رمان تاوان پارت 63 - رمان دونی

 

 

 

 

نه حرف میزدم نه کاری میکردم فقط دنبالش راه افتاده بودم ببینم کجا داره میره…..اصلا میخواد چیکار کنه؟

 

از کلانتری که اومدیم بیرون چشم چرخوندم دیدم ناخدا و پسرش اون سمت خیابونن اینم داره همون سمت میره…

 

مثل همیشه زده به سرش که دوباره میخواد بره اونجا نه؟؟…..احمق

 

با دو قدم خودمو بهش رسوندم و روبه روش وایسادم

 

مجبور شد بهم نگاه کنه

هنوزم چشماش خیس بود و قرمز عین یه بغض تموم نشدنی

ولی…..نباید برام مهم باشه

 

_کدوم گوری داری میری باز؟ درس عبرتت نشد؟؟

 

ظاهرش آروم بود و بی حس

انگار براش هیچی مهم نبود

 

_میرم خونه ی ناخدا….

 

میخواد منو دیوونه کنه نه؟

 

خواست از کنارم رد بشه که دوباره جلوش رفتم و سد راهش شدم

 

_هنوزم نفهمیدی وقتی بهت گفتم خوشم نمیاد با آدمایی که غریبه ان و نمیشناسم یه جا باشم به خاطره چی بود که سرتو انداختی پایین داری میری همونجا؟؟

 

_آره….فهمیدم…..

 

همین؟؟ نمیفهمه چی از سرش گذشته…..نمیفهمه اون حروم….نزدیک بود……

 

دیگه از کوره در رفتم و صدامو از لای دندونای تو هم قفل شدم آزاد کردم

ولی نه بلند فقط با حرص تا کسی نشنوه

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۶۷

 

 

_آره الان فهمیدی …..چون حتما باید یه بلای سرت میومد تا اون مغز کوچیکت بفهمه حتی اگه برات غریبه باشم حتی اگه ازم بترسی بازم کنار من امنیت داری چون هیچ حس و میلی بهت ندارم……نه اون حیوون بی پدر و مادری که نزدیک بود دست بندازه رو تن و بدنت و……

 

اشکاشو با پشت دستش پاک کرد

 

_مگه همینو نمیخواستی….مگه نمیخواستی ببینی خورد شدنمو….تحقیر شدنمو…..مگه به خاطره همین از تهران نیومدی…. مگه همش منو به خاطره پسرم تهدید نکردی؟مگه منو ننداختی زندان مگه….مگه باهام بازی نکردی؟ مگه یه کثافت نشدی تا همه چیزمو ازم بگیری…..

 

خشکم زد چون انتظار نداشتم این حرفا رو بهم بگه….

 

آره من همه ی این کارا رو کردم و تو اون لحظه با اون حالش با اون بغضش با اون دردی که دونه به دونه اون حرفا رو میزد از خودم بدم اومد

 

_الان باید خوشحال باشی دیگه مگه نه؟؟ چون فقط آبروم برام مونده بود که اونم ازم گرفتن…..

 

خوشحال؟

 

بیشتر انگار دردشو منم حس میکنم تا خوشحالی بابت این حالش

 

چیزایی ام که میگفت شاید ربطی به من نداشت ولی میخواست دردی که تو دلش بیشتر از تحملشه رو به زبون بیاره

 

_بهم گفت هرزه….گ….گفت…..حروم….ام که شوهر دارم و با مَرد یکی دیگه ام…..به من‌‌‌‌…..به منی که فقط با مردی بودم که شوهرم بود که اونم به خاطره سادگی و حماقتم ازش رودست خوردم….

 

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۶۸

 

 

هیچی نمیتونستم بگم……

اینکه اون زن خیلی غلط کرده….اینکه تو اونجوری نیستی حالا هر چقدرم ازت متنفر باشم تو……یه زن پاک و درستی

و این یه قلم به تو نمیچسبه….حالا هر چقدر بی وجدان باشی که نری سراغ یکی که با ماشین بهش زدی و همونجا ولش کنی

 

ولی به جای همه ی اون حرفا که فقط تو ذهنم ردیف شده بود وایساده بودم روبه روش و به زن داغونی نگاه میکردم که هیچی براش مهم نبود….

 

خندید ولی تلخ

 

_چرا اونجوری نگام میکنی؟مطمئنم الان به اون زن حق میدی…..میگی حتما یه کاری کردم نه؟؟ من قاتلم پس میتونم یه هرجایی ام باشم نه؟؟

میتونم…..الان حتما الهه ی توام داره میبینه و کیف میکنه مثل خودت…..همینو میخواستید دیگه؟ الان حتما میگید دارم تاوان پس میدم ولی…..

 

سرعت ریختن اشکاش بیشتر شد

 

_ولی……ولی من کاری نکردم……من الهه ی تو رو نکشتم من چک بی محل نکشیدم ،من هرزگی نکردم

من هیچ کار بدی نکردم

پس تاوان چی رو دارم پس میدم هان؟تو میدونی؟؟

 

یه جوری با درموندگی حرف میزد که انگار همه ی حرفاش راسته ولی بیشتر از اینکه بخوام به انکارش فکر کنم حواسم به درد سینه م بود

 

جوری که انگار یکی قلب منو گرفته بود تو مشتش و هی فشار میداد جوری

 

بازم اشکاشو پاک کرد و لبشو خیس کرد

 

یه دفعه خیلی جدی شد و محکم

 

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۶۹

 

 

_چی دارم میگم من به نامردترین آدم زندگیم……من اگه اینجام به خاطره توعه که اگه بچم و ازم نمیگرفتی میگفتم فربد بره به درک فقط پسرم ،ولی تو منو به این جهنم کشوندی به جایی که بازم همه چیزو انداختن گردن من از همه جا بیخبر…..

 

دیگه داشت با صدایی که نمیتونست آروم نگهش داره اونم جلوی کلانتری مضخرف میگفت

 

_آروم تر…..

 

همیشه آدمی که به ته خط رسیده جرات و جسارت پیدا میکنه مثل اون که نه تنها کوتاه نیومد بدتر ابروهاشو بالا فرستاد و سرشو به طرفم بالاتر گرفت

 

_از همتون متنفرم……از تو و اون فربد بی غیرت کثافت متنفرم…..سهممو ازش میگیرم و میرم دنبال پسرم شما دوتا رم میسپرم دست خدا….میخوام زجر بکشید میخوام همونجور که منو از پاره ی تنم جدا کردید و بیچارم کردی از عزیزترین آدمای زندگیتون جدا بشید و عذاب بکشید…..ولی اون روز دل من دیگه براتون نمیسوزه برعکس از دور نگاتون میکنم و کیف میکنم….میگم حقتونه……میدونم اون روز میرسه…..شک نکن…

 

یه ترس عجیب از اطمینانی که داشت افتاد تو دلم

چرا من باید تقاص پس بدم وقتی اون قاتل بود؟

اصلا مگه غیر از این بود که فقط حقمو ازش گرفتم؟؟

 

خب معلومه، تحت فشارِ و حالش بد

که نمیفهمه چی به زبون آورده منم انگار زیادی مراعاتشو کردم

 

بازوشو گرفتم و کشوندمش طرف خودم

 

_اگه سخنرانیت تموم شد همین الان دهنتو ببند تا ازمون شناسنامه نخواستن و دوباره برنگردوندنمون اون تو…..

 

انگار تشرم کار خودشو کرد که از التهاب چهره ش کم و آروم شد

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 95

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر به صورت pdf کامل از بابک سلطانی

        خلاصه رمان:   ماجرا از بازگشت غیرمنتظره‌ی عشق قدیمی یک نویسنده شروع می‌شود. سارا دختری که بعد از ده سال آمده تا به جبران زندگی برباد رفته‌ی یحیی، پرده از رازهای گذشته بردارد و فرصتی دوباره برای عشق ناکام مانده‌ی خود فراهم آورد اما همه چیز به طرز عجیبی بهم گره خورده.   رفتارهای عجیب سارا، حضور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x