دستام و گذاشتم رو شونه ش….
پلکام و چند لحظه بستم و لب گزیدم
محکم…..تا دردم بگیره و بتونم حواسم و جمع کنم….
پلکام از هم باز شد
شمرده شمرده پرسیدم….
_علی….از اول میگی بهم چی شده؟!
_یه روز خواهر منوچهر خان اومد محل و گذاشت رو سرش و خاله فریبا رو انداخت بیرون…..اونم بعد از چند روز که خونه ی خاله ملیحه موند یه مرده اومد دنبالش گفت داریم میریم تهران زندگی کنیم……
خواهر منوچهر مادرم و انداخت بیرون؟!
مَردِ؟!
_ مَردِ کی بود؟
_نمیدونم که…..
_علی بدو بیا دیگه شب شد…..
_الان بابا……خاله تو برو خونه ی ما….من با امیر قرار دارم میام حالا….
دستم و گرفتم به دیوار…..
ولی پاهام نا نداشت و سُرخوردم رو زمین….
“_تو برو زندگیت و بکن”
“_ماهم بهت سر میزنیم”
رفته بودن؟!
بدون من؟!
بدون گفتن به من؟!
نمیگه من جا ندارم؟! من خونه ندارم؟! من بدون اونا خانواده ندارم؟!
اصلا…..
اصلا اونا جا دارن مگه؟!
پول دارن مگه؟!
اصلا اون زنیکه ی کثافت؟!
چطور جرات کرد؟!
چطور تونست؟!
#جزرومد
#پارت۳۷۰
تکیه به دیوار زانوهام و تو خودم جمع کردم….
چشمام پر و خالی میشد مثل آسمونی که نم نم بارونش شروع شده بود و نگاهم من خشک شده به یه نقطه ازش
داشتم به آسمون خدا نگاه میکردم
اونجاست دیگه…..
کجان؟!
وااای….
اونا که جایی رو نداشتن اصلا…..
هر چی بیشتر میگذشت بیشتر از تو خالی میشدم..…
خدایا کجان؟!
من الان باید چیکار کنم؟!
هق هقم شروع شد
فکم رو هم فشار دادم تا صدام آروم تو خودم بمونه ولی فقط چند دقیقه طول کشید تنهاییم…..
عذابم اومد….
بدبختیم اومد….مسبب حال و روز الان….آوارگی مادرم و بچه ها اومد….
عصبانی بود؟!
صورت قرمز و رگ بیرون زده ی شقیقه ش که اینو میگفت….
_این مسخره بازیارو درآوردی برگردی اینجا عین بی کس و کارا بشینی تو کوچه؟!
پس شان شمس ها اومده پایین که اینطور حرف میزنه….
با پشت دست و محکم صورت خیسم و پاک کردم و بلند گفتم:
_بی کس و کارم دیگه…..
با دست اشاره کرد
_مزخرف نگو….بلند شو بریم…..
حرصی بلند شدم
با کف دستام کوبیدم تو سینه اش
_مزخرف تویی….خود تو که بی کس و کارم کردی…..حالا خیالت راحت شد؟؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 158
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
فاطمه خانم تو رو خدا نمیشه یکم پارتا رو طولانیتر کنی یا هر روز پارت بذاری با این روند پارت گذاری تا سال دیگه هم پیشرفتی نداشته
آخ گفتی