رمان دلارای پارت 99

5
(2)

 

اونوقت طوری بیچارت میکنم که به حالو روز قبلت حسرت بخوری

ارسلان بازویش را گرفت و آنقدر فشرد
تا بالاخره چهره‌ی دلارای در هم شد

_اگر خواستی زنش بشی یک شب پنهانی برید عقد کنید و دعا کن کلاغا به گوشم نرسونن چون من سقف اون محضرو روی سر تو و بقیه خراب می کنم دلی

بازویش را رها کردو خنده ‌ی کوتاهی زد

_اومدی همینارو بشنوی؟شنیدی،حالا هری

_اومدم بخاطر هومن
اومدم بگم دست از سرش برداری

_قراره بعد ازدواج شبا با فکر من زیرش بخوابی
فکرشو بکن چن بار وقتی لخت تو بغلشی و تو حال خودت نیستی
اسم منو زمزمه کنی
ماه پشت ابر نمیمونه،نمیزارم بمونه دختر حاجی!

ارسلان نمی دانست چرا گفتن این حرف ها خودش را بیشتر از دلارای عصبی میکرد!

چانه ظریفش را میان دستانش گرفت و ادامه داد:

_قراره بهش بله بگی وقتی عاشق منی!

دلارای سر در گم زمزمه کرد:

_نمی دونم…

نمی دانست
نمی دانست هنوز هم این مرد بی رحم را دوست دارد یا نه
تنها میدانست همه چیز تمام شده است

از خانه ارسلان که بیرون زد غمگین تر بود

اما مصمم تر!

موبایلش را بیرون آورد و به هومن پیام داد:

_من میرم خونه، نگران نباش

هومن بلافاصله جواب داد:

_باشه عزیزم،حاجی زنگ زد گفت پولو می ریزه تو حسابم

از آسانسور پیاده شد

با ابرو های درهم شماره هومن را گرفت

صدای مردانه اش در گوشش پیچید:

_جانم؟

بدون مقدمه پرسید:

_تو چی گفتی؟قبول کردی؟

هومن منظورش را فهمید

_حرفی نزدم گفت بین خودمون بمونه
تا وقتی نفهمم جریان چی بوده پول رو قبول نمی کنم

دلارای پوزخند زد او جریان را می دانست

حاجی طاقتش نیامده بود

گفته بود پول را میدهد اما حرفی نزند تا به گوش ارسلان نرسد

_ازش قبول نکن!!

_چی؟!

دلارای سمت برج برگشت نمیداست چرا حس میکرد ارسلان از پشت پنجره خیره‌اش است…..

_قبول نکن! بفروشش یه مدل پایین تر بگیر
همین روزا باید بریم حلقه بخریم
عروسی هم نمیخام
یه مراسم کوچیک کم خرج

هومن بهت زده خندید:

_دوستت چی بهت گفت که انقدر متحول شدی؟

دوستش نامردی را در حقش تمام کرده بود…..

_هیچی فقط از این وضعیت خستم
داراب اذیتم می کنه
دیگه نمی خوام تو اون خونه باشم

_باید کنکورتو بدی عزیزم
بزار منم خودمو یکم جمع و جور کنم

_ مهم خونه ست هومن که داری
بقیشپ باهم درست می کنیم

_اون خونه به درد زندگی نمیخوره
هفتاد متری ،تک خواب ، اونم نقطه‌ای از شهر که تو تا حالا پاتو نذاشتی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asd
asd
1 سال قبل

میگم دلارا خلی چیزیه؟؟….هومن همون شب اول بعد از عقدت همه چیو میفهمه…..چه اصراری داری به عقد لعنتی

انیسا
انیسا
1 سال قبل

دلارای دلم میخواد یزنمش

عامری
عامری
1 سال قبل

بنده یک قسمت این رمان را خوانده ام عالیست دخترک هرچند بی نهایت شاسکول تشریف میدارد و عقب افتاده ذهنی است زبانش مانند بل بل فک میزد ادم دلش میخواهد ایشان را خفع کند جالب بویده است😂

asma
1 سال قبل

دوستان از قسمت چندش داستان به خویی شروع میشه بخونم؟
کروم قسمت خوبه ؟؟؟؟؟لطفا بگید

asma
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

باشه مرسی 😂

هانا:))))
هانا:))))
1 سال قبل

وایی چقد خوشحال شدم این دلارای سرعقل اومد.دیگه ضعیف بازی درنیاورد.با اینکه هنوزم دلش پیش ارسلان بود قید زندگی رویاییش رو زد و صدددد البته خوشحال ترم حال ارسلان رو خراب کرد.😑🥴😂

A.Time
1 سال قبل

بالاخره از خونه ارسلان زدیم بیرون..!

ارام
ارام
1 سال قبل

دلم واسه هومن میسوزه
پسر خوبیه 😢

Atena
Atena
1 سال قبل

اخیششششش دلم خنک شد
بسوز ارسلاننننننن

کسی ک میخاد سر به تن نویسنده نباشه😾😿
کسی ک میخاد سر به تن نویسنده نباشه😾😿
1 سال قبل

الهی خودم کفنت کنم
الهی خودم سنگ قبرت رو بشورم
الهی خودم گردو لای خرمات بزارم
الهی خودم حلواتو بپزم
نویسنده ی انتر بیشتر بنویس
آیا خری آیا گاوی آیا الاغی
چرا بیشتر نمینویسی
تو عمرم اینقد بی ادبی ب خرج نداده بودم😐😂🙀

....
....

نگا نویسنده بمیره روحش نمیتونه بیاد برات بنویسه.. میمونی تو خماری بدتر میشه 😂 😂.. دعا کن سرش به سنگ بخوره کار کنه بیشتر بنویسه..

Elina
Elina
1 سال قبل

باحال بود 😍 ارسلان عاشقش شده رو نمیکنه

محیا
محیا
1 سال قبل

کم بودن پارت به خوردی اعصاب ارسلان دررررررررر کیف کردممم😂حالا بره بسوزه پسره ی کراشِ مغرورِ خر😝😒

یکی
یکی
پاسخ به  محیا
1 سال قبل

😂😂😂پسره کراش مغرور 😂

انیسا
انیسا
1 سال قبل

عالیه بود ولی کم 😊😔😊😗😊

محیا
محیا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اره و این عجیبه!!!😂😲 فقط میخوام بدونم چی نویسنده رو متحول کرده؟😳🤔😂

سحر
سحر
پاسخ به  محیا
1 سال قبل

دوست دلارای😂

یکی
یکی
پاسخ به  محیا
1 سال قبل

زیادم محول نشده ولی خوب حداقل همین که یه درجه به خودش فشار آورده هم خوبه
فکر کنم بندهای متن و با انگشت وجب می کنه بیشتر به وجب نشه 😂🤦

elii
elii
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

فاطمه جان تا پارت چند خوندی

هانا:))))
هانا:))))
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اره واقعا …
میخوام غر نزنم…دو سه خط بیشتر بود😂💚

دسته‌ها

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x