قاطی کرده؟
_این چه ربطی به سیاوش داره؟
این دفعه بلند خندید ولی من احساس خوبی از خندش نداشتم
چی گفتم مگه؟
_سیاااوش…..
سرشو به چپ و راست تکون داد و نچ نچ کرد
_تو هنوز باور نکردی قرار نیست از دست من خلاص بشی نه؟؟
چرا باور کردم خیلی ام زیاد
دوباره یه سنگینی رو قلبم اومد
_منظورم این بود دیگه نمیذارم زیبا رو ببینی دوست ندارم اذیتش کنی حساب اون از من جداس….
جدی شد و لحنش و محکم کرد
مثل یه جور تهدید کردن….
_نه دیگه حسابش جدا نیست…..چون از اونجایی که تو رو میبینم اونم که فوضول جناب عالیه حتما باهاش روبه رو میشم
پس به نفعشه جلوی اون زبون درازشو بگیره قبل اینکه کار دستش بدم خانم هواخواه……
با طعنه گفت…..به اون چه ربطی داره؟
نمیدونه من جلوشو گرفتم وگرنه ولش نمیکرد نه؟؟
تکیه دادم و دیگه باهاش حرف نزدم تا رسیدیم فرودگاه
یه بار سوار شده بودم با خودش و فربد
من بهش گفته بودم که بردمون مشهد
اون موقع خیلی ذوق زده شدم و بهم گفت برای ماه عسل میریم کل ایران و میچرخیم
#تاوان
#پارت۲۳۷
بهش گفتم ولش کن پولش زیاد میشه….
پولش؟!اونم برای این آدم!!!
نمیفهمیدم دیگه چیکار کنم؟
جلوی گیت بودیم که سیاوشم رسید
بعد از سلام علیک و سرسنگینی های اون بالاخره سوار هواپیما شدیم
تازه اونجا فهمیدم بلیط من و خودش خریده تازه با فاصله از جای سیاوش…..
***
تو کمتر از دو ساعت رسیدیم بندر عباس…..
دل تو دلم نیست برای دیدن فربد….برادرم اونم بعد از ۵ سال……بی حس نیستم ولی بیشتر شبیه دل شکسته هام شبیه آدمایی که میخوان گله کنن و نامردی طرف وبرنن تو سرش
_شما وایسید من برم ماشین و از پارکینگ بیارم
_لازم نیست….تو فقط آدرس بده
ابروهای سیاوش بالا رفت مثل من
_مسیرمون یکیه…..ماشین هست
با من زیاد حرف نمیزنه بیشتر طرف صحبتش میعاده….شاید چون فکر میکنه زن اونم شایدم چون هر چی ازم میپرسه اون خودشو میندازه وسط و جای من جواب میده
که چی این کارا اصلا؟
_در ضمن خودم اول باید برم سراغش….باید بهش حالی کنم سر کی کلاه گذاشته….
_آهاان خب باشه…..
با لحنش مسخرش کرد و من نگاه پر اخم سیاوش و دیدم و اینبار خودم پا درمیونی کردم
_خب پس…..الان ما کجا میریم آقا سیاوش؟؟
به زور نگاهش از اون گرفت و برگشت
#تاوان
#پارت۲۳۸
هیچ وقت دنبال دردسر نمیگشت مثل الان که سرشو برگردوند تا آروم بشه ولی نگاه سنگین شده ی میعادی که یه لحظه خورد تو چشمم میگفت که عصبانیه……
به درک…..
_شما اگه دوست دارید استراحت کنید میبرمتون خونه ی خودم اگه نه میریم خونه ی فربد زنش اونجاس خودمم میرم دنبال خود بی همه چیزش…..
میخواستم بگم خونه ی خودش نه بریم پیش زنش ولی میعاد زودتر از من جواب داد
_پس میریم خونه ی خودش منتظر میمونیم تا شما تسویه حساب بکنی باهاش…..
به چه حقی مسخره ش میکنه
بازم سیاوش چیزی نگفت و رفت سمت پارکینگ فرودگاه
منم که حسابی خجالت کشیده بودم با حرص رو کردم بهش
_برای چی اونجوری بهش گفتی؟ برای چی مسخرش کردی؟
دستاشو کرد تو جیبش و سرشو یکم گرفت بالا
_چرا به تو برخورد؟ هواخواه این یکی ام هستی مثل دوستت؟؟
انگار بهش سنگین اومد حرفی که راجع به زیبا زدم…..چقدر پروئه….
من تو چه فکری ام این تو چه فکری…..
یه دفعه بغض کردم
_اگه بهش برخوره و بگه دیگه آدرس نمیدم چی؟میخوام چیکار کنم من؟
روشو ازم گرفت
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 99
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.