گوشی رو فاصله دادم
۰۹۱۲ تازه آشنا هم نبود
یعنی غریبه س دیگه…..پس چرا حرف نمیزنه؟
_بفرمایید…..
زیبا هم اومد کنارم
اشاره زد کیه؟
منم شونه بالا انداختم
_پیداش کردی؟
با شنیدن صداش خون تو تنم یخ بست
چرا دست از سرم برنمیداره؟
اصلا برای چی زنگ زده؟
همینکه ده روزه دارم دنبال یه نشونه از بچم میگردم اما هیچی به هیچی براش بس نیست؟؟دلش خنک نشده؟
ولی نمیتونم اینا رو بهش بگم……نمیتونم چون ازش میترسم……میترسم لج کنه و حرفشو عملی
فقط کوتاه جوابشو بدم
_نه…..
زیبا به شونم زد و دوباره لب زد کیه
_چرا مگه اسمشو بهت ندادم
فقط با یه اسم ؟
_چرا ولی…..میگن ایران نیست
بدون مکث گفت
_خب نباشه…..هلال احمر برات پیداش میکنه……
چرا اینجوریه این؟
الان داره میگه مثلا نگرانه یا براش مهمه؟!
چرا نمیفهممش؟چرا آروم و یهو دیوونه میشه
_نمیتونن…..چون جواب تماسا و ایمیلایی که بهش زدنو نمیده
پلیسم رفته ولی خونش خالی بود
#تاوان
#پارت۱۹۸
یه دفعه یاد یه چیزی افتادم
بذار ازش خواهش کنم شاید یه ذره دلش نرم شد……
_میگم…..
مِن مِن کردم
_میتونی یه نشونه ی دیگه از اون بهم بدی؟ شاید زودتر پیداش کردن
_ندارم……فقط همون اسم
زیبا که فهمیده بود میعادِ خواست گوشی رو از دستم بگیره که نذاشتم و دستمو کشیدم عقب
_نمیتونی پیدا کنی…..اینکه اصلا…… از کجا میشناختیش چی؟
_به حال تو فرقی میکنه وقتی ایران نیست؟ اونا هم که خونشم رفتن ولی نبود
_خودم میخوام برم اونجا….شاید تونستم ببیننش….
_کجا میخوای بری؟؟
با لحن خیلی جدی ای پرسید
_اینجا گفتن…..خودم اگه برم کمکم میکنن زودتر پیداش کنم
_میخوای بری ایتالیا؟پول داری مگه؟
به تو چه؟ به اونم کار داری؟
چرا داره بازجویی میکنه اصلا؟
_آره……از فربد میگیرم
صدای خنده ی آرومشو شنیدم
_تو هنوز رو اون الدنگ حساب میکنی؟ فکر میکنی بهت پول میده؟
_سهمم و میگیرم
_اونم بهت داد….اصلا میدونی کجاست؟ چون جاشو عوض کرده و این دفعه منم ازش خب ندارم
#تاوان
#پارت۱۹۹
به جهنم……من به تو چیکار دارم؟
برای اینکه فکر نکنه بی عرضم لحنم تند شد
_پیداش میکنم……دوستش میدونه
با وکیلم حرف میزنم اگه پولمو نداد ازش شکایت میکنم
_ترمز کن خانم……شکایت و وکیل دیدن بهت نمیاد تو ترسوتر و ساده تر از این حرفایی…..پس بشین سر جات و دورو بر اون بی غیرت نرو چون معلوم نیست به خاطره یه قرون یه بلایی سرت بیاره……
همینه زنگ زده خونمو بکنه تو شیشه و تحقیرم کنه
با حرص گفتم
_من به خاطره بچم نه ترسوام نه بی عرضه همه کارم میکنم دوباره پیداش کنم
دیگه نتونستم چرت و پرتاشو گوش کنم که گوشی رو قطع کردم
_چی میگفت مرتیکه ی…..
بغضم و قورت دادم
_چرت و پرت…..
خواستم از کنارش رد بشم که مچمو گرفت
_چرت و پرت میگفت تو که ازش میترسیدی میگفتی امیرو ازم قایم میکنه داغ کردی و براش صداتو بردی بالا…
من؟وای دوباره شروع نکنه؟
_گفت من ساده و ترسوام نمیتونم از فربد شکایت کنم و بهتره نرم دنبالش…..
_آره خب فکر کرده همه مثل خودش وحشی و حیوون صفتن
روبه روی زیبا وایسادم
_زیبا……راست میگه من هم ساده ام هم ترسو ولی به خاطره امیر حسین نه…..هر کاری براش میکنم تا بتونم دوباره ببینمش مگه نه؟؟
_میدونم بابا…..به من نگو که
مرتیکه زنگ زده بود ب…..به اعصابت تو خودتو ناراحت نکن
#تاوان
#پارت۲۰۰
امروز اومدم محله ی قدیمیمون سراغ سیاوش
فقط دعا دعا میکنم که تهران باشه آخه کارش جنوب بود و از اونجا جنس میاورد
یعنی بعد از اینکه بهش جواب رد دادم رفت اونجا برای کار
فقطم چند بار دیدمش اونم چون همسایه ی دیوار به دیوار بودیم که دو بارش میعاد باهام بود
مادرشم از من خوشش نمیاد یه بار بهم گفت اگه زنش میشدم پسرش انقدر ازش دور نمیشد
واقعا چرا انتخاب ما آدما انقدر غلط میشه؟
نمیدونم شایدم ملاکام درست بود ولی آدم اشتباهی رو انتخاب کردم
چون میعاد……دقیقا همون طوری تظاهر میکرد که من دوست داشتم شوهرم اونطوری باشه……
نزدیک ۴ سال گذشته ولی انگار همین دیروز بود
غیر از دو تا خونه که دارن میسازن همه چیز مثل قبل
خونه ی قدیمیمون……
دلم براش تنگ شده برای خاطراتی که با مامان و بابا توش داشتم……
الانم که حس یه آدم آواره و بی خانمان و دارم
که حتی نمیدونم وسایلمو کجا گذاشته نامرد……نمیگذرم ازش……
رفتم سراغ خونه عطیه خانم و زنگ و زدم
_کیه؟؟
_منم عطیه خانم…………….مهسا
نمدونم چیکار میکرد که طول کشید درو باز کنه
#تاوان
#پارت۲۰۱
ولی با دیدن اخم صورتش فهمیدم که هنوزم ازمن خوشش نمیاد
_سلام……
_علیک سلام……..بفرما
_من……با……با آقا سیاوش کار داشتم
تهرانِ
یه دفعه لحنشو عوض کرد و با طلبکاری پرسید
_چیکارش داری؟؟
_میخوام بپرسم از فربد ما خبر داره؟
_داداش توعه پسر من از کجا بدونه؟
_خب……چون دوستن
فربد هر کاری میکرد آقا سیاوشم خبر داشت
پشت چشم برام نازک کرد
چرا اینجوری میکنن؟ مگه چی میخوام آخه؟
_دیگه نیستن…..پسر من که آواره شد به خاطره بعضیا اونم معلوم نیست کدوم شهر ویلون و سیلون شده…..
یعنی چی ویلونو و سیلون شده؟
چی میگه؟
_مگه شما میدونید الان کجاس؟
_من به تو میگم نره میگی بدوش……
_خب میشه شمارشو بهم بدید خودم ازش بپرسم؟
با اخم سر تا پامو برانداز کرد
_خب خودتون بهش زنگ بزنید ازش سوال کنید
منم همین بیرون منتظر میمونم
#تاوان
#پارت۲۰۲
_سلام مامان……چی شده؟
برگشتم سمت صدا
با دوتا نون سنگک تو دستش بهم سلام کرد
یه ساعته دارم منتشو میکشم نمیگه تهرانه؟؟
مگه میخوام بخورمش؟
_سلام…..
_هیچی مادر بیا برو تو الان آبگوشت یخ میکنه…..اینم داشت میرفت دیگه…..
به من میگه این؟؟
سرمو انداختم پایین و لبمو گاز گرفتم تا اشکم در نیاد
خدا ازت نگذره فربد
_بفرمایید داخل…..سفره پهنه مهسا خانم
میدونستم از دستم عصبانیه ولی تاثیری تو شخصیتش نذاشته
همونقدر آروم و متین
از عقب رفتن بغضم برای شروع گریه زاری جدید که مطمئن شدم سرمو آوردم بالا
_نه…..من…….ممنون یعنی فقط مزاحم شدم بپرسم از فربد خبر ندارید شما؟؟
_خوبه خودش میدونه
زمزمه ی آروم مادرشو شنیدم اونم انگار شنید که تشر زد
_مامان
ای کاش داد میزدم قسم میخوردم که کاری به
پسرش ندارم و من فقط یه نشونه میخوام یه آدرس یه تلفن…..همین
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 121
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
از شخصیت سیاوش خوشم اومد کاش بیشتر بزاری از این رمان
خیلی رمان قشنگیه ومن همیشه به سایت سر میزنم و منتظر هستم تا پارت جدید بیاد لطفا ادامش بدید که قلمتون عالیه ممنون
حیف این رمان چرا پارتاش نا منظم شده