رمان جزر و مد پارت 47 - رمان دونی

 

 

 

شماره رو گرفتم

 

یه بوق دوتا بوق تا جواب داد

 

_سلاااام ریحانه خانم چه عجب یاد ما کردی

 

_سلام…..

 

_صدات چرا اینطوریه؟

 

_چطوری؟

 

_گرفته‌‌‌‌‌…..گریه کردی؟

 

اینم که فهمید

آب دهنمو قورت دادم

 

_هیچی….دلم برای مامان و بچه ها تنگ شده همین….

 

_اینقدر خودتو اذیت نکن….مگه نگفتی میخوان بیان؟

 

_آره گفتم ولی دلِ دیگه…..میگم……

 

خدایا حالا نگه چقدر پروئه منو راننده شخصیش کرده

ولی چاره ندارم

 

_چیزی شده؟؟

 

_نه….نه…..میگم میتونم یه خواهشی ازت بکنم؟؟

 

_آره حتما…..بگو؟؟

 

_عههه……میتونی به مامان بزرگ زنگ بزنی بگی من و سوگند و بردی سینما یا شهر بازی یا هر جای دیگه و دیر میرم خونه؟

 

_یعنی چی؟؟ میخوای بری بیرون؟

 

اَه چقدر سوال میپرسه؟

 

_نه…..یعنی آره میخوام یه فیلم ببینم من بگم تنهام نگران میشه سانسشم ۷ به بعده

 

خوبه دیگه

دروغ از دهنم نمیوفته

ولی همش به خاطره مامان بزرگه

 

_۷ تا ۹ که برسی عمارت میشه ده شب….تنها میخوای برگردی؟

 

عمارت…..عمارت….

 

_اره دیگه برای همین به تو زنگ زدم به مامان بزرگ بگم شما باهامید نگران نشه

 

_نه تنها که نمیشه بری….صبر کن فردا خودم میبرمتون

 

_نه امشب باید ببینم…….مزاحم توام نمیشم

 

_محمد طاها چیکار میکنی؟گوشی رو بده

 

مگه اونم اونجاس؟؟

وای خدا

 

#جزرومد

#پارت۱۸۱

 

 

_کجایی؟؟

 

از اون روز تا حالا باهاش حرف نزده بودم یعنی اونم باهام حرف نمیزد وهمه چیز آروم بود انگار که نیستیم

ولی الان دوباره صداش حرص داره

 

لبمو محکم گاز گرفتم و زمزمه کردم

 

_مطبم….

 

_چی شده؟؟

 

واقعا فکر کرده به امیر حسام نمیگم به اون میگم؟؟

 

_هیچی….

 

تلفن و زود قطع کردم تا دوباره سوال پیچم نکنه

 

چه گیری کردم از دست همشون

 

عیبی نداره

ساختمون تا ۹ بازه همینجا میمونم بعد خودم میرم میگم مریض زیاد داشت کارم طول کشید بعدم به بهونه ی خستگی میرم تو اتاقم تا زخم صورتمو نبینه

 

جدیدا فهمیدم خیلی دوسش دارم و یه جورایی بهش عادت کردم

 

الانم باید یه زنگ بهش بزنم نگران نشه…..

 

تا خواستم شماره رو بگیرم گوشیم لرزید

 

میدونستم ،تا نفهمه چی شده ول نمیکنه که جناب آقای رئیس ولی منکه جواب نمیدم بذار بترکه از فوضولی

 

انقدر زنگ خورد تا قطع شد

 

یه نفس راحت کشیدم ولی به ثانیه نکشیده یه پیام اومد

 

“واقعا مطبی؟”

 

نه دروغ میگم…..دارم تو خیابونا ول میچرخم و از خوشی نمیدونم چیکار کنم؟

 

جواب ندادم و چند ثانیه بعد دوباره پیام اومد

 

“همین الان میگی کجایی و چه غلطی کردی وگرنه من میدونم و تو”

 

#جزرومد

#پارت۱۸۲

 

 

باز شروع شد؟؟

حتما الان دوباره میخواد بیاد یقه مو بگیره بیشعور

از لجم براش زدم

 

“چیزی نیست که به تو ربطی داشته باشه”

 

گوشی رو انداختم روی پله

سرمو به دیوار راه پله ها تکیه دادم

 

فکر کردم و حسرت خوردم

 

من اینجا چیکار میکنم؟؟

وسط آدمایی که وصله ی ناجورم بینشون

آدمایی که یدونه مانتوشون پول حقوق یه سال منه……خنده داره نه ولی راسته…..اینو وقتی سوگند بردم خرید فهمیدم

ولی من حتی نتونستم یه روسری برای مامان بخرم ترسیدم پولش خیلی بشه و کم بیارم جلوشون……آره من همینم زندگیم همینه اینجا چیکار میکنم خدا؟

 

از اینجا بدم میاد از آدماش بیشتر

ای کاش به مامان بزرگ بگم بیاد پیش ما زندگی کنه اونطوری اونم تنها نیست منم پیششون برمیگردم…..

 

سوزشش صورتم که با اشکای دوباره سرریز شدم بیشتر شد امانم و برید

 

مسخره…..تو دیگه چرا آروم نمیمونی

 

بیا خوبت شد؟دوباره یادش افتاد یه وحشی چنگم انداخته

 

دیوونه شدم دیگه

از زور تنهایی دارم با اشکام حرف میزنم…..لعنتی حتی زورم به ایناهم نمیرسه که بند داره میریزه

 

بلند شدم رفتم سمت سرویس همون طبقه

 

تو آینه به صورت قرمز خودم نگاه کردم ۴ تا خط خونی با اشکهای خشک شدم روش

یه پوزخند به حالم زدم

 

ای کاش همین الان برای مامان یه عکس مینداختم و براش میفرستادم و میگفتم

 

پارت جا مونده دیروز

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 111

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
2 روز قبل

ممنونم

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x