رمان دونی

 

 

 

 

سریع از پله ها رفتم بالا و گل و گذاشتم رو میز وسط هال و حالا داشتم با دقت همه جاش و بررسی می کردم تا شاید یه کارت و نوشته ای لا به لاش پیدا کنم.

ولی هیچی نبود و من لحظه به لحظه داشتم گیج تر می شدم. مگه چند نفر تو زندگیم بودن که این روز و یادشون باشه و بخوان به عنوان کادو همچین چیزی بهم بدن؟

آفرین که همین چند دقیقه پیش گفت کادوم و خودش برام میاره.. کوروش که اصلاً اهل این حرفا نبود و نهایتش باهام نقدی حساب می کرد.

امیرعلی هم.. مثلاً امروز می خواست بعد از شرکت من و سورپرایز کنه که تو پیامش حتی بهم تبریکم نگفت تا قضیه برام لو نره.. بعدشم.. وقتی برای غروب قرار داشتیم لزومی نداشت کادوم و با پیک بفرسته در خونه..

فقط.. فقط می موند یه نفر!

با این فکر که یهو تو سرم شکل گرفت یه بار دیگه نگاه گیج و ناباورم و به اون سبد گل دوختم.. این بار نه به قصد پیدا کردن یه کارت یا آدرس و نام و نشون.. خودش و شکل و شمایلش بود که توجهم و جلب کرد.

من.. من یه بار دیگه یه همچین سبد گلی.. از اون آدم گرفتم.. وقتی برای اولین بار به خونه ام دعوتش کردم و اون با چیزی شبیه به این اومد و من و صد برابر بیشتر از همه رفتاراش تحت تاثیر قرار داد..

خوب یادمه یه سبد گل بود که از وسط به دو قسمت تقسیم می شد و یه قسمتش.. پر از رز قرمز بود و طرف مقابلش.. رز سفید.

این سبد گلم تقریباً شبیه به همون بود با این تفاوت که از اون بزرگ تر بود و هر دو سمتش با گل رز قرمز پر شده بود..

همین که مهر تایید این واقعیت.. که میران روز تولدم و یادش بود و به خاطرش حتی برام هدیه فرستاده بود توی ذهنم خورد.. تن بی حس شده ام و انداختم رو مبل و چشمام و با درموندگی بستم..

 

 

 

 

 

 

بعد از نفس عمیقی که کشیدم.. بوی اون گلا وارد مشامم شد و ذهنم پر کشید سمت اون شب خاص و خاطره انگیز و حرفی که میران بهم زد:

« – حقیقتاً نمی دونستم چی بخرم که دست خالی نباشم.. حس کردم چیزی که هم خودش و هم عطر و بوش.. کاملاً به خودت و شخصیتت نزدیکه.. بهترین انتخاب باشه!

– خیله قشنگه! عالیه یعنی.. حتی تو گل خریدنم سلیقه ات حرف نداره..

– دیگه این که رز گل مورد علاقه ات هست یا نه رو خودم حدس زدم.. معمولاً کسی که خودش انقدر ظریف و لطیف و شکننده باشه.. انتخاب اول و آخرش رزه! »

این حرفا.. مال میران پوشالی بود.. کسی که من و عاشق خودش کرد و بعد نقاب ساختگی رو از روی صورتش برداشت..

الآن با فرستادن این گلا و یادآوری خاطره اون شب.. می خواست چی رو ثابت کنه؟ که افکار و عقایدش نسبت به اون روزا که من و همه جوره درگیر خودش کرده بود تغییری نکرده؟

اصلاً.. اصلاً مگه همین جا.. وسط همین خونه به من نگفت که دیگه کاری باهام نداره؟ که زندگیم و بکنم؟ مگه نگفت منم اومدم که تو همین مملکت زندگیم و بکنم.. نه این که تو رو آزار بدم؟

الآن این کارش برای من.. فرقی با آزار رسوندن نداشت وقتی.. بازم داشت نه تنها ذهن و فکر که همه وجود من و درگیر خودش می کرد..

بدون این که بخواد مستقیم وارد عمل بشه و فقط با یه سری نشونه سعی داشت یه چیزایی رو بهم حالی کنه ولی در واقع بیشتر داشت من و گیج می کرد.

واسه همین.. یهو تصمیم گرفتم و از جام بلند شدم.. من دیگه توانی برای این بازی ها نداشتم. توانی برای حل معما و چیدن پازل کنار هم نداشتم.

پس باید این و به میرانم می فهموندم.. نه مثل خودش غیر مستقیم.. کاری می کردم که دیگه چاره ای نداشته باشه جز رک و پوست کنده حرف زدن و به زبون آوردن منظورش از این کارا.. که لازمه اش.. فقط پرسید یه سوال بود:

«هنوز من و دوست داری؟»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیانا
دیانا
1 سال قبل

فاطی امروز پارت نداریم؟

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

چرا پارت نمی ذارید!🥲

اینجانب کیوی هستمم🥝
اینجانب کیوی هستمم🥝
1 سال قبل

درین یه جوری میگه میران نقاب زده بود ، انگار خودش رو از وسط بهشت ، از بین آدم های راستگو آوردن . خ بگو لعنتیییی خودت هم به قول خودت نقاب داشتی خووووو😐😐😐

Sama
Sama
1 سال قبل

وای خدایا یعنی میشه زود تر جمع شه این رمانننن بره بپرسه میرانم بگه اره بعد همه چی خوب پیش بره واییی

علوی
علوی
1 سال قبل

اگه بپرسه این سوالو، جواب راستش از سمت میران این می‌شن: «نه، دوستت ندارم. عاشقت نیستم، اینا کمه. لحظه به لحظه دارم می‌پرستمت! تنها مسکن وقت درد کشیدن‌هام نگاه کردن به تصویر لبخندته.»

Sama
Sama
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

خیلی قشنگ گفتیییی🥲امیدوارم همینطور شهه

camellia
camellia
1 سال قبل

کُشتید.

camellia
camellia
1 سال قبل

خو زود باش بابا.کُشاید مارو.😥

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

سلام کاملیا جان خوبی عزیزم من نمیتونم تو رمان وان کامنت بذارم میشه شما از قاصدک بپرسیم چرا رویاهای سرگردان پارت گذاری نمیشه ممنون عزیزم

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

سلام عزیزم.باشه چشم.

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

ممنون عزیزم خیلی لطف کردی😘

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

کاملیا جان قاصدک سوالی که از طرف من پرسیدی رو جواب نداده میگه خودش چرا نمیپرسه والا من هر کاری میکنم نمیتونم وارد سایت رمان وان بشم نمیدونم رمز عبور چیه ایمیل میزنم باز نمیشه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چقد کشش میدی نویسنده

رهاا
رهاا
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

پارت طولانی تر لطفاا،میشه ‌بگین چقدر مونده به پایان

دیانا
دیانا
پاسخ به  رهاا
1 سال قبل

این سوال منم هست چقدر مانده تا تموم شه

camellia
camellia
پاسخ به  دیانا
1 سال قبل

منم همینو می خواستم بپرسم.

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x