رمان تارگت پارت 361 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

چند بار پشت سر هم نفس عمیق کشیدم و سرم و به نشونه نه بالا انداختم..

– پس پاک کن اشکات و.. پشیمونم نکن از باز کردن قفل زبونم. به خدا نمی خواستم و نمی خوام اذیتت کنم. از این به بعدم هیچ برخوردی از من نمی بینی که بخواد ذهنت و درگیر کنه و ربطش بدی به اتفاقات گذشته.. قول می دم. من و نمی شناسی ولی مطمئن باش تا حالا نشده زیر قولم بزنم.

اشکام و پاک کردم و خیلی سعی کردم تا جلوی پوزخندم و بگیرم. از این قول ها زیاد شنیده بودم.. آدم هایی که خیلی راحت زیر قولشون می زنن هم زیاد دیدم.

ولی حداقلش این آدم رو راست جلو اومد و با صداقت از همین اول علت دید منفی و بدی که به من داشت و توضیح داد و ندونسته حکمش و اجرا نکرد.

چقدر حرف زدن و توضیح خواستن و توضیح شنیدن و رفع سوء تفاهم حس خوبی داشت.. کاش میرانم از همون اول همه چیز و بهم می گفت.. اصلاً کاش خودم همه چیز و بهش می گفتم.. شاید اون موقع راهمون از هم جدا می شد و دیگه هیچ دلیلی برای با هم بودن نداشتیم ولی حداقل.. دیگه سهممون از این زندگی و از رابطه ای که چند ماه با عشق و علاقه ادامه اش دادیم.. فقط حسرت نمی شد!

– کوچه اتون کدومه؟

با سوالش نگاهی به بیرون انداختم و تازه دیدم که ماشین و یه گوشه نگه داشته.. تا همین جا بهش آدرس داده بودم و می خواستم بقیه اش و پیاده برم.

ولی برای این که فکر نکنه نمی خوام آدرسم و بدونه با دست به کوچه امون اشاره کردم و مشغول باز کردن کمربندم شدم..

– اونی که سرش نونواییه.. ولی دیگه خودم می رم. ممنون!

– باشه.. اصرار نمی کنم اگه فکر می کنی برات مشکلی پیش میاد که تا دم در برسونمت!

– بله ممنون.. من.. من این جا تنها زندگی می کنم. دوست ندارم بیخودی هیچ حاشیه ای برام درست شه.

– هر جور راحتی!

 

 

 

 

 

 

– ممنون بابت همه چیز.. مرسی که برام حرف زدید و به حرف های منم گوش دادید.. حتی اگه قانعتون نکرد.. لازم بود که شرایطم و بدونید.

– قبل از این که چیزی بگی قانع شده بودم.. گفتم که! ولی خب الآن.. بیشتر درکت می کنم.

سری تکون دادم و با یه خدافظی زیر لب خواستم پیاده شم که گفت:

– فقط یه چیزی.. یعنی.. یه سوال می تونم بپرسم؟

– حتماً!

– یه کم فضولیه.. پس اگه دوست نداری.. جواب نده!

– باشه!

مکث کرد و لب پایینش و به دندون گرفت و نگاهش و بی هدف به دور و برش چرخوند.. انگار خودشم نمی دونست چیزی که توی ذهنش داره وول می خوره رو چه جوری و با چه سوالی باید به زبون بیاره که آخرسر خیره شد تو چشمای منتظرم و گفت:

– حدس می زنم حال بد الآنت.. ربطی به شرایط گذشته ات و این چیزایی که گفتی نداره.. نه؟ یعنی خب.. اون مشکلات حل شده؟

لبخند تلخی رو لبم نشست و با این که می دونستم منظور اصلیش چیه ولی خودم و زدم به اون راه..

– مادرم هنوز تو آسایشگاهه.. چند وقتی هم هست که دارم دنبال کار می کردم. تنها مشکلی که حل شده قطع ارتباطم با خانواده داییمه!

گیج شده یه کم نگاهش و بین چشمام چرخوند.. مطمئناً جوابی که دادم اون چیزی نبود که انتظارش و داشت ولی وقتی دیدم به خودش اجازه نداد که یه سوال دیگه بپرسه و سرش و به تایید تکون داد.. خودم توضیح دادم:

– ولی نه.. حال بدم.. دیگه هیچ ربطی به اینا نداره. تازه دارم می فهمم اون مشکلات.. در برابر جهنمی که الآن دارم تجربه اش می کنم.. هیچ بود.

به وضوح حس می کردم درجه کنجکاویش بالاتر رفت.. به خاطر این چند ساعتی که کنارش بودم و حرف هاش و شنیدم.. به خاطر آسیبی که بابت نجات من بهش وارد شده بود.. نمی خواستم بی احترامی کنم و صبر کردم تا از هر راهی که دلش می خواد کنجکاویش و برطرف کنه و بعد پیاده بشم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عداب وجدان درین رو اذیت میکنه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

وای یکی درین رو از ماشین این پسره بندازه بیرون تموم شه بره قصه اینا😬😬

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x