رمان تاوان پارت 61 - رمان دونی

 

 

 

 

 

بلند شدم و رفتم جای خودم

و همون طور که آروم آروم هق میزدم

زیپ ساکو باز کردم و جوجه رو برداشتم

 

بوی امیر حسین که توی ریه هام اومد و جای عطر نحس اونو گرفت تازه یه ذره آروم شدم و اشک ریختنم کمتر

 

دلم براش تنگ شده

 

همون جوری زانوهام و تو خودم جمع کردم و بغلش کردم

 

_فقط به خاطره تو تحمل میکنم این بی همه چیزو….

 

درسته زورشو نداشتم باهاش بجنگم ولی میتونستم از دستش فرار کنم و

برم یه جایی که دیگه نباشه اونم فقط با پسرم…..

 

میعاد&

 

الان یک ساعته نشستم تو حیاط

 

لعنتی وقتی یاد حرفاش میوفتم مغزم منفجر میشه

انگار من دیوونه ی اونم که اونطوری حرف میزنه احمق

بازم تقصیر خودش بود نمیشینه سرجاش و مدام با کارا و حرفاش کلافم میکنه

 

 

اصلا ببینم…..من اینجا چیکار میکنم؟

به جهنم

با اون پسره میومد مثلا میخواستن چه غلطی کنن؟

 

الانم حتما خوابیده

برگشتم و درو برعکس موقعی که از اتاق رفتم و کوبیدم آروم باز کردم

 

پوزخندی بهش که با همون چادر جمع شده بود زدم

 

حقشه…..

باید مثل چی ازم بترسه تا دست از پا خطا نکنه

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۶۱

 

 

_کی میرسید؟

 

قرار بود امروز صبح برسن ولی یه مشکلی برای پروازشون پیش اومده بود

 

_تا شب….

 

برگشتم که دیدم نشسته بود و با زن فربد حرف میزد

ناراضی نیستم اینجام و نمیدونم چرا

 

_ یه عمر پز زرنگیشو میداد حواست بهش باشه

 

مکث کرد و جوابمو نداد

 

_فعلا که آویزونم شده تا شراکت و باهاش به هم نزنم

 

با غرور گفت مثلا…..ولی بذار خیال کنه زرنگه

 

تلفن و قطع کردم

 

فردا عروسی بود و اینجا پر از آدم و شلوغ پلوغ

 

انگار چه خبره…..هرچند داماد و که میبینم میفهمم برای چی انقدر ذوق داره…..

عاشق و خام…….درست مثل من وقتی منتظر بودم الهه رو تو لباس عرو……

 

چشمم دوباره افتاد بهش

 

خیلی وقته خندشو ندیدم اونم با سرخوشی و از ته دل مثل اون روزامون…..

 

روزامون؟ کدوم روزا…..خل شدم حتما

 

ولی قلبم….قلبم چرا درد میکنه؟؟

 

نگاهمو ازش گرفتم

معلومه خب

شب تا صبح به خاطره اون مسخره نتونستم پلک بزنم… الان خستم

 

یه هتلی جایی باید برم یه ذره استراحت کنم

 

از ناخدا که بزرگشون بود خداحافظی کردم برای کار مصلحتیم مثلا

 

 

ولی قبل از اینکه پامو از در اونجا بذارم بیرون فکرم رفت بهش

 

ببینم….بلا ملایی سرش نیاد حالا تنهایی…..

 

دستامو مشت شد

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۶۲

 

 

اصلا به من چه؟

یه ذره عرضه داشته باشه خب…..مگه من برای مراقبت از اون اومدم اینجا؟

 

مغزم تکرار کرد و به زبون آوردم

 

_اومدم جلوی چشمم بال بال زدنش و ببینم چون میدونم اون فربد یه پاپاسی کف دستش نمیذاره هیچ از خجالتشم در میاد حسابی

شایدم نه، بدتر

پسره خیلی بی غیرت تر از این حرفاس…..

 

***

با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم

 

هوا تاریک شده بود؟!

مگه ساعت چنده؟؟

با یه نگاه به ساعت دیدم ۹ شبه!!

 

شهر نرفتم خیلی فاصله ش زیاد بود

 

اینجاها هم هتل یا مسافر خونه نبود ولی راننده ی ماشینی که سوارم کرد تو روستای کناری یه خونه رو نشونم داد وقتایی که اینجا مسافر زیاد میشه اجاره ش میدن

خودشونم میرن خونه ی همسایشون

 

خودم نمیخواستم ولی خب انتخاب خودشون بود و حتما رو درآمدش حساب کردن دیگه

منم فعلا برای دو شب اجاره ش کردم

حالا اونم میارمش امشب…..

 

شماره ی اینجاهاس که‌‌‌‌……

 

هنوزم گیج بودم ولی میدونستم اون فقط منو میشناسه که صدسالم زنگ نمیزنه مگه اینکه…… چیزی شده باشه….

 

بدو وصلش کردم

 

_بفرمایید….

 

_سلام….آقای میعاد پیشرو؟

 

_خودم هستم

 

_شما همسر خانم مهسا معینی هستید؟

 

میدونستم یه چیزی شده

 

_بله….اتفاقی افتاده؟

 

_باید تشریف بیارید کلانتری….اینجا معلوم میشه

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 112

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x