رمان تارگت پارت 120 - رمان دونی

 

نگاه مضطربم بین صورت مبهوت مونده اش و جعبه توی دستش جا به جا می شد و قلبم دیگه کم مونده بود از دهنم بزنه بیرون!
این تخته رو بعد از کلی گشتن تو یه پیج که مال اصفهان بود پیدا کردم.. نمونه های مشابهش با جنس پلاستیکی تو اکثر مغازه ها بود ولی این.. از چوب با کیفیت درست شده بود و هم بدنه اش و هم مهره هاش کار دست بود و یه جورایی اثر هنری هم محسوب می شد.
میران هم لابد به همین موضوع داشت فکر می کرد که اینجوری مبهوتش شده بود و خدا رو شکر.. انقدری تو این زمینه تبحر داشت که لازم به توضیح اصل بودنش نباشه و بتونه جنس خوب و از بد تشخیص بده!
همینطورم شد و بعد از چند دقیقه که فقط به نگاه کردنش گذاشت.. بالاخره سرش و بلند کرد و خیره تو چشمام.. بدون اینکه قصد پنهون کردن بهتش و داشته باشه لب زد:
– این خیلی گرونه!
لبخندی رو لبم نشست و یه قلپ از قهوه ام و خوردم..
– قابل شما رو نداره!
– جدی دارم حرف می زنم درین!
– منم جدی گفتم.. از اونجایی که واسه چند تا مناسبت خریدمش.. اگه بخوای دو دوتا چهارتا کنی کمم هست! البته بیشتر دلم می خواد چیزی بخرم که از ته دل خوشحالت کنه.. مثل کاری که تو برام کردی!
– چه کاری؟
– خب.. مناسبت اولش به خاطر همین روز مرده.. بعد از اون.. معذرت خواهی.. بابت.. اممممم.. بابت جریان اون شب.. بعدیشم.. تشکر!
– تشکر واسه چی؟
نفسی گرفتم و آروم تر لب زدم:
– هم به خاطر نجات دادنم از بایگانی نشریه.. هم.. به خاطر بهم زدن.. خواستگاری!
با این حرف.. ابروهاش پرید بالا و به پشتی صندلیش تکیه داد.. شاید انتظار نداشت انقدر صریح ازش تشکر کنم بابت کار اون شبش.. ولی خب.. مطمئناً خودش نمی دونست که چه لطفی در حق من کرده!
– پس.. اگه قراره با هر بار بهم زدن مراسم خواستگاریت.. همچین هدیه ای نصیبم بشه.. به زن داییت بگو موردای بعدیشم رو کنه!
خنده ام گرفت به حرص پشت حرفش.. ولی خوب بود که خودش می دونست هرچی هست زیر سر زن داییمه و احتیاجی به توضیح من نبود.
با این حال بازم هورمون موذیگری وجودم فعال شد و در جواب گفتم:
– من که مشکلی ندارم.. می ترسم تو اذیت بشی!
درجا حالت چهره اش جدی شد و خشک.. انقدری که ترسیدم از دوباره عصبانی شدنش و سریع گفتم:
– شوخی کردم!
ولی باز هیچ تغییری تو نگاهش ایجاد نشد.. حالا که بیشتر دقت می کردم می دیدم انگار اصلاً فقط جسمش اینجاست و فکر و خیالش یه جای دیگه سیر می کنه..

تا اینکه یهو بی مقدمه گفت:
– امشب اتفاق خوبی واسه هیچ کدوممون قرار نبود بیفته.. اومده بودم یه کاری کنم که می دونستم بعدش پشیمونیه.. چه جوری آرومم کردی؟
حالا من بودم که ماتش شدم با این حرف و اون.. با چشمای باریک شده اش ادامه داد:
– چه جوری می تونی هم عامل تا این اندازه عصبانی شدنم باشی و هم.. در عرض چند دقیقه آرومم کنی؟!
وقتی دیدم مصره تا جواب سوالش و بگیره یه کم من من کردم و گفتم:
– خب.. شاید چون عصبانیتت کاذب بود که.. زود از بین رفت. شاید.. ته دلت می دونستی من همچین آدمی نیستم که این کار و باهات بکنم و فقط احتیاج به یه تلنگر داشتی که باورش کنی!
– شاید ولی.. دیگه این کار و نکن درین.. دیگه با رگی که بقیه اسمش و می ذارن غیرت و من به شخصه اسمش و می ذارم دیوونگی بازی نکن.. چه مثل امشب عمداً.. چه مثل شبِ خواستگاری کذاییت.. سهواً! خب؟
انقدر با تحکم حرف زد که دیگه چاره ای نداشتم جز کج کردن سرم روی شونه ام و به زبون آوردن یه کلمه..
– باشه!
نگاهش یه کم رو صورتم خیره موند و بعد با پوف کلافه ای جعبه کوچیک تخته رو روی هوا تکون داد و گفت:
– برو دعا به جون این کن که جونت و نجات داد!
– یعنی هرچی به جز این می خریدم ممکن بود جونم و بگیری؟
چپ چپی نگاه کرد و حین باز کردن درش و برانداز کردن تاس و مهره هاش گفت:
– اگه بگم در عین حال که آچمزم کردی با این کادوت.. ازت عصبانی هم هستم به خاطر اینهمه تو خرج انداختن خودت.. باور می کنی؟
– اگه بگم تو این یه هفته جوری دلتنگت شدم که تا حالا حس مشابهش و نسبت به کسی نداشتم باور می کنی؟
×××××
دستم که داشت مهره های مینیاتوری تخته و بررسی و بالا پایین می کرد از حرکت وایستاد و خشک شدم با شنیدن این حرفی که حتم داشتم حالا حالاها توی این رابطه از زبونش نمی شنوم و حالا خیلی راحت و صریح.. به زبون آوردش و من و در عرض چند دقیقه واسه چندمین بار متوالی.. مبهوت کرد!
چش شده بود امشب این دختر.. یا در واقع من چم شده بود؟ مگه کل مسیر شرکت تا اینجا رو.. با اون سرعت سرسام آور.. نیومدم تا کار و تموم کنم؟
مگه نمی خواستم به عنوان اولین حرکت یه سیلی بخوابونم تو گوشش و بعد کشون کشون با خودم ببرمش توی ماشین و همین امشب.. اون رویی که قرار بود یه روزی تو آینده شاهدش باشه رو نشون بدم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

خدا خودت عاقبت این پسر رو بخیر کن الهی آمین

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
2 سال قبل

خیلی کنجکاوم این قیافه پنهان میران و ببینم یعنی میخواد چیکار کنه.؟؟😃
دمت گرم نویسنده رمانت خیلی خوبه🤍

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط 𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
Fatemeh zahra
Fatemeh zahra
2 سال قبل

مرسی نویسنده جون😘❤

لمیا
لمیا
2 سال قبل

عالی

سارا
سارا
2 سال قبل

بهترینی

اتنا
اتنا
2 سال قبل

رمانت داره عالی پیش میره و تنها درخواستم بلند کردن پارت ها هستش

اسم
اسم
2 سال قبل

خیلی خوب بود

Marey
2 سال قبل

عالی❤

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x