رمان تاوان پارت 69 - رمان دونی

 

 

 

_اسمش امیره؟؟

 

خندیدم و صورت خوشگلش اومد جلوی چشمام

 

_امیر حسین.‌‌‌..دو سال و ۴ ماهشه بچم

 

اوهوم آرومی گفت

 

_خدانگهش داره برات……ولی…..فقط همین؟؟

 

برگشتم سمتش ک سوالی نگاهش کردم

 

_منظورم اینه فقط پدر و مادرین؟ اونجوری که دیدم هیچ چیز دیگه ای بینتون نیست ولی میخوام از خودت بشنوم…..

 

اگه بهش بگم نیست برای خودش رویا میسازه دیگه نه؟؟

 

محکم تو چشماش زل زدم تا فکر غلطی تو سرش نیاد

 

_برای اون نه ولی برای من هنوزم هست چون اون بابای بچه ی منِ….به خاطره امیر شاید دوباره با هم زندگی کردیم….

 

_تو میگی شاید…..ولی با رفتارای شوهرت فکر نکنم…..توام که فقط به مسئولیت داشتنتون اشاره میکنی…..پس چیز دیگه ای نیست…..

 

اخمای من بیشتر شد و اون خندید

 

_خیالمو راحت کردی…..

 

بدتر شد که……

 

_از چه نظر؟؟

 

_به اینکه میتونم به آینده و تو امیدوار باشم…..

 

با من؟؟؟

من حتی به زندگی الانمم امید ندارم چه برسه به آینده

 

دیگه بس بود

 

#تاوان

#پارت۲۸۶

 

 

از جام بلند شدم و خواستم ساکمو بردارم که اون جلوتر از من برداشتش

 

حالا که اصرار داره باشه

 

صاف وایسادم جلوش

 

_مطمئن باش چیزی باشه یا نباشه نمیتونه مادر بودن منو عوض کنه…..دیگه ام قرار نیست کس دیگه ای رو تو زندگیم بیارم

فقط من و پسرم…..پس امیدوار نباش نه به من نه به آینده

 

خواستم ساکو از دستش بگیرم که عقب کشیدش و با اخم سرمو بلند کردم و بهش زل زدم

 

بازیش گرفته بود؟؟

 

_من دو بار از صفر شروع کردم تا به اینجا رسیدم توام مطمئن باش برای زندگیه شخصیمم قراره تلاشمو بکنم…..

 

دلش خوشه…..

تلاش کردن برای من بی فایده س چون دیگه قرار نیست کس دیگه ای رو تو زندگیم بیارم

 

جدی طوری که باهاش تکلیفشو روشن کنم گفتم:

 

_یه سری چیزا هیچ وقت قرار نیست عوض بشه

مثل تو که برام مثل فربد عزیز بودی یعنی مثل یه برادر هیچی ام اینو عوض نمیکنه پس وقتتو سر من تلف نکن و دنبال یکی بگرد که بدردت بخوره…..

 

_فکر کنم فقط تو بدردم میخوری وگرنه تو این ۶ سال میتونستم یکی رو جات بیارم دیگه نه؟

 

مشکل از من بود که هیچ کس حرفمو نمیفهمید یا بقیه که وقتی به من میرسیدن حرف خودشونو تکرار میکردن….

 

اخمم بیشتر شد

 

#تاوان

#پارت۲۸۷

 

 

_بده ساکمو….

 

بدون اینکه بخواد حتی به خودش زحمت بده نادیدم گرفت و جلوتر رفت

 

_هر جا میخوای بری میرسونمت….

 

مجبورم کرد دنبالش برم…..

 

الان که سبک تر شده بودم باید فربد و میدیدم

 

مسخره س ولی دیشب که اونجوری تهدیدش کرد به خودم مطمئن تر شدم به گرفتن حقی که شاید با برخورد فربد کلا قیدشو میزدم و دست از پا دراز تر برمیگشتم تهران

 

ولی الان باید بفهمه من فرق کردم با اون مهسای بی عرضه

 

به سیاوش گفتم منو ببره خونه ی فربد خودشم برگرده اولش قبول نکرد ولی وقتی گفتم میخوام باهاش تنها حرف بزنم راضی شد

 

**

_نیومده باهات؟

 

معلوم بود هنوزم حرص داره و حسابی ازش حساب میبره یعنی اون موقع هم میبرد ولی فکر میکرد چون وضعش خوب شده اونم باید ازش بترسه که اینطوری نشد

 

_نه….دوست نداشتم مثل دیشب بشه فقط اومدم بگم قراره چیکار کنی؟

 

یه چشم و ابرو اومد و زیر زیرکی یه چیزی گفت

درست نشنیدم ولی از صورتش معلومه بدو بیراه بود

 

بگه…..حالا که قدر یه ارزن براش مهم نیستم اونم برام مهم نیست

 

_فعلا که کارم گیره….ماهور که گفته بهت….خبر داری چی شده….

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 82

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نخجیر شیطان به صورت pdf کامل از مریم چاهی

    خلاصه رمان:   وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد   من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی   من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x