رمان جزر و مد پارت 59 - رمان دونی

 

 

 

نیاد تو یه وقت….بلا…بلایی سرم نیاره….

یعنی؟؟؟؟ نه…..

تو ذهنم که بهش فکر کردم روح از تنم رفت

 

ترس جلوی این احساس تهی بودنم هیچی نبود

 

دستامو گذاشتم جلوی دهنم و آروم آروم هق زدم

 

_خدایا غلط کردم……غلط کردم…..

فقط سالم برگردم خونه….ترو خدا نجاتم بده از اینجا…خدایااا

 

صدای محکمی که به در فلزی کارگاه خورد از جا پروندم

بعدش صدای داد همون آدم ولی چون فاصله داشتم و این پشت بودم آرومتر از قبل به گوشم رسید

 

_آفرین…..همین طور لال بمونی کاری به کارت ندارم…..

 

تا کی؟؟ لعنتی…..

جمع کن خودتو…..

 

الان چیکار کنم؟؟..چیکار کنم؟؟

 

گوشی….گوشی….

 

اشکامو پس زدم و

دست انداختم تو کیفم .درش آوردم

 

_امیر حسام….نه‌….اون….اون نمیتونه….

 

چرا باید اون بیاد تو سرم؟؟

 

مثل اون روز تو ساختمون مطب

یا وقتی دستمو بریدم یا روزی که تو خونه ی خودمون منوچهر کتک زده بود

 

ه…هر چی؟ الانم بیاد….

 

تو تماسا که نبود چون اصلا بهش زنگ نمیزنم

فقط تو دفتر تلفن دارمش اونم برای اینکه مثل دفعه ی قبل نیوفته به جونم ذخیره ش کردم…..

 

شماره رو اصلا نگرفت که…..

گوشی رو از گوشم فاصله دادم تازه دیدم آنتن نداره

خدایا…..

چند بار عین دیوونه ها شمارشو گرفتم

 

با اینکه میترسم از جام بلند شم و یه کم جابه جا بشم تا ببینم آنتن هست یا نه…..ولی چاره ای نیست…..

 

#جزرومد

#پارت۲۲۷

 

 

تا اون یه ذره شجاعتم و جمع کردم و آماده شدم برای بلند شدن دوباره به در کوبیده شد که از ترس برگشتم سرجام

 

انگار که با هر تکون ریزم اونو به سمت خودم میکشونم

 

درمونده تر از همیشه گوشی رو کوبیدم رو پام و تو خودم جمع شدم

 

به من چه دزد کیه؟ به من چه ضایع کردن اون؟ به من چهههه…..خدایا….غلط کردم…..

 

***

نمیدونم ساعت چنده ولی هوا دیگه تاریک شده بود و مجبور شدم چراغ قوه ی گوشی رو روشن کنم برای یه ذره نور

یه چوب بزرگم تو بغلم گرفته بودم تا اگه کسی اومد حداقل از خودم دفاع کنم

 

انقدرم گریه کرده بودم که اشکام خشک شده بودن ولی هق هقای ریزم تمومی نداشت و هر چند دقیقه یه بار شروع میشد

 

بدتر از همه، چیزی که از تو دلم و خالی میکرد این بلاتکلیفیه لعنتی بود ولی اونم هزار بار شکر چون بهتر از عملی کردن حرف اون کثافت بود که بیاد تو و بخواد…..واای خدا….

 

صورتمو پاک کردم و آب بینیمو بالا کشیدم

 

مسخره س ولی اگه مامانم پیشم بود اگه مامان بزرگ ایران بود تا الان نگرانم شده بودن ولی الان شبیه آدمای بدبختم که کسی رو ندارن حتی بیوفتن دنبالش….

 

بی کَسی یعنی همین دیگه….

خدا چه جهنمیه من گیر کردم؟ مگه اون پرادعا نمیگفت باید مراقبم باشه پس چی شد

هر چند بعید نیست از خداش باشه یه بلایی سرم بیاد تا از شرم…..

 

#جزرومد

#پارت۲۲۸

 

 

صدای باز شدن در اومد

 

یاخدا….اومدن

از جام بلند شدم و چراغ قوه ی گوشی رو خاموش کردم تا نورش نزنه اینور

 

چوبو آماده نگه داشته بودم و فقط دعا دعا میکردم و که نیان این ور

 

همین طور زمان میگذشت و من با شنیدن صدای قدم هایی که نزدیک تر میشد تا مرز سکته

پیش میرفتم که نور مستقیمی خورد تو چشمم

بدون اینکه اون و ببینم

چوبی که تو دستم بود و بالا بردم ولی قبل از اینکه بهش بخوره دستام رو هوا موند

 

جیغی که اومد از گلوم بیرون بره با دستش خفه شد

به عقب هلم داد و به الوار خوردم اونم خودشو چسبوند بهم….

 

وسط تقلاهام بودم و تو دلم التماس خدا رو میکردم که یه دفعه…..

 

_هیسسس…منم…..مننننم….

 

صداش آشنا بود و خاص ولی اون لحظه یادم نمیومد چرا؟؟

که نور و گرفت رو صورت خودش…

 

 

محمدطاها…

 

قفل شدم و دست و پام بی حرکت

فقط زل زده بودم بهش که نگاهم تار شد

 

دستش و از رو دهنم برداشت و اولین حرفی که به ذهنم اومده و به زبون آوردم

 

_اومدی؟

 

چشماش کاسه ی خون شد و دوتا فکش به هم قفل

 

_آره اومدم…..ولی جای تو بودم آرزو میکردم من آخرین نفری باشم که پیدات میکنه….

 

چشمام خالی شد و دیگه واضح میدیدمش

برام مهم نیست چی میگه

اینکه دعوام میکنه هم برام مهم نیست..تنها چیزی که تو این لحظه برام مهم بود و خیالمو راحت میکرد این بود که بازم…….اومد……خودش….برای اینکه من و پیدا کنه…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x