گوشی و عقب کشیدم و با درموندگی از اون و زبون نفهمیاش و دل نگرانی های زیبا زمزمه کردم
_زیبا قَسَمِت میدم…..
دندوناش و رو هم فشار داد و اخمش غلیظ تر شد
_بزن رو اسپیکر…..
ای خدا……گیر افتادم بین دوتاشون……
حرفشو گوش دادم
_سلام…..
_زندان چی بهت دادن که حافظت عین ماهی شده؟من چند ساعت پیش بهت چی گفتم؟؟
لبمو گاز گرفتم که زیبا چشماشو ریز کرد و سرشو برام تکون داد که سریع اسپیکرو قطع کردم
_گفتم….شاید اون موقع عصبانی بودی ولی الان…..پشیمون شدی و نمیخوای بیای…..
_اونوقت چرا فکری کردی الان با اون دوتا پیامت آرومم؟؟
خنده ی بلند زیبا قلبم لرزوند
_آهااان پس عصبانیه؟بهش بگو به جهنم…..
چشمام گرد شد
لعنتی چرا صدای گوشی انقدر بلنده که اون باید بشنوه؟؟
صدای اونم از پشت تلفن بلند شد
_دوستت بود نه؟؟
_به تو چه مرتیکه ی دوزاریِ…..
#تاوان
#پارت۲۲۸
دستمو گذاشتم رو دهنش و با چشمام بهش التماس کردم
میتونست بره عقب ولی نرفت
_عجب شانسی داری تو رفیقات…..میدونه قاتلی و اینطوری واست جوش میزنه؟
زبونم و جلوی چشمای قرمز زیبا کشیدم رو لبام و به زیبا لبخند تلخی زدم
یه غریبه بود ولی باورم کرد و کنارم موند برعکس نزدیک ترین آدم زندگیم
_کد ملی رو برات میفرستم….
گوشی رو قطع کردم و دستمو از روی دهن زیبا برداشتم
_نباید اونطوری میگفتی…..
_اگه همینم نمیگفتم غمباد میگرفتم……مرتیکه ی دوزاری…..من میرم یه دوش بگیرم
رفت تو اتاق
هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که گوشی دوباره زنگ خورد ولی نمیشناختم
_بازم خودشه؟؟کرم داره نه؟؟بده من ببینم گوشی رو….
صدای زیبا که نفهمیدم اصلا کی از اتاق اومد بیرون و گوشی رو از دستم کشید
_ببین منو…..اگه یه بار دیگه زرت و زرت بهش زنگ بزنی….اعصابشو خورد کنی ناراحتش کنی بترسونیش پا میشم میام هر گوری که هستی یه بلایی سرت میارم که به لبو بگی گل سرخ فهمیدی….چون از این به بعد هستم برای فردا هم…..
_خانم یوااااش فکر کنم منو با یکی دیگه اشتباه گرفتین…..
#تاوان
#پارت۲۲۹
خوبه صدای گوشی بلنده
چون شنیدم صدای اون نیست اصلا شماره هم برای اون نبود
_هه اشتباه گرفتم؟؟ چی شد ترسیدی؟؟
دستم و سمت گوشی گرفتم
_بده ببینم این اون نیست که…..
_الو….بفرمایید
_خانم معینی؟
_بله خودم هستم…..شما
_خداروشکر که طرف حسابم شمایید اون خانم اصلا نذاشت من حرف بزنم…..یه بند شروع کرد تهدید کردن
یدونه با حرص ولی آروم زدم به بازوی زیبا
اونم طلبکار سرشو با طلبکاری تکون داد
_ببخشید سوءتفاهم پیش اومده براش…..وگرنه اصلا اونجوری نیست
_خوبه اینجوری نیست اگه اونجوری بود چیا میگفت……به هر حال بگذریم…..من نیما زندی وکیل پایه یک دادگستری هستم…..
وکیل برای چی؟
سیاوش امروز بهم گفت یه وکیل پیدا کنم برای شکایت نکنه کاره اونه
_هستین؟؟
_بله…..بله بفرمایید…..
_من چند سالی هست که برای خانومایی که تازه از بند آزاد شدن و نیاز دارن مشاوره حقوقی میدم شماره ی شما رو هم خانم کریمی بهم دادن
_خانم کریمی؟پس چرا به من چیزی نگفتن
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 61
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.