رمان دلارای پارت 102

5
(1)

 

 

از چاله در میای میفتی توی چاه
اون بیچاره رو هم با خودت می کشی پایین

_ دوسش دارم مانیا
اونقدر که عاشق ارسلان بودم نه
جنس دوست داشتنم فرق داره
عاقلانست ولی دوسش دارم

_تو چشمات فقط ترس هست

دلارای کلافه بود
این بحث آزارش میداد:

_چون که وضعیتم ترستاکه!

_اینطوری نیست
وضعیت وقتی ترسناک بود که داشتی میرفتی برای اولین بار خونه ارسلان بمونی
وقتی ترسناک بود که با اون رابطتو شروع کردی
وقتی ترسناک بود که هر بار قایمکی میرفتی خونه‌اش
وضعیت الانت که از اون موقع ها ترسناک تر نیست ،هست؟!

دلارای سکوت کرد

جوابی در برابر حقیقت نداشت!

در عوض مانیا ادامه داد:

_اما من اون موقع ها توی چشمات ترس نمی دیدم،وحشت نمی دیدم
فقط عشق می دیدم،ذوق و شوق می دیدم
اضطراب می دیدم اما از نوع خوبش!
الان داری روز به روز پژمرده تر میشی

دلارای بغض کرده سر تکان داد

_ تمومش کن تو روخدا

رو به راننده آژانس پرسید:

مرد در آیینه نگاهش کرد

_ترافیکه راهم زیاده فکر نکنم ۴۰دقیقه دیگه زودتر برسیم

_خیلی دیره ما وقت دکتر داریم

مانیا زیر خنده زد

عصبی نگاهش کرد

چرا وضعیتش را درک نمیکرد!

_چرا میخندی مانی ؟!

مانیا سریع خنده‌اش را جمع کرد

_ببخشید بخدا دست خودم نبود منظوری ندارم چرا انقدر گیر میدی دلی

دلارای پوزخند زد

از شدت اضطراب حالت تهوع داشت

_بخند وضعیتم خنده داره!

مانیا کلافه چشمانش را در حدقه گرداند

_چقدر حساس شدی

_تو اگر جای من بودی حساس میشدی

_یکم خوشبین باش آخه
هنوز بیست سالتم نشده
این دغدغه ها مال این سن نیست!

_میدونی من این مدت چی کشیدم؟
تهدید های ارسلان از یک طرف
خانواده خودم از یک طرف دیگه
هومن!عذاب وجدان ولم نمیکنه
نگران آینده‌ایم که هیج جوره نمی تونم با هومن بسازمش
در حالی که اون داره برای عروسی خرید می کنه

مانیا سر تکان داد

_باشه باشه فهمیدم ،حق با توئه بی خیال

دلارای جلوی صورتش را گرفت تا مانیا نتواند اشک هایش را ببیند

مانیا با دلسوزی دستش را دور شانه اش انداخت

_داری کار درست رو می کنی

_من میترسم مانی

_من پیشتم تنهات نمیزارم
فقط چند دقیقه طول می کشه درد نداره…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا خلیلی
تارا خلیلی
1 سال قبل

خیلی رمانش خوبه فقط خیلی کم پارت میزاری تورو خدا لاقل روزی دوتا پارت بزار

Farzaneh
Farzaneh
1 سال قبل

😶😑😶😑😶من ی کتاب رو داخل ی روز میخونم ..این پارتا خیلی کمن آدم حرصش میگیره خب

تارا خلیلی
تارا خلیلی
پاسخ به  Farzaneh
1 سال قبل

ار دقیقا 😑

Zari
Zari
1 سال قبل

حالا که میره دکتر برا بکارتش میگه حاملس😑اونوقت کی اینو‌ جمش کنه😂البته حدس میزنم🤭

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  Zari
1 سال قبل

حالت تهوعش مال استرسه :/

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

امیدوارم پارت بعدی ۴۰ دقیقه ای ک راننده گفت موندن تا برسن تموم شده باش و حداقل بعد از ۳ پارت از آژانس پیاده بشن😐

محیا
محیا
1 سال قبل

نمیدونم این پارت بلند تر از بقیه بود یا آروم آروم پایین اومدن من باعث توهمم شده؟!🤔

باران
1 سال قبل

این داره میره بکارتشو روراست کنه؟😐💔

آرام
آرام
پاسخ به  باران
1 سال قبل

یس بیب

FTM
FTM
پاسخ به  باران
1 سال قبل

😐

Elham
Elham
پاسخ به  باران
1 سال قبل

صبح عالی متعالی
سه پارتی میشه اینجا گیر افتادیم

P:z
P:z
پاسخ به  باران
1 سال قبل

اره فک کنم
شایدم حاملست و نمیدونه چون حالت تهوع داشت
شایدم میدونه و میخواد بره سقطش کنه

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

دوست عزیز چن ماه ارسلان ندیده
با فکر بهش حامله شده؟🙂😂😂😂😂

Zahra
پاسخ به  Rom Rom
1 سال قبل

😂😂

ارمیتا
ارمیتا
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

نه‌حامله‌نیست‌آخه‌اوندفعه‌ارسلان‌که‌شکنجه ش‌داد‌بچه‌ش‌سقط‌شد

P:z
P:z
پاسخ به  ارمیتا
1 سال قبل

ها؟
سقط شد؟😶
مگه اونموقع حامله بود؟

آرام
آرام
1 سال قبل

یوهووو اولین نفرم ک خوندمش

یکی
یکی
پاسخ به  آرام
1 سال قبل

خسته نباشی 😂😂
دست جمع کار سی ثانیه است😂😂

آرام
آرام
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

یادم نبود

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x