحشت مامان رو صدا کردم….

 

انقدر صدام ترسون و با لرز بود که مامان با نگرانی و متعجب اومد سمتم و گفت:

-چی شده؟..چرا اینقدر ترسیدی؟..کی بود؟!…

 

اب دهنم رو بلعیدم و با وحشت نالیدم:

-اقاجون اومده..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 69

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bahareh
Bahareh
3 ماه قبل

حالا بعد از یه دوره لوس بازیای طولانیه خرید باید تو دوره ی ادا و اطوارای آقاجونش حرص بخوریم که از اول داستان معلوم نبود کجا بوده که نوه یادش نمی‌افتاد حالا اومده برای اذیت کردن

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x