رمان تاوان پارت 64 - رمان دونی

 

 

 

سرشو انداخت پایین و دوباره گریه ش و از سرگرفت ولی اینبار بی صدا

 

فقط یه لحظه بود که جرات کرد هر چی تو دلش میگذره به زبون بیاره ولی اینکه گفت مثل اون فربد بی همه چیز بی غیرتم و کثافت مغزمو داشت میخورد

 

بدون نگاه منتظر و متعجب ناخدا و پسرش اون طرف خیابون به اولین ماشینی که اومد دست دراز کردم

 

پیرمرد به قدر کافی شرمنده بود که انگار خودش اشتباه کرده در حالی که میدونم تقصیری نداشت

 

ولی الان فقط فکرم یه نفره…..

 

در ماشین و باز کردم هلش دادم تو خودمم کنارش نشستم

 

تو مسیر هیچی نگفت نه مقاومتی نه تلاشی برای دور شدن ازم

 

هرچند با حرفاش گند زده به اعصابم دیگه چی میخواست بگه….

 

_برو تو

 

_اینجا خونه ی کیه؟

 

وایسادم و با اخمی که هنوز از صدقه سر اون حرفاش روصورتم مونده بود جوابشو دادم

 

_اجاره کردم برای چند روز…..چطور….بین اون همه آدم داغون بازم به من اعتماد نداری؟؟

 

بعد از چند دقیقه زل زدن به چشمام

دیگه هیچی نگفت و رفت تو

 

بعد از بلایی که سرش اومده بود تازه یادش افتاده کنار من جاش امن تر؟!

 

مسخره س ولی……ولی همینم یه ذره، فقط یه ذره انگار حالمو سرجاش آورد

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۷۱

 

 

از حیاط که رد شدیم در ورودی رو باز کردم

 

وسط سالن وایساده بود و دوروبرو نگاه میکرد

 

میدونستم حساس به جایی که میمونه…..

 

کلیدو انداختم رو اوپن و با سر به دری که گوشه ی سالن بود اشاره کردم….

 

_حموم اونجاست…..

 

نگاهش بیشتر سوالی بود تا از ترس اینکه من منظوری از حرفم داشته باشم

 

احتمالا از همون تعجبِ که هنوز عادتاشو میشناسم

 

ولی خب یه مدت با هم بودیم و من باید روش دقیق میشدم دیگه…..به خاطره همونِ

 

میدونستم حواسش به منه ولی مثلا جوری که انگار برام مهم نیست از یخچال یه پارچ آب برداشتم و تو لیوان ریختم

 

بدون اینکه بهش نگاه کنم حواسمو به لیوان تو دستم دادم

 

ولی بازم بهش بگم تا دور برنداره

 

_گفتم شاید از بازداشتگاه چندشت شده باشه البته اگه نمیخوای مثل دیشب با همون چادر بچپی یه گوشه و نشسته بخوابی…..

 

لیوان و زیر نگاه سنگینش سرکشیدم

 

من الان دقیقا دارم مراعاتشو میکنم

مراعات غم سنگینش به خاطره اون حرفارو و مضخرفاتی که بهش بستن و

چرا؟؟

آره چرایی که مغزم و داره میخوره

 

دیگه نتونستم اونجا بمونم

چون نه اون قرار بود از وسط سالن تکون بخوره نه من قرار بود تو اون فضا راحت باشم

 

#تاوان

#پارت۲۷۲

 

 

سرم و انداختم پایین از کنارش رد شدم و رفتم تو حیاط

 

شاید هوای تازه حالمو جا میاره و فکرمو برای یه دقیقه از صورتش دور کنه

 

شاید……شاید…….شا…..

 

صدای زنگ در…….حتما با صاحب خونه کار دارن

 

بازش کردم

 

سوپر منم رسید

ولی اینجا چیکار میکنه؟؟

 

_یادم نمیاد آدرس اینجا رو به کسی داده باشم؟

 

همون طور که ساک اون و چمدون منو میذاشت جلوی در حرفاشو زد

 

_اینجا جای کوچیکیه و فهمیدن اینکه یه غریبه تو کدوم خونه میمونه سخت نیست…..

 

_اونوقت برای چی میخواستی جای مارو پیدا کنی؟

 

_ناخدا خیلی شرمنده بود نتونست خودش بیاد گفت اگه تونستم راضیتون کنم برگردید تا براتون جبران کنه…..

 

مرد شریفی که چوب هرزگی یه بی ناموس و خورد و شرمندگیش برای خودش موند…..

 

_بهش بگو ربطی به اون نداره…..

 

_تو نمیشناسیش……یعنی مردم اینجا رو نمیشناسی

 

_نیازی نیست بشناسم

 

یه کم مکث کرد

 

_شنیدم چی شده…..من اصلا نمیدونستم قراره همچین چیزی بشه……الان حالش خوبه؟

 

میدونستم فقط محض عذاب وجدان ناخدا نیومده

 

دستم لبه ی در بود و عین نگهبانا وایسادم جلوش

 

_حال زن من به تو چه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 104

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر

    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم خواسته‌ی برادرش میشه… روز عقد می‌فهمه تنها مخالف این ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x