هرچند که حرص و خشمش و.. سر منم خالی کرد که خب.. عاقبت خوبی نداشت. ولی همین اول باید گربه رو دم حجله می کشتم.. باید می فهمید که حق رد شدن از خط قرمزای من و نداره.
زور داشت برام.. خیلی زور داشت دختر اون عفریته.. اون کثافت بی پدر مادر.. به مادر من انگ هرزگی بچسبونه.. هرچقدرم از سر حرص و ناراحتی و کینه باشه.. این یه مورد برام قابل قبول نبود.
هرچی به خودم می گفت زیرسیبیلی رد می کردم و بهش اهمیت نمی دادم تا شاید یه تاثیری توی آروم شدنش داشته باشه ولی.. این یکی هیچ رقمه تو کتم نمی رفت و بعد از هر حرفی که به مادرم می زد.. باید میران هیولا شده رو تحمل می کرد.
چند ضربه آروم به صورتش زدم و صداش کردم:
– درین؟ درین باز کن چشمات و.. درین؟
جوابم فقط شد یه ناله زیرلبی و تغییر جهت سرش.. اینجوری فایده نداشت.. باید برای بیدار کردنش از یه راه دیگه وارد عمل می شدم..
همونجا همه لباسای باقی مونده توی تنش و درآوردم و رفتم پایین تا شلوارشم کامل بکشم بیرون که دیدن خون خشک شده بین پاهاش.. اخمام و تو هم فرو برد.
یعنی همون ضربه اول که صدای جیغش و بالا برد کار خودش و کرد به این روز انداختش.. یا تحمل سه تا رابطه تو فاصله زمانی کم.. براش زیاد بود که بدنش انقدر سریع واکنش نشون داد؟
منی که تا حالا با دخترای باکره رابطه نداشتم.. نمی دونستم این مسئله می تونه ربطی به این موضوع داشته باشه یا نه.. ولی به هر حال.. باید حتی شده به زور وادارش می کردم یه دکتر بره و پیگیر وضعیتش باشه.
کامل که لخت شد دستام و سر دادم زیر بدنش و بلندش کردم. همونطور که از پله ها می رفتم بالا سعی می کردم نگاهم به صورتش و اون خون هایی که صحنه اعصاب خورد کنی رو به وجود آورده بود نیفته.
تو برنامه هام هیچ وقت کتک زدنش جایی نداشت. هدفم فقط و فقط با پنبه سر بریدن و شکنجه روحی و روانی بود.. با همین رابطه هایی که دیگه کاملاً یه طرفه شده بود و هیچ لذتی ازش نمی برد.
دلم نمی خواست کارم به جایی برسه که بعد از بهتر شدن حال و اوضاعم.. از شدت پشیمونی و عذاب وجدان نتونم بهش نگاه کنم..
نمی خواستم هی به سنگینی وزنه روی شونه ام اضافه بشه و هی بیشتر و بیشتر تلاش کنم برای خاموش نگه داشتن حسی که داشت من و از تک تک این کارا منع می کرد و من هیچ اهمیتی بهش نمی دادم.

برای همین.. واسه خودم بهتر بود که تا حد ممکن جلوی هرز رفتن دستم و بگیرم و خشم لحظه ایم و کنترل کنم. من راه های بهتری برای نشوندن این آدم سرجاش داشتم پس.. باید از همونا استفاده می کردم!
با خودم بردمش حموم اتاقم و تا وقتی وان پر بشه همونجا تو بغلم نگهش داشتم.. چند باری هم صداش زدم ولی بازم واکنش خاصی نشون نداد.
چند روزی بود که کلاً همه فکر و ذهنم درگیر این آدم شده بود و از کارای خودم و شرکت حسابی عقب افتاده بود.. امروزم که حداقل تا ظهر درگیر تیمار کردنش بودم.. ولی چشمم کور.. دنده ام نرم.. خودم اشتباه کردم.. خودمم باید درستش می کردم.
وان که پر شد.. آروم خم شدم و بدنش و تو آب ولرم فرو کردم.. وقتی دیدم از برخورد آب با بدنش هم چشماش و باز نکرد.. به ناچار همونجوری که محکم نگهش داشته بودم کامل تو آب فرو بردمش که یهو همون زیر چشماش تا آخر باز شد و من سریع بالا کشیدمش.
ترسیده و هراسون.. شروع کرد نفس نفس زدن و طی یه واکنش کاملاً غیر ارادی به خیال اینکه داره تو دریا یا استخر غرق می شه از گردنم آویزون شد و خودش و بهم چسبوند.
لبخندی زدم از اینکه نفهمیده بود کسی که بهش چسبیده همون آدمیه که دیگه چشم نداره ببیندش.. ولی از کنار این حرکتشم نتونستم ساده رد بشم که لبام و چسبوندم به موهای خیسش و آروم گفتم:
– نترس خانومم.. گرفتمت!
با این حرف انگار تازه به خودش اومد.. چند بار پلک زد تا آب از روی مژه هاش پایین بریزه و بعد آروم سرش و برای دیدنم بالا گرفت.
به محض دیدن من و لبخند عمیق روی لبم.. سریع دستاش و از دور گردنم باز کرد و نگاه یخ زده و تو خالی شده اش و به رو به روش دوخت.
حتی تلاش نکرد تا خودش و بدن لختش و از جلوی چشمم دور کنه و ساکت و بی حرکت تو همون حالت موند.. درست مثل آدمایی که دیگه.. چیزی برای از دست دادن نداشتن.
منم.. با اینکه ترجیح می دادم انقدر زود کم نیاره و تا لحظه آخر پا به پام بیاد و حتی ضربه هام و تلافی کنه.. اهمیتی به سکوتش ندادم و آروم گذاشتمش تو وان..
– آب که داغ نیست؟
دستم و برای برداشتن شامپو از شلف های روی دیوار دراز کردم و گفتم:
– البته داغ باشه بهتره.. عضلاتت از گرفتگی درمیاد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۷ / ۵. شمارش آرا ۶

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Penelope
Penelope
1 سال قبل

کم کم داره جالب میشه🙂

ayliiinn
1 سال قبل

هعی!

علوی
علوی
1 سال قبل

فقط منتظرم عمه‌خانم بیاد و به این وحشی بگه مقصر اتفاقات گذشته، خیلی هم مادر درین نبوده، یا درین دختر پدرخونده‌ات می‌شه. تو این بین هم یه بلایی سر درین بیاد. اونوقت احوالات میران خان دیدنیه

........
........
1 سال قبل

بیشتر ع درین دلم واس میران میسوزه

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x