رمان تارگت پارت 332 - رمان دونی

 

 

 

 

ولی نه لزومی داشت معذرت خواهی کنم.. نه این پشیمونی رو به زبون بیارم.. همین سکوت کافی بود که بفهمه بهش حق دادم و اونم جری تر شد و سر پا وایستاد..

– پیش میران بودی نه؟

نفسی گرفتم و سرم و به تایید تکون دادم.. با این که سوال و حدس خودش بود ولی با تایید من چشماش گرد شد از تعجب و قبل از این که بخواد چیزی بگه توضیح دادم:

– عمه اش ازم خواست برم.. یه سری از وسایلم.. پیش میران بود.. رفتم ازش بگیرم..

با چشمای ریز شده و نگاه مشکوکی که به صورتم دوخته بود لب زد:

– تو یه خونه سوخته.. چه وسیله به درد بخوری می تونه جا مونده باشه؟

با بی حوصلگی روم و برگردوندم و راه افتادم سمت اتاق..

– قبل از این که بیایم بیرون.. میران رفت تو اتاق یه سری از وسیله هاش و برداشت..

همون لحظه از ذهنم رد که شاید اگه این کار و نمی کرد.. فرصت کافی داشتیم که قبل از ریختن سقف.. جفتمون با هم از خونه بیرون بیایم..

یعنی واقعاً.. فقط برای برداشتن این پاکت برگشت تو اتاق؟

– چرا فکر می کنی با بچه طرفی درین؟ من کسی ام که با همچین حرفا و بهونه های احمقانه ای راضی بشم که فقط واسه گرفتن چهار تا وسیله…

با خشم و عصبانیت برگشتم سمتش و تو همون حال از تو کیفم پاکت و درآوردم و گرفتمش جلوی صورتش..

– بیـــــا.. ببیــــــن.. این و بهم داد.. کاری هم نداشته باش توش چیه.. مهم اینه که مال منــــــه.. راضی شدی حالا؟ یا باید یه چیز دیگه بشنوی تا راضی شــــی؟ مثلاً بگم خودم با پای خودم رفتم که میران و ببینم و باهاش حرف بزنم؟ آره اصلاً.. فکر کن خودم رفتم.. دوست داشتم برم ببینمش.. چون به حرف های تو اعتماد نکردم و تا با چشم خودم نمی دیدم تو چه وضعیتی مطمئن نمی شدم.. خوب کردم! حرفیـــــه؟

– خب که چـــــــــی؟ الآن راحت شدی؟ فهمیدی هرچی گفتم راست بوده؟ چیزی واسه ات عوض شــــــد؟

دست لرزونم و پس کشیدم و پاکت و دوباره چپوندم تو کیفم..

– آره.. عوض شد! یه تصمیماتی گرفتم.. که اگه نمی رفتم و نمی دیدمش.. هیچ وقت نمی تونستم سر گرفتن این تصمیما با خودم رو راست بشم.

 

 

 

 

 

 

دیگه این بخشش و که تصمیم اصلیم و بعد از خوندن نامه میران گرفتم و سانسور کردم.. چون اگه کوروش می فهمید که میران توی اون نامه چی نوشته.. دوباره خزعبلاتش و برام ردیف می کرد تا بهم ثابت کنه قراره منتظر بمونم.. تا ثابت کنه هنوز.. هنوز عاشقشم!

کوروش با نفس های سنگینی که به خاطر داد و بیداد کردنش به شماره افتاده بود یه کم خیره خیره نگاهم کرد و بعد دستاش و بند و پهلوش کرد و گفت:

– خیله خب.. اگه جدی جدی رفتنت.. کمک کرده تا یه تصمیم عاقلانه بگیری.. دیگه سرزنشت نمی کنم.. حالا منتظرم تصمیمت و بشنوم!

آب دهنم و قورت دادم و به حرف هایی که تو راه پارک تا این جا.. تو ذهنم کنار هم چیده بودمشون فکر کردم تا از درست ترین جای ممکن به زبون بیارمشون و گفتم:

– من.. من دیگه با تو هیچ کاری ندارم.. ازت می خوام تو هم دیگه با من هیچ کاری نداشته باشی.. رابطه ما.. هرچی که بوده.. تا همین جا بوده و بیشتر از این.. از نظر من بی معنیه!

نگاهش رنگ بهت گرفت و تا خواست حرفی بزنه با صدای بلندتری ادامه دادم:

– تا همین جا هم.. دینی که خیال می کردی به پدرم داشتی ادا شده.. دیگه هیچ توقعی ازت ندارم و لزومی نداره.. خودت و مسئول زندگی و مشکلات من بدونی.. می خوام باورم شه از حالا به بعد.. کاملاً تنهام و هیچ کس نیست بهش تکیه کنم که اگه یه روزی.. اون یه نفرم نبود.. دوباره نشکنم.. چون این دفعه محاله بتونم تیکه های شکسته ام و به هم وصل کنم!

– درین…

– تو هم که تنها نیستی.. اون دختره که تو شرکت میران باهات همکاری می کرد.. پرستش.. خودت گفتی دوستت داره.. با همدیگه برید.. هرجای دنیا که دلت می خواد.. اصلاً هم به این فکر نکن که من این جا چه جوری قراره زندگیم و بگذرونم.. چون یه فکری به حال خودم می کنم. یعنی باید بکنم.. چه تو باشی چه نباشی.. من از پس خودم برمیام و اگرم تصمیم بگیری که جایی نری و تو ایران بمونی هم.. دلم نمی خواد توی زندگیم نقشی داشته باشی.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطان کیست به صورت pdf کامل از آمنه محمدی هریس

      خلاصه رمان:   ویرجینیا بعد از مرگ پدر و مادرش، برای اولین بار نزد پدربزرگ و خانواده مادریش می‌رود. در آنجا با رفتارهای متفاوتی از سوی خاله‌ها و داییش و فرزندانشان مواجه می‌شود. پرنس پسرخاله‌اش که وارث ثروت عظیم پدری است با چهره‌ای زیبا و اخلاقی خاص از همان اول ویرجینیا را شیفته خود می‌کند. اتفاقات ناخوشایند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

نمی دونم چرا دلم نمی خواد درین و میران به هم برسند. یا حداقل به این سادگی به هم برسند شاید دلیل اش این هست که دلم نمی خواد شخصیت درین را این قدر ضعیف ببینم

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x