رمان دلارای پارت 101

5
(2)

 

 

مانیا بی خیال شانه بالا انداخت

_کار درست رو

_کار درست این نیست

مانیا خندید

سعی داشت آرامش کند

_کار درستی نیست ولی داری اشتباه قبلی ات رو پاک می کنی

دلارای ناله کرد

_پاک نمیشه،هیچ وقت پاک نمیشه

_هومن کاری به گذشته نداره دلی

_اون گذشته بخشی از زندگی من بوده

_تموم شده،رفته

_چطوری تموم شده؟
فکر می کنی ارسلان دست بر میداره؟!

مانیا خواست بحث را عوض کند تا شاید دلارای کمی آرام شود

مصنوعی خندید:

_همچین میگه انگاری آلپ ارسلان مجنون و شیداشه!

دلارای دلخور سمتش برگشت

_نخیر از عشقش نمیگم

بخاطر این میگم که ارسلان آدم کینه‌ایه
مطمئنم میخواد انتقام بگیره

_اخه مگه مقصر تویی؟

فکر می کنه بخاطر اینکه زندگی اونو بهم بزنم
یا دائم جلو چشمش باشم دارم با هومن ازدواج می کنم
مطمئنم تا الان هزار تا نقشه توی ذهنش کشیده
وگرنه اگه کلا از زندگیش میرفتم بیرون یا چند روز دیگه صبر میکردم تا خودش ردم کنه اینقدر عصبانی نمی شد
و حتی اگه تو خیابون هم میدیدم راهشو کج میکرد

مانیا متعجب سر تکان داد

_خیلی خب بابا مگه چی گفتم

_میخوام بگم درباره ارسلان حرف نزن اما مگه میشه؟
همه چی به اون برمیگرده
ما حتی اگر ازدواج هم بکنیم بازم می بینمش حتی اگر بتونم از این دردسر نجات پیدا کنم بازم تموم نمیشه
خسته شدم مانیا

مانیا با دلسوزی نگاهش کرد

چشمانش قرمز بود

شک نداشت دیشب یک دقیقه چشم روی هم نگذاشته بود

چند روز دیگر مراسم عروسی بود

خودش همراه حاج خانوم با دلارای رفته بود تا لباس عروس را انتخاب کنند

هومن هم برخلاف اعتراض حاج خانوم خودش را رسانده بود

در چشمان هومن ذوق بود و در چشمان دلارای ترس…

_دلی؟

دلارای چشمش را از فضای بیرون گرفت

_بله؟

_تو واقعاً هومن رو دوست داری؟

دلارای نگاهش را دزدید

_آره

_اون طوری که ارسلان رو دوست داشتی؟

دلارای پوزخند زد و به دروغ تکرار کرد:

_از اون بیشتر

مانیا سر تکان داد

_دروغ میگی!

دلارای عصبی توپید

_الان وقت این حرفاست؟

_پس اگر دوسش نداری چرا میخوای باهاش ازدواج کنی ؟

_شاید چون راه دیگه ای ندارم…..
هومن نشه حاج خانوم به خواستگار بعدی جواب مثبت میده
هومن پسر خوبیه ،دوستم داره،
شبیه ارسلان نیست..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
neda
neda
1 سال قبل

من دقیقا درکش میکنم دلی رو… یکی شبیه اینو دیدم…از دست اذیت برادرش با کسی شوهر کرد رفت ک دلش باهاش نبود،

Rom Rom
Rom Rom
1 سال قبل

فقط امیدوارم دم عقد اتفاقی نیفته ک به آتیش میکشونم نویسندرو🥲
چون دیگ خیلی خزه:)

عامر
عامر
1 سال قبل

چه عجب از خونه حاج اقا در رفتش

ارمیتا
ارمیتا
1 سال قبل

هیق

انیسا
انیسا
1 سال قبل

🙂🙂🙂

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

فاطمه چرا به جای پارت صد و یک نوشتی صد؟😂

...
...
1 سال قبل

بالاخره دلارای جان منت گذاشتن بعد عمری یه تصمیم درست گرفتن 🙂😂😂

مبینا۰
مبینا۰
1 سال قبل

ی دفعه هم این دلارای میخاد تصمیم درست بگیره مانیا نمی زاره😑🥲😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط مبینا بختیاری
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

خدا بخیر کنه دلی زده ب سرش☹اگه خدا بخواد با همین نیم مثقال پارت داریم ب ی جاهایی میرسیم😂

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

خدا بخیر کنه دلی زده ب سرش☹اگه خدا بخواد باهمین نیم مثقال پارت داریم ب ی جاهایی میرسیم😂

ارمیتا
ارمیتا
1 سال قبل

کاش‌زودتر‌برسه‌دستمون‌دلم‌برای‌هومن‌میسوزه:)

ارمیتا
ارمیتا
1 سال قبل

وای‌خدا دق‌کردیم🥲🥲🥲💔

ارام
ارام
1 سال قبل

من حدس میزنم بعد چند سال هومن میمیره بعد دلارای میمونه و بچش از اونطرفم ارسلان پشیمون میشه باهم ازدواج میکنن
ته همه رمانا همینه

Negar
Negar
پاسخ به  ارام
1 سال قبل

احتمالا دلی دیگ حامله نشه چون تو پارت قبلی اون دختره گفت انگار که سقط بچه داشته و چون دکتر درست حسابیم برا رحمش نرفته اسیب میبینه و تو پارت های قبلیشم گفته بود که بعد هر رابطه قرص جلوگیری نمیخوره

هانا:))))
هانا:))))
پاسخ به  Negar
1 سال قبل

دقیقا.
خواستم کامنت کنم بگم حوصلم نیومد😂🙂

یکی
یکی
پاسخ به  هانا:))))
1 سال قبل

😂😂😂😂یه مشت تنبل ریختیم به زور با یه انگشت رو صفحه تکومن دادن چشم از بیکاری در میایم ماشاالله به این همه استعداد 😂😂👏👏👏

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x