از ساختمان خارج شدند
دلارای با صدایی لرزان ادامه داد:
_و منم هر تصمیمی بگیره بهش احترام میزارم
مانیا بهت زده گفت:
_اون ماشین آلپ ارسلان نیست ؟!
صدای مردانه ای از پشت سر گفت:
_چرا خودشه! تنهامون بزار
هر دو سمت ارسلان برگشتند
تیپ اسپرت آبی رنگی زده بود و بر خلاف دلارای آراسته بود
دلارای نگاهش را دزدید:
_چی میخوای؟اینجا چیکار می کنی؟
مانیا اضافه کرد:
_شما تعقیبمون می کنید؟!
ارسلان حتی نگاهش هم نکرد:
_تنهامون بزار گفتم! من میرسونمش
مانیا با اخم رو به دلارای گفت:
_دلی من ماشین میگیرم ،جلو تر منتظرتم
ارسلان بحث شان را قطع کرد:
_میرسونمش
دلارای بی توجه به او گفت:
_باشه مرسی،زود میام
مانیا که دور شد ارسلان نزدیک آمد
پوزخندش می گفت از همه چیز خبر دارد:
_خب؟
_چی میخوای؟
_داشتی می گفتی به تصمیم کی احترام میذاری؟!
دلارای بدون ترس نگاهش کرد:
_هومن! نامزدم و به زودی شوهرم
ارسلان با تمسخر به ساختمان اشاره زد:
_برای گول زدن همون نامزد اومدی اینجا؟!
دلارای سکوت کرد و ارسلان جلو آمد
دستش را نوازش وار روی صورت دخترک کشید:
_فکر نکردی شاید حتی اگر اونم درست کنی بازم یکی پیدا بشه به اون به اصطلاح نامزدت همه چی رو بگه؟!
دلارای خودش را عقب کشید
گرمای دستانش را نمی خواست
_داری تهدیدم میکنی؟!
_دارم راهنماییت میکنم
_که چی بشه؟
_که برگردی پیش کسی که بخاطر بودن کنارش مجبور نیستی بری ترمیم بکارت!
دلارای نگاهش کرد
میخواست برگردد؟!
نا خواسته زمزمه کرد:
_یک روز آرزوم بود الپ ارسلان ملک شاهان ازم چنین درخواستی کنه
اشک هایش روی گونه هایش سقوط کرد:
_که بخواد برگردم ، که بخواد بمونم ، که بخواد منو داشته باشه
حاضر بودم جون بدم برای چنین لحظه ای اما الان…..
الان میدونم همه چیز سرابه ارسلان
تا زمانی که باهات باشم عذابم میدی
ارسلان کلافه و عصبی غرید:
_برگرد ! این بار فرق می کنه
دلارای با گریه خندید
فکرش را هم نمیکرد روزی ارسلان از او بخواهد بماند و او جواب منفی دهد
بیاین هممون بخاطر زیبایی و بغضی که به همراه این رمان داریم خودکشی کنیم
نظرتون چیه دوستان؟😂
منم میخام چتتون باشم🥲❤️🩹
ینیااا ی چیزی گف اونم زوری
چ عجب ی گوهی خوردی ارسلان خره
ولی اینکه رمانه و اخرش بهم میرسن
اما توی زندگی واقعی هیچ وقت به خاطر ی پسر ابروی دخترانتونو نبرین چون حتی با معرفت ترین پسرا هم یهو بادشون میگیره میزنن زیر همه چیز و متاسفانه تو این مملکت اینجور مواقع دختر رو میکوبن و پسر خوبه میشه
چرا دیدگاه من تایید نمیشه؟؟
نمیدونم اینکه جای حساس تموم میکنن چه حسی بهشون دست میده؟
حس خاص بودن؟
همون حس بخوره تو سرتون
حلالت نمیکنم ای نویسنده ی دلارای
دیشب خواب دیدم خودم دارم دلارای رو ادامه میدم 😂😂
به نظرتون ارسلان داره گولش میزنه یا واقعا یه حسایی بهش داره؟
لطفا بگییددد
آخه مثلا گولش بزنه که چی بشه ؟
امیدوارم واقعی باشه
حسمبهممیگهدلارایقرارهخرشهودوبارهبهشبدع:) وهمهعاینرابطهنحسشونخبرداربشنوعخونوادهطردشعنمچرا
مخصوصااونجاکهحالتزنانگبشتحریکمیشهونمیتونههچگهیبخوره:)💔
نویسنده یه کاری کردی دیگه از هرچی رمان آنلاینه بدم میاد
چرا به نظر من که هیجان انگیز بود
بالاخره نویسنده یه حرکتی زد😂😂😂
تبریک می گم
تا پارت ۱۰۵ خون ب جیگر شدیم پیر شدیم مو سفید کردیم پای رمان تا آقای ملک شاهان بزرگوار ی غلطی بکنه ی حس پیدا کنه حالا ک داره ی معجزه ای رخ میده خانوم ناز میکنن و تا پارت ۲۰۵ باید ناز دلی ژونووووو بخونیم ک راضی بشه😶
😂😂😂
نه تا پارت ۴۰۰۰۷۷۷۸۸۹۹ باید دلارای ناز کنه😂
خوبه کهههههه
من دیروز ساعت2شروع کردم تا8تموم شد😅☹️
الان نشستم ب در نگا میکنم تا پارت بعدی 🚶♀️🚶♀️
🤦♀️😂😂😂
آلپ ارسلان و این حرفا🤔پشمام حاجی پشمام🤣
واقعا😂😂😂
من هم پشمام هم ببررگگاامم اصلا شک شدم😂
من پشمام از حس اینکه حالا بالاخره ارسلان گوز شده فر خورد
بخدا نویسنده آه من تو رو میگیره
نمیخواد اهت دامن گیرش کنه صد و پنج تا پارت نخوندم که آخرش نویسنده ادامه نده تا الان همه موهام سفید نشده که نویسنده دیگه نتونن ادامه نده😂
چ عجب ی اتفاقی افتاد
۵۳ تا هست ک نصفه نصفه
در کل میشه ۲۰ تا خط
و در ادامه خیلی رمانت قشنگه ولی خیلی کمه سعی کن پارت هاشم طولانی تره شه
هیفه همچین رمان قشنگی ب خاطر پارت گذاری کوتاه خوانندگانی کمی جلب کنع
اگه ارسلان واقعا به دلارای علاقه مند شده باشه پس دلارای و ارسلان به هم برسن چون هم هر دو هم دوست دارن و زندگی بدون عشق خیلی سخت اگه هم با هومن ازدواج کنه چون هومن دوست نداره شاید از زندگی لذت نبره هم اینکه اگه با هومن ازدواج کنه رمان یجوری میشه
فقط اگه هومن ول کرد بنظرم کاری کنه که هومن هم از جدایی راضی باشه و ضربه نخوره
آره موافقم فقط امیدوارم یه جیزی بشه هومن زیاد آسیب نبینه
الان که ارسلان غرور لعنتیشو گذاشته کنار میگه برگرد دلارای ناز میکنه و تا پارت ۱۴۰ چه بسا بیشتر شاهد نازکردن دلارای هستیم
چه عجب!!
ارسلان یه گوهی خورد بالاخره..
امیدوارم دلارای قبول نکنه این کوه رو بخوره 😂😂
بسیار موافقم
پارت ۱۰۶ دلارای :
دلارای گریه کرد و گفت من نموخوامت دیگعععععع
ارسلان یقه شو گرفت گفت : باید برگردیییییی
دلارای: نمیاااممممم تو منو زجر دادیییییی بهم توهین کردی بعد منو اَتَ کردیییی😪
ارسلان: میای یا ببرمت ؟؟
دلارای بالا اجبار همراه ارسلان ب راه افتاد (مدیونید فک کنید خودش نمیخواسته 😂)
دلارای و ارسلان ب برج رسیدن
ارسلان دستشو نوازشوار روی اشکای دلارای کشید و برگش ت و گفت :
تمام
تا پارت بعدی خدانگه دارتان 🥰
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خدایی از نویسنده بیشتر نوشتم واستون
🤣🤣 دقیقا همینه پارت بعدی
احسنت 😂😂
ولی تو خیلی دست و دلبازی این مال سه تا پارتها 😂😂😂
وای خدا بگم چیکارت نکنه ترکیدم از خنده🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
😂😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂
به خدا به پارت های نویسنده می ارزه
حداقل کوتاه و مفید بود🤣
وووااایییی خخداااا جررر خوردمممم🤣🤣🤣🤣🤣🤣
🤣🤣وای باور کن تو قشنگ تر و زیادتر از نویسنده نوشتی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
پارت ۱۰۷:
گفت: تو غلط میکنی برنگردی اگر نمیخوای همین الان این هومن عوضی رو نکشم باید برگردی کی بود که اولش میخواست با من باشه حالا که من میخوام تو گوه میخوری برنگردی کاری نکن که به حاجی همه چیز رو لو بدم
دلارای گفت: نههههه کاری با هومن نداشته باش هومن رو وارد کثافت بازی های خودت نکن تو هم دیگه خیلی دیره که من رو بخوای خیلی من رو تحدید کردی کتکم زدی من ازت متتننففررمم
ارسلان برگشت و گفت: که اینطور ازم متنفری اره ببین بلایی بر سر هومن بیارم که به غلط کردن بیافتی 😏
دلارای بر میگرده و میخواد بره که هومن زنگ میزنه
خیلیم قشنگ تو چنتا خط اتفاقات ۷۰ درصد از رمانارو نشون دادی🤣
ای خداااااا جر خوردم :)🤣🤣
خیلی بیشعوره بره چی هومن بدبختو امیدوار کرد
نویسنده واقعا فک میکنی زندگی کشکه؟
ایشون فیلم هندی دوست دارن 😂😂😂😂
نه فک میکنه سس و ماسته😂
کاش با هومن ازدواج نکنه… اگ با هومن ازدواج کنه داستان قشنگیشو از دست میده…🥲
به جای دلارای ارسلان عاقل شد😐
ولی خوبه به امید روزی که اون خری که من دوسش دارم هم عاقل بشه بیاد بگه بیا عشخم باش😶🌫️❤️🩹
خریت میکنه اگه برنگرده