اونوقت طوری بیچارت میکنم که به حالو روز قبلت حسرت بخوری
ارسلان بازویش را گرفت و آنقدر فشرد
تا بالاخره چهرهی دلارای در هم شد
_اگر خواستی زنش بشی یک شب پنهانی برید عقد کنید و دعا کن کلاغا به گوشم نرسونن چون من سقف اون محضرو روی سر تو و بقیه خراب می کنم دلی
بازویش را رها کردو خنده ی کوتاهی زد
_اومدی همینارو بشنوی؟شنیدی،حالا هری
_اومدم بخاطر هومن
اومدم بگم دست از سرش برداری
_قراره بعد ازدواج شبا با فکر من زیرش بخوابی
فکرشو بکن چن بار وقتی لخت تو بغلشی و تو حال خودت نیستی
اسم منو زمزمه کنی
ماه پشت ابر نمیمونه،نمیزارم بمونه دختر حاجی!
ارسلان نمی دانست چرا گفتن این حرف ها خودش را بیشتر از دلارای عصبی میکرد!
چانه ظریفش را میان دستانش گرفت و ادامه داد:
_قراره بهش بله بگی وقتی عاشق منی!
دلارای سر در گم زمزمه کرد:
_نمی دونم…
نمی دانست
نمی دانست هنوز هم این مرد بی رحم را دوست دارد یا نه
تنها میدانست همه چیز تمام شده است
از خانه ارسلان که بیرون زد غمگین تر بود
اما مصمم تر!
موبایلش را بیرون آورد و به هومن پیام داد:
_من میرم خونه، نگران نباش
هومن بلافاصله جواب داد:
_باشه عزیزم،حاجی زنگ زد گفت پولو می ریزه تو حسابم
از آسانسور پیاده شد
با ابرو های درهم شماره هومن را گرفت
صدای مردانه اش در گوشش پیچید:
_جانم؟
بدون مقدمه پرسید:
_تو چی گفتی؟قبول کردی؟
هومن منظورش را فهمید
_حرفی نزدم گفت بین خودمون بمونه
تا وقتی نفهمم جریان چی بوده پول رو قبول نمی کنم
دلارای پوزخند زد او جریان را می دانست
حاجی طاقتش نیامده بود
گفته بود پول را میدهد اما حرفی نزند تا به گوش ارسلان نرسد
_ازش قبول نکن!!
_چی؟!
دلارای سمت برج برگشت نمیداست چرا حس میکرد ارسلان از پشت پنجره خیرهاش است…..
_قبول نکن! بفروشش یه مدل پایین تر بگیر
همین روزا باید بریم حلقه بخریم
عروسی هم نمیخام
یه مراسم کوچیک کم خرج
هومن بهت زده خندید:
_دوستت چی بهت گفت که انقدر متحول شدی؟
دوستش نامردی را در حقش تمام کرده بود…..
_هیچی فقط از این وضعیت خستم
داراب اذیتم می کنه
دیگه نمی خوام تو اون خونه باشم
_باید کنکورتو بدی عزیزم
بزار منم خودمو یکم جمع و جور کنم
_ مهم خونه ست هومن که داری
بقیشپ باهم درست می کنیم
_اون خونه به درد زندگی نمیخوره
هفتاد متری ،تک خواب ، اونم نقطهای از شهر که تو تا حالا پاتو نذاشتی
میگم دلارا خلی چیزیه؟؟….هومن همون شب اول بعد از عقدت همه چیو میفهمه…..چه اصراری داری به عقد لعنتی
دلارای دلم میخواد یزنمش
بنده یک قسمت این رمان را خوانده ام عالیست دخترک هرچند بی نهایت شاسکول تشریف میدارد و عقب افتاده ذهنی است زبانش مانند بل بل فک میزد ادم دلش میخواهد ایشان را خفع کند جالب بویده است😂
دوستان از قسمت چندش داستان به خویی شروع میشه بخونم؟
کروم قسمت خوبه ؟؟؟؟؟لطفا بگید
از اول بخون هنوز جاهای عاشقانه شروع نشده 😂
باشه مرسی 😂
وایی چقد خوشحال شدم این دلارای سرعقل اومد.دیگه ضعیف بازی درنیاورد.با اینکه هنوزم دلش پیش ارسلان بود قید زندگی رویاییش رو زد و صدددد البته خوشحال ترم حال ارسلان رو خراب کرد.😑🥴😂
بالاخره از خونه ارسلان زدیم بیرون..!
دلم واسه هومن میسوزه
پسر خوبیه 😢
اخیششششش دلم خنک شد
بسوز ارسلاننننننن
الهی خودم کفنت کنم
الهی خودم سنگ قبرت رو بشورم
الهی خودم گردو لای خرمات بزارم
الهی خودم حلواتو بپزم
نویسنده ی انتر بیشتر بنویس
آیا خری آیا گاوی آیا الاغی
چرا بیشتر نمینویسی
تو عمرم اینقد بی ادبی ب خرج نداده بودم😐😂🙀
نگا نویسنده بمیره روحش نمیتونه بیاد برات بنویسه.. میمونی تو خماری بدتر میشه 😂 😂.. دعا کن سرش به سنگ بخوره کار کنه بیشتر بنویسه..
باحال بود 😍 ارسلان عاشقش شده رو نمیکنه
کم بودن پارت به خوردی اعصاب ارسلان دررررررررر کیف کردممم😂حالا بره بسوزه پسره ی کراشِ مغرورِ خر😝😒
😂😂😂پسره کراش مغرور 😂
عالیه بود ولی کم 😊😔😊😗😊
از هر روز بیشتر بودا
اره و این عجیبه!!!😂😲 فقط میخوام بدونم چی نویسنده رو متحول کرده؟😳🤔😂
دوست دلارای😂
زیادم محول نشده ولی خوب حداقل همین که یه درجه به خودش فشار آورده هم خوبه
فکر کنم بندهای متن و با انگشت وجب می کنه بیشتر به وجب نشه 😂🤦
فاطمه جان تا پارت چند خوندی
نخوندم هیچی جلو
اره واقعا …
میخوام غر نزنم…دو سه خط بیشتر بود😂💚