رمان تارگت پارت 159

4
(4)

 

با این جماعت دغل باز و صد رنگ زیاد کار کرده بودم ولی.. این دیگه نوبر بود و این وسط نمی دونستم باید خوشحال باشم بابت حرکت مثبت درین برای من و شرکتم.. یا ناراحت باشم از اینکه چرا خودم گاف دادم و تا مرحله قبل از قرارداد باهاش پیش رفتم..
ولی خب.. هرچی فکر می کردم می دیدم.. قدرت خوشحالیم بیشتره.. درین.. لطف بزرگی در حقم کرده بود که خب.. خیلی فرق داشت با کارایی که من داشتم دور از چشمش براش انجام می دادم!
*
توی ماشین منتظر بودم درین لباساش و عوض کنه و بیاد سوار شه که از این موقعیت استفاده کردم و شماره کوروش و گرفتم..
– بله؟
– زهرمار بله.. مرتیکه الآغ.. من مضحکه دست تو ام؟
سکوتش نشون می داد ماتش برده از حرف و لحن تندم ولی زود خودش و پیدا کرد و پرسید:
– چی شده؟
از نبود درین سوء استفاده کردم و با ادبیاتی که تا حالا ازم ندیده بود با کوروش حرف زدم:
– چی شده و حناق مرتیکه دیوث.. آدمی تو؟
– فحش نده میران عین آدم حرف بزن!
– واسه چی آمار اون شرکت تخمی رو که هرمزی قرار بود ازش واسه امون جنس بخره در نیاوردی؟ من باید از زبون دوست دخترم می شنیدم که اون شرکت سه ساله به صورت علنی داره محصولات فیک با قیمت پایین تر می فروشه.. بعد این هرمزی لاشی می خواست پول جنس اصل و ازمون بگیره؟
مکثش انقدر طولانی شد که خواستم گوشی و قطع کنم تا اینکه با بهت پرسید:
– کی همچین حرفی زده؟ چرا چرت و پرت میگی؟ صبر کن ببینم.. یعنی الآن قرارداد و نبستی؟
– چی تو مغزت پر کردی ازگل نفهم! قرارداد می بستم که پس فردا اسم من و شرکتم همه جا به عنوان وارد کننده قطعات فیک پر بشــــه؟ که دیگه هیچ کس رغبت نکنه ماشینش و برای تیونینگ بیاره پیش ما؟ انقدر سرسری با هرچیزی رفتار نکن کوروش! اگه درین با من نبود و ازش کمک نمی گرفتم می دونی چی می شـــد؟!
نفسم و فوت کردم و پیشونیم و مالیدم.. دیگه داشتم زیاده روی می کردم.. هنوز کوروش و انقدری محرم و خودم نمی دونستم که انقدر راحت پیشش از دوست دخترم حرف بزنم و هربارم که چیزی می پرسید سرسری جواب می دادم.. حالا خودم داشتم زمینه فضولی هاش و فراهم می کردم!
با دیدن درین که همون موقع از در هتل بیرون اومد با لحن آروم تری گفتم:
– برو خودت تو همون سایتی که اطلاعات شرکت ها رو می خونی و نمی دونم چرا این دفعه نخوندی یه دوری بزن بفهم چی میگم.. فعلاً!

بدون اینکه بهش مهلت حرف زدن بدم تماس و قطع کردم و گوشی و انداختم تو کنسول و به زور رو به درین لبخندی زدم و بعد از سوار شدنش راه افتادم!
– اووووف.. خدا رئیس همیشه خدا شاکی و طلبکار و نصیب گرگ بیابون نکنه!
نیم نگاهی بهش انداختم و پرسیدم:
– چطور؟ با زر مفت زد اون مرتیکه؟!
– حرفم نزنه با چپ چپ نگاه کردناش بند دل آدم و پاره می کنه!
– گه خورده حرومزاده.. من مردم مگه بذارم یه پفیوز بی پدر مادر بند دل دوست دخترم و پاره کنه؟
یه کم با دهن باز مونده بهم زل زد و تازه فهمیدم که هنوز از مود حرف زدن با کوروش در نیومدم که اینجوری افسار پاره کردم!
ولی درین ربطش داد به عصبانیتم بابت کار هرمزی که دستش و نوازشگونه روی بازوم حرکت داد و گفت:
– حالا اشکال نداره.. اونم حق داشت! نشستم با شما شام خوردم و مسئولیتم افتاد گردن بقیه.. خودمم اگه جای اونا بودم بهم برمی خورد!
دستش و از روی بازوم برداشتم و به خیال اینکه نمی خوام این کار و بکنه خواست عقب بکشدش که نذاشتم.. کشیدمش سمت لبام و بوسیدمش..
– بهش می گفتی اگه نمی اومدی.. یه کلاه بزرگ سر من می رفت و آبرو و اعتبارم لکه دار می شد!
لبخند عمیقی رو لبش نشست و خواست جوابم و بده که همون موقع صدای زنگ گوشیش بلند شد و دستش و از تو دستم بیرون کشید..
حین رانندگی نگاهی بهش انداختم که دیدم با اخمای درهم خیره شده به صفحه گوشی و جواب نمیده.. تا اینکه خودش قطعش کرد و گوشیش و برگردوند تو کیفش..
– کی بود؟
نفسی گرفت و با همون نگاه خیره شده به دستاش جواب داد:
– داییم!
– چرا جواب ندادی؟
– این روزا دیگه واقعاً حوصله اش و ندارم.. حوصله هیچ کدومشون و ندارم!
– چرا؟ مگه پولت و نگرفتی ازشون؟!
– گرفتم.. ولی حس می کنم داییم دیگه اونقدری قرص و محکم پای این حرفی که زد نیست و یه جورایی پشیمون شده.. یعنی دلیل اصلیش زن داییمه که از صبح تا شب بیخ گوشش گریه می کنه و شاکیه از اینکه چرا پول خرید وسیله های جدیدشون و داده به من. داییمم چیزی به من نمیگه ها ولی.. از نگاهش حس کردم هربار که باهام حرف می زنه می خواد بگه تو که وضعیت زندگی من و می دونی پس.. یه کم باهام راه بیا و بیخیال این پول بشو!

– بیخیال این پول بشی که بعد بری با دوستت زندگی کنی؟
– آره دیگه! از نظر اونا زندگی کردن با آفرین بهترین موقعیتیه که بیخودی دارم از دستش میدم!
– پس تو هم به همین جواب ندادنات ادامه بده و هرچه زودتر یه خونه پیدا کن.. که اگه داییت خواست مستقیم حرفش و بزنه هم تو نتونی دیگه پول و پس بدی!
– آره! از شنبه میرم دنبالش.. وقت زیادی هم ندارم. چیزی نمونده تا تاریخی که قراره خونه رو تحویل بدن.
– با کی میری؟
– با آفرین!
– من نیام؟
– نمی خوام از کارت بیفتی. بذار چند جا برم.. اگه موقعیتشون اوکی بود تو هم بیا.
سری تکون دادم و با این که پیشاپیش می دونستم جوابش چیه گفتم:
– باشه! برنامه هام و با کوروش هماهنگ می کنم. اگه وقتم آزاد بود با هم میریم.. ولی اگه خودتم رفتی.. حواست و جمع کن. اگه بفهمم قید یه خونه ای که همه چیزش و دوست داشتی رو فقط به خاطر قیمت بالاش زدی.. خیلی از دستت ناراحت می شم.
سرش و دوباره پایین و هیچی نگفت که ادامه دادم:
– من تا همین الآنم.. حرفی از پول و قرض دادن و این چیزا نزدم. چون شناختمت و می دونم همچین آدمی نیستی که بخوای خرجت و از دوست پسرت بگیری و این تا یه جایی برای من با ارزشه. ولی از یه جایی به بعد.. وقتی ببینم این سکوت کردنت در برابر احتیاج و عزت نفسی که داری.. ممکنه کار و به جایی برسونه که زندگی برات سخت بشه.. بدجوری ناراحت می شم درین. ازدواج نکردیم ولی من همین الآنشم آدم زندگی تو ام.. پس من و به چشم همون آدمی ببین که قراره چند سال دیگه وقتی رسماً و قانوناً شوهرت شدم ببینی. این حرفا هم شعار نیست.. همه رو از ته دل می زنم و بهش ایمان دارم.
– می دونم.. به خدا می دونم. منم انقدری شناختمت که بگم اگه یه اشاره کنم حاضری پولی که لازم دارم و بهم بدی و از این بابت واقعاً ممنونتم. الآنم واقعاً دلم می خواد با همین پول یه جایی رو پیدا کنم. اینجوری خیالم خیلی راحت تره.. ولی باشه.. اگه جایی رو دیدم که نهایتاً چند میلیون با پول خودم اختلاف داشت بهت میگم که بهم قرض بدی.. اینجوری خوبه؟
سرم و به تایید تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم. حرف زیاد بود ولی باید ساکت می موندم تا ببینم وضعیت چه جوری پیش میره و کار به اون جایی می رسه که بخواد ازم پولی قرض بگیره یا نه.
چند دقیقه بعد سکوت ماشین و درین شکست و با نگاهی به مسیری که توش بودیم لب زد:
– خروجی و رد کردیا.. کجا میری؟
– امشب میریم خونه من. فردا جمعه اس.. تا شب با همیم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
reyhaneh
reyhaneh
1 سال قبل

سلام من تازه این رمانو شروع کردم چیزی در مورد دلیل انتقام میران از درین نفهمیدم میشه یه نفر بگه چرا میخاد ازش انتقام بگیره با اینکه دوسش داره ؟

Mona
Mona
پاسخ به  reyhaneh
1 سال قبل

سلام عزیزم. نویسنده خیلی واضح بهش اشاره نکرده. ولی با توجه به داستان فکر میکنم. دلیل انتقام میران از درین به خاطر مادرش و خانواده اش باشه. مادر درین مقصره ولی تو آسایشگاهه میران هم میخواد انتقام بگیره ولی نه از مادر درین بلکه از خودش

reyhaneh
reyhaneh
پاسخ به  Mona
1 سال قبل

ممنون عزیزم ♥️

ثنا
ثنا
1 سال قبل

کوروش یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

Mandana
Mandana
1 سال قبل

من دقیقا متوجه نصدم. میران میخواد از درین انتقام مادرش رو بگیره ولی تظاهر به دوست داشتن میکنه؟

علوی
علوی
پاسخ به  Mandana
1 سال قبل

بله داره اغفالش می کنه مثلا. اما فعلا دلش گیر افتاده

اسم
اسم
1 سال قبل

°O°
OMG

ثنا
ثنا
1 سال قبل

تا فردا هزار تا فکر میاد تو سرم حداقل دوتا پارت بزارین لطفا البته من قصد جسارت ندارما… ممنونم از قلم زیباتون

علوی
علوی
1 سال قبل

خونه میران؟؟!!! خوب چه کاریه که سوییت اجراه کنه، از امشب نقل مکان کنه، راحت!

Ella
Ella
1 سال قبل

جون بابا😂

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x