عجیب بود که اونم خیلی خونسرد و معمولی درست مثل خودم جواب داد:
– از نظر قانونی منظورته؟
– آره!
یه کام دیگه از سیگارش گرفت و چشماش و در اثر دود غلیظش جمع کرد..
– به چه جرمی؟
– اغفال.. فریب.. سوء استفاده.. اخاذی.. زورگویی.. تجاوز..
– خب همه اینا رو اول باید اثبات کنی.. مدرکی داری؟
– نه!
با انگشت شست همون دستی که باهاش سیگار و نگه داشته بود گوشه ابروش و خاروند و گفت:
– اینجوری یه کم کارت سخت می شه.. ولی خب می شه یه حرکت هایی هم زد. روند کلیش اینه که تو می ری شکایتت و مطرح می کنی.. یه گزارش کامل از کارایی که باهات کردم می نویسی.. بعدش یه مامور می فرستن سراغ من.. تو هم می برن پزشک قانونی تا ادعات ثابت بشه. از اونجایی که هیچ آثاری از ضرب و جرح و تجاوز تو بدنت نیست و از همه مهم تر.. منم یه مدرک درست حسابی دارم که نشون می ده تو هرکاری کردی با میل خودت بوده و اغفال و سوءاستفاده ای در کار نبود.. بعدش دو تا اتفاق مهم می افته.. اول اینکه خانواده داییت در جریان همه چیز قرار می گیرن و حیثیتت به باد می ره اونم بدون اینکه چیزی دستت و بگیره.. دوم اینکه خودشون لطف می کنن و همونجا بدون امکانات و تشریفات عقدمون می کنن..
سیگار به ته رسیده اش و بعد از له کردن سرش از پنجره بیرون انداخت و ادامه داد:
– البته قبلشم یه هفتاد هشتاد ضربه شلاق باید نوش جان کنیم.. که اگه انقدر تمایل داری به اون عقد اجباری ولی بدون دردسر.. منم حرفی ندارم.
پوزخندی زد و به تخت نزدیک شد:
– سگ خور.. یه دونه ریتا کوچولو که بیشتر نداریم!
بالاخره تونست با حرفاش این آرامش کاذب و از من بگیره و یادم بیاره که چقدر پست و کثیفه! یادم بیاره که تو چه منجلابی گیر افتادم و چقدر خلاص شدن از دستش سخت و غیر ممکنه.. یادم بیاره که با پای خودم توی باتلاقی فرو رفتم که دست و پا زدنم فقط بیشتر اسیرم می کنه و هیچ راهی جز غرق شدن برام نمونده.. وگرنه امیدی به نجات و بیرون کشیده شدنم توسط کسی نیست.
همه این حس های مزخرف تو یه لحظه انقدر اوج گرفت که خودم و رو تخت کشیدم بالا و تمام فشارهای عصبی این چند روز و با حرفام سرش خالی کردم:
– سگ تویی و جد و آبادت.. دیگه حق نداری به من بگی سگ.. حرومزاده عوضی.. سگ تویی و اون ننه بابای فاسدت که گذاشتنت پرورشگاه.. چون اونا هم ذات آشغالت و شناختن که حتی نخواستن بزرگت کنن.. مطمئنم که یه لکه ننگ بودی براشون که اینجوری از شرت خلاص شدن.. حتی آدمایی که تو رو از پرورشگاه آوردن هم نخواستنت که همه اشون تنهات گذاشتن.. چون فقط کافیه چند روز وقت بگذرونن باهات تا بفهمن چه حیوونی هستی.. حیف حیوون اصلاً تو روی همه حیوونا هم سفید کردی بی شرف لجن.. کاش بمیری.. کاش خودم تیکه تیکه شدنت و ببینم تا شاید یه کم دلم آروم بگیره.. حتی مرگم واسه تو زیاده.. تو باید زجرکش بشی کثافت..
همه حرفام و با صدای لرزون خیره تو صورت بی تفاوتش به زبون آوردم و زدم زیر گریه.. از شدت درموندگی و ضعفی که توی جونم بود و نمی ذاشت بیشتر از این خودم و خالی کنم.
پیشونیم و چسبوندم به زانوهای خم شده ام و صدای گریه پر از دردم بلندتر شد.. چرا هیچی نمی گفت.. چرا بهش برنمی خورد.. چرا عصبانی نمی شد از حرفام.. چرا یه بلایی سرم نمی آورد تا شاید اونجوری یه کم دلم آروم بگیره و حس کنم بیشتر و بهتر دارم مجازات می شم بابت این اعتماد بی جا و مزخرف. شاید اونجوری کمتر حالم از خودم بهم می خورد.
ولی یه کم بعد.. حس کردم که رو تخت کنارم نشست و تا بیام به خودم بجنبم و فاصله بگیرم سرم و تو بغلش گرفت و چسبوند به سینه اش..
اینبار دیگه علناً داشتم زار می زدم ولی اون با آرامش صورتش و تو موهام فرو کرد و بو کشید و گفت:
– بهت گفته بودم عاشق بوی موهاتم؟!
با هق هق و ضجه شروع کردم به مشت زدن به بدن و سر و صورتش و جیغ کشیدم:
– روانی.. روانـــــی.. روانـــــــــــــی! ولم کــــــــــــن!
خودم و تا جایی که ضعف و قدرت ناچیزم اجازی می داد بین بدنش پیچ و تاب می دادم ولی حصار دستاش انقدر محکم بود که تقلا کردنام هیچ فایده ای جز خسته تر کردن خودم نداشته باشه..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی کوتاه بود
میران احمق گولاخ عاشقشی اعتراف کن
میدونید
وسط دعوا خیلی حال میده که طرفت بر میگرده میگه میدونی چقدر دوست دارم☺️
من تجربه داشتم .
هر چقدر که الان بسوزونه درین رو با خونسردیش ولی همین حرف میران به نظرم آب روی آتیش میشه.
ممنون از نویسنده
موفق و پایدار باشید 🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹
موافقم👌
فاطمه جون میگم پارت جدید دانشجوی شیطون بلا رو نمیزاری؟ بهار چی؟
واییی زهرااااا !!!!!
خودتیییی😍
آریا کوچولو خوبه؟🥲🥲🥲🥲❤
چقدررر دلم واست تنگ شده بودد💔
چرا میزارم ،این چن وقت از بس نت قطع و وصل شد نمی دونم چی گذاشتم چی نع
بچه ها این رمان خوبه شروع کنم بخونم؟
آره باحاله
مرسی❤
😂😂😂
آره معرکه اس 🥲
ممنون❤
اوقی
الان من از کدوم باید بدم بیاد
جفتشون دارن عذاب میکشن😐😂
خلی قشنگه زیاد پارت بذار
قبلا پارت زیاد بود ولی رفته رفته کوتاه میشه چرا 😯
این جوری که داره پیش میره احتمالا درین دیوانه شه بره آسایشگاه روانی یا خودسوزی کنه.
میران بهش بر نمی خوره چون پوست اش کلفت شده
این بار از لج میران موهاش رو از کوتاه کوتاه کوتاه میکنه
فاطمه جووون میگمم میشه بگی چطوری ادمین شم😁😐
دیر اومدی زود میخوای بری 😂😂
ادمین نداریم که اینجا چن نفر نویسنده داریم فقط که رمان میزارن
😂 😂 😂 🙄 🙄 😂 ینی نمیشه منم بتونم رمان بزارم
مگه نویسنده ای؟؟
اگه هم باشی فعلا رمان قبول نمی کنیم
اره منو دوستام رمانای زیادی مینویسم ولی تو دفترو اینا فقط دست به دست بین بچه ها میچرخه
اها خوبع که
هر موقع نویسنده خواستیم حتما بهت میگم
میدونی منم عاشق اینم بکشمت؟😑🤣
اگ دونفر رو با این شرایط ببینم دلم برای هردوشون میسوزه
میرانم پر از عقده س ولی ادمشو ….
داره دختره رو زجر کش میکنه بعد میگه میدونی چقد عاشق موهاتم.. 😂😂
خیلیییییی کوتاه بود خیلی 😑
کاااااااااش پارتا انقد کوتاههههههه نباشههههههههههههههههههههههههههههههههههه 😐