رمان تاوان پارت 40 - رمان دونی

 

 

 

 

 

یعنی چهار ماهه بغلمِ

 

اونو نفس میکشم چون بوی تنشو میده و فقط اینطوری آروم که نه یه ذره دلتنگیم کمتر میشه

 

تازه اینطوری حس میکنم کنارمه و مامان گفتنش تو گوشم میپیچه

منم با خوش خیالی جوابشو میدم

امیرمم دستشو میکشه رو صورتم تا اشکامو پاک کنه و بعد میبوستم

 

بچم خیلی حساسِ و بهم وابسته طاقت نداشت ناراحتیه مامانشو ببینه

 

عروسکو محکمتر تو بغلم گرفتم

 

الان کجاست؟

 

اون کثافت بچه ی منو ازم گرفت و داد بغل یه زن دیگه که بهش مامان؟!

 

میخواستم تف کنم تو صورتش بزنم تو گوشش بگم حیوونم بچشو ول نمیکنه چطوری دلت اومد نفسمو ازم بگیری چطوری تونستی زندگیمو ازم بگیری منکه جز امیر هیچی نداشتم نه پدری نه مادری نه برادری نه…….شوهری…..

 

هر چند…..بهم گفته بود دعا کنم راضی باشه به اونجا موندنم چون جهنمو نشونم میده

ولی جهنم این نیست مگه؟ خدایا نفسم داره میبره از ندیدنش حس نکردنش بغل نکردنش

 

هیچ کارم نمیتونم بکنم از ترس اینکه باهام لج کنه و کاری کنه تا آخر عمر دیدنش حسرتم بشه

 

_با توام……باز داری آبغوره میگیری؟

 

صورتمو رو زانوم برگردوندم

 

_نمیخورم زیبا….

 

عصبانی شد

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۱۸۶

 

 

_اصلا میدونی چیه ؟حقته…..وقتی قایمکی میری سراغ اون کثافت همین میشه…..فکر میکنه هنوزم بی کس و کاری…..

فردا خودم باهات میام ازش آدرس امیرو میگیریم……

 

به اندازه ی کافی دلم خون بود اینم باز شروع کرد

 

نمیفهمه هر چی ام بهش میگم

 

_چند بار بگم میگه نمیدونه کجاس…..

 

صداشو برد بالا

 

_دروغ میگه مرتیکه…..

مگه میشه؟؟ تو یه بچه ی سر راهی ام نشناخته به کسی نمیدی اون که بچه ی خودش بود البته شانس گ….تو و امیر که باباش یه حیوونِ

 

سرمو بلند کردم و با ناامیدی زمزمه کردم

 

_میده….اگه غریبه بود آره….ولی اون پسر منه زیبا……هر بلایی سرش میاره تا فقط منو عذاب بده…..اون پدر نیست احساس نداره مسئولیت نمیفهمه وگرنه پسرشو…..به دندون میگرفت نه اینکه…..

 

دیگه نتونستم بگم

حتی فکر کردن بهش قلبمو میسوزوند

 

_غلط کرده……اصلا فردا میریم ازش شکایت میکنیم مگه شهر هرته…..

 

با بغض صدامو بردم بالا

 

_بهت گفتم نمیتونم……لج میکنه……تو میخوای دیگه نتونم امیرو ببینم؟

 

اول چند ثانیه با حرص زل زده بود بهم که

بشقاب و از جلوش کشید اونور

 

_اَااااه باشه بابا……این مرتیکه مگه گیر من نیوفته روزگارشو سیاه میکنم

توام دیگه آبغوره نگیر یه لقمه غذا نذاشتی از گلومون بره پایین…..

 

الهی….فقط زورم به زیبا میرسید انگار

 

آخه مگه چه گناهی کرده که من دوستشم

 

اشکامو پاک کردم

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۱۸۷

 

 

_ببخشید…..من نمیخواستم ناراحتت کنم

ولی منو بفهم…..میترسم راست بگه میترسم به یکی حرف بزنم با بچم تلافی کنه

فقط باید برم دنبال اون اسم و خدا خدا کنم بچم ایران باشه

 

سفره رو با اخم داشت تا میکرد

 

اونقدری میشناسمش که بدونم میگرده دنبال یه راه که ببینتش تا مردونگی کنه برام با وجود زن بودنش تا ازش حساب اشکامو پس بگیره

 

ولی من نمیخوام ببینتش و خود خوری کنه چون زورش به اون عوضی نمیرسه

 

سینی برد و از تو آشمزخونه داد زد

 

_چای میخوری؟

 

لحنش دلخور بود یه چیزی وسط قهر و آشتی

 

_نه…..

 

_منم نمیخورم….خوابم میپره

 

از کنارم رد شد و رفت از اتاق

دوتا دست تشک و لحاف آورد

 

_پاشو جاتو بندازم صبح خیلی کار داریم

زودتر باید بریم هلال احمر

 

همون طور که داشتم کمکش میکردم جوابشو دادم

 

_نمیخواد دیگه امروزم به خاطره من از کار و زندگیت افتادی…..

 

به حالت مسخره گفت

 

_چی؟؟امروز به خاطره تو چی شدم؟

 

ناله وار اسمشو صدا زدم

 

_زیباااا…..الان وقت شوخیه؟

 

_بعلههههه……جمع کن مسخره بازیاتو ببینم

انشالله فردا میریم دست پر از توله ت خبر میگیرم و برمیگردیم

 

با اخم نگاش کردم

دوست ندارم اینطوری صداش میکنه

 

_اونجوری نگا نکن ببینم ،توله اس دیگه توله ی اون کثافت….

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 56

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بانو
بانو
2 ساعت قبل

هیچکدوم از رمان ها منظم پارت گذاری نمیشه چرا 😑🥲

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ساعت قبل

مرتب پارت بزار

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x