رمان تاوان پارت 48 - رمان دونی

 

 

 

_خوبه پس…..ولی اول من باید به حسابش برسم بعد هر کاری خواستید باهاش بکنید

خواستید بندازیدش دریا یا چالش کنید فقط اول من….

 

خیلی بد کینه س حقم داره

 

آخه از اون بی عرضه خوردن درد داره…..

 

_پس شب زنگ بزن بهت ساعت پرواز و خبر میدم

 

_پول بلیط و بهتون میدم……

 

چی داره میگه تو این هیرو ویر؟

 

بازم اون نگاه بی جا ازش

 

_لازم نیست مهسا خانم……من با شما این حرفا رو ندارم

 

اگه دختره رو نمیشناختم فکر میکردم از قصد باهاش هماهنگ کرده که منو بسوزونه

 

دستمو آروم گذاشتم رو پیراهنشو یقشو صاف کردم و لحن خشک و جدیم حساب کارو دستش داد

 

_ببین پسر خوب از این به بعد با من طرفی

منم با شما حساب دارم…..پس حواست به حرف زدنت باشه…..اوکی

 

بالاخره بعد از این چند دقیقه باهاش چشم تو چشم شدم

 

_بریم…..

 

ترس بود و اضطراب

 

مثل……پسرش که ازم میترسه یعنی میترسید ولی الان……نه مثل قبل

 

ولی برگشت سمت اون

 

_با کاری که تو میخوای برام بکنی بهت مدیون شدم…..ممنونم ازت…..

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۱۳

 

 

این چه لحنی بود؟ نکنه واقعا فکرایی تو سرشه؟

خنگ شدم یعنی؟

 

_ببخشید اون حرفا رو بهت زدم……

 

یه نگاه کوتاه بهم انداخت

 

_اشکال نداره…..من عادت کردم به الکی متهم شدن و تاوان دادن

 

منظورش چی بود؟

اصلا بسه این مسخره بازیا

 

_دیرمون شد…..بیا بریم

 

نگاهش متعجب شد ما مقصد مشترکی نداشتیم

 

با چشم بهش اشاره کردم بره جلو

 

_خداحافظ

 

رفت و منم دنبالش

 

ماشین و با فاصله از کوچه پارک کرده بودم ولی اون از کنارش رد شد

 

_وایسا…..ماشین اینجاس…..

 

برگشت سمتم

 

حتما داره فکر میکنه زده به سرم…..ولی من فقط میخوام برسونمش…..همین

 

_خودم میرم……

 

دوباره پشت کرد بهم و مسیرشو داشت میرفت که

اخمام رفت تو هم

 

با سه قدم بلند رسیدم بهش

 

_میگم میرسونمت……نمیشنوی؟؟

 

صدام محکم بود ولی اون یه ناامیدی عمیقی تو چشماش بود

 

_تعقیبم کردی؟

 

گوشه ی لبم رفت بالا

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۱۴

 

 

_آره……گفتم شاید سادگیت باز کار دستت بده بیوفته گردن من؟؟؟

 

چه ربطی به من داره؟ چرا چرت و پرت میگم

 

چشماش عجیب شد

وقتی حرف زد

 

_خیالت راحت…..من کسی رو ندارم چیزی رو بندازه گردنت…..

 

_خیالم راحت نیست…..

 

واقعا نبود….. از دیشب که گفتم بی عرضه اس و اون با حرص از بچش گفت و تلفن و قطع کرد نگران بودم خریتی بکنه که نشه جمعش کرد

 

بهت نگاهش باعث شد یه جواب دیگه بهش بدم که اونم دروغ نبود ولی با تمسخر از رفتارش با اون پسره

 

_حق داشتم دیگه……

 

یه پوزخند عصبی به حماقتش زدم

 

_داشتی به کسی که نمیشناختی شماره میدادی…..میخواستی باهاش بری مسافرت

حتما میخواستی پیش اونم بمونی آره؟؟

 

دوباره یاد حرف هاش افتادم و مغزم سوت کشید

 

احمق واقعا میخواست با یه غریبه بره و پیش اون بمونه؟؟با من که بود همش خودشو جمع و جور میکرد

 

این دفعه اون صورتش جمع شد

 

_حرف دهنتو بفهم……در ضمن میرفتم باهاش…..میموندم پیشش چون اون غریبه از هزار تا آشنا برام آشناتره…..از برادرم…….از……از……

 

چی گفت؟؟نفهمه نه؟

 

_از شوهرم؟؟ آره؟؟

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 140

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
raha
raha
1 روز قبل

ممنون نویسنده عزیز

Maria
Maria
1 روز قبل

چرا هیچ جا رمان مامن بهار رو نمیذارن

ریحانا
ریحانا
2 روز قبل

قلمت مانا گلم
رمان خیلی قشنگیه فقط لطفا پارتا رو یکم طولانی تر کن
ممنون

یلدا
یلدا
2 روز قبل

این رمان خیلی خوب داره پیش میره
پایدار باشید….

مریم گلی
مریم گلی
2 روز قبل

ممنون بابت این پارت، بیچاره دختره چقدر در حقش ظلم و ناحقی میشه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x