رمان دلارای پارت 110
53 دیدگاه
هومن پوزخند زد احساس میکرد قلبش درد میکند! _دیگه باید مهم باشه چون زنش حامله ست! برای بچهاش ضرر داره! ببینم اصلا زنشی؟! دلارای اشک ریخت… _صیغهاشم….. _میخواستی وقتی صیغه اونی عقد من بشی؟؟ دلارای چشمانش را روی هم فشرد چرا نمی مرد _اون صیغه باطله _چرا؟ _چون من…