رمان گرداب پارت 333 - رمان دونی

 

 

 

 

چون انتظار داشتم دخترهارو ببینم، تکون سختی خوردم و دستم رو روی سینه ام گذاشتم:

-وای سورن ترسیدم..

 

جوابم رو نداد و داشت با نگاهش من رو می خورد..

 

در رو بست و قدمی جلوتر اومد و من معذب تو جام جابه جا شدم و گفتم:

-سورن کِی اومدی؟!..

 

همینطور که نگاهش روی من می چرخید لب زد:

-تازه رسیدم..

 

لبم رو گزیدم:

-خوش اومدی..

 

سرش رو تکون داد و دستش رو به سمتم دراز کرد..

 

دستم رو متعجب و با مکث توی دستش گذاشتم که دستم رو توی دستش بالا برد و خیلی اهسته گفت:

-بچرخ ببینم..

 

درحالی که دستم توی دستش و بالای سرم بود، با خجالت چرخی دور خودم زدم…

 

لبخنده یه وری زد و دستم رو کشید سمت خودش که افتادم تو بغلش و با خجالت گفتم:

-وای سورن..چیکار میکنی..

 

دست هاش رو دو طرف کمرم گذاشت و تو صورتم گفت:

-خانممو نگاه میکنم..

 

با پررویی دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:

-چطوره؟!..

 

محو و مات نگاهم کرد و پچ زد:

-خیلی خوشگله..

 

اروم خندیدم و گفتم:

-لباسو میگم..

 

#پارت1902

 

پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند:

-اونم چون تو تن تواِ قشنگه..عروسک من..

 

-پس پسندیدی؟!..

 

نوک بینیم رو بوسید و بعد سرش رو عقب کشید..

 

کمی ازم فاصله گرفت و درحالی که دست هاش هنوز دو طرف کمرم بود، نگاهش رو یک دور دیگه از بالا تا پایین و برعکس چرخوند و بعد با رضایت سرش رو تکون داد:

-اره..خوش سلیقه..

 

با چشم هام نازی اومدم و گفتم:

-سلیقه اصلیم جلومه..خوش سلیقه بودنم اینجا ثابت شده…

 

اروم خندید و یک دستش رو از کمرم جدا کرد و دسته موی روی شونه ام رو بین انگشت هاش نوازش کرد:

-کم زبون بریز..بذار تا عقد جنتلمن بمونم..

 

-اِ؟..مثلا جنتلمن نباشی چیکار میکنی؟!..

 

نوک زبونش رو به گوشه ی لبش زد و گفت:

-اینجا نمی تونم نشونت بدم..بعد میگی وای سورن آی سورن..ای داد سورن..زشته نکن سورن…

 

خنده ام گرفت و با کف دستم به شونه ش زدم:

-بی ادب..

 

نگاهش رو به اطراف چرخوند و با خنده گفت:

-لامصب اینجا چرا اینقدر اینه هست..هی می خوام یه حرکتی بزنم هی احساس میکنم چند نفر دارن نگاهمون می کنن….

 

خنده ام شدیدتر شد و ازش جدا شدم و گفتم:

-مرسی لطفا همون جنتلمن بمون..بذار دخترا رو صدا کنم نظرشونو بپرسم…

 

#پارت1903

 

با خنده رفت سمت در و گفت:

-من بپسندم کافیه..نظر اونارو می خواهی چیکار..

 

-اون که صد البته..اما مردا کلی نظر میدن، خانما با جزئیات..الان ممکنه یه ایرادی تو لباس باشه که ما خانما با نظر همدیگه بتونیم پیدا کنیم….

 

خندید و گفت:

-من میرم بیرون میگم اونا بیان..

 

سرم رو تکون دادم و سورن قبل باز کردن در، سرش رو چرخوند سمتم و گفت:

-یه بوس نمیدی؟!..

 

پقی زدم زیر خنده و گفتم:

-یادت نره باید جنتلمن بمونی..

 

پوفی کرد و درحالی که در رو باز می کرد گفت:

-خیلی سخته..

 

باز شدن در همان و پرت شدن دو نفر به داخل اتاقم همان…

 

چشم هام گرد شد و متعجب به عسل و دنیز که داشتن خودشون رو جمع و جور می کردن نگاه کردم….

 

صدای خنده ی بلند سوگل از بیرون اومد و من هم با دیدن قیافه عسل و دنیز زدم زیر خنده…

 

سورن دست هاش رو به کمرش زد و بهشون نگاه کرد که دوتایی با سر پایین انداخته کنار هم ایستاده بودن….

 

مثل بچه های خطاکار که منتظر تنبیهن، ایستاده بودن و به زمین نگاه می کردن…

 

سورن ابروهاش رو بالا انداخت و با جذبه گفت:

-گوش ایستاده بودین؟!..

 

دنیز با سر پایین و هول شده، تند تند گفت:

-به خدا هیچی نشنیدیم..اصلا نفهمیدیم چیکار میکنین و چی میگین..به خدا…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 70

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bahareh
Bahareh
3 ماه قبل

خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی فانتزی شده این پارت‌ها اینجور که معلومه فعلا حالا حالاهام ادامه داره.

Mamanarya
Mamanarya
3 ماه قبل

نگفتم پارت بعدی ب پرداخت پول لباس هم نمیرسه؟ بفرمایید 😆😆😆

متولی ن
متولی ن
پاسخ به  Mamanarya
3 ماه قبل

آره واقعا😂
حالا پارت بعد ببینیم بعد کلی چشم غره رفتن به همدیگه و نگاه چپ چپی، پول لباسو میدن یا نه

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  متولی ن
3 ماه قبل

😂😂😂

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x