رمان جزر و مد پارت 62 - رمان دونی

 

 

 

 

 

_خسته شدم….تا کی اینجا بمونیم….

 

_صبر کن….چند دقیقه س صدایی نمیاد….

 

مجبورم به حرفش گوش کنم و همون طور بمونم و البته که خداروشکر اون صیغه ی محرمیت و به خاطره تور نکردن امیر حسام بینمون خوند

وگرنه که چطور اجازه میدادم منِ مقید این همه وقت تو بغلش بمونم و از اون طرف تو خیالام غرق میشدم و کارم بیخ پیدا میکرد انقدر که بی جنبه م

اینم میدونم این تپش قلب مسخره به خاطره اولین بار بودنمه…..ولی بازم از خودم انتظار این همه شُل بودن و نداشتم

 

سرش کامل چرخید و بالاخره دستشو از دور کمرم جدا کرد رفت جلوتر و واای از من….

 

چه مرگم شده که انگار…..انگار دوست نداشتم…..

 

_اِی بر…..

 

با اخم برگشت سمتم و هیس گویان گفت

 

_هییییس…باید بریم…..

 

بلند گفتم باز

رفت و منم دنبالش

 

از پناهگاهمون که اومدیم بیرون تازه به خودم اومدم و اون ترسی که نمیدونم وقتی تو بغلش بودم کجا قایم شده بود دوباره سروکله ش پیدا شده و در جا رو زمین میخ کوبم کرد

که اون فهمید و برگشت سمتم

 

سر تکون داد و بهم حالی کرد چرا نمیرم

منم لب زدم

 

_میترسم….بیا برگردیم….

 

با چشم ابرو و حرصی دستمو بی هوا گرفت

داغ بود چقدر؟

آروم آروم قدم برمیداشت و نمیدونست با این لمسا و برخوردا با من چیکار میکنه اونم تو این هیرو ویر

 

_پس موشا از لونه شون اومدن بیرون….

 

صدایی که از پشت سر شنیدیدم نفسم و تو سینه م حبس کرد

 

همش تو چند لحظه اتفاق افتاد

 

برگشتم. دستم محکم کشیده شد عقب و این محمد طاها بود که خودشو انداخت جلوی من و چوب اون مرد درشت هیکل بهش خورد و جیغ بلند من و ول شدن دستم از توی دستاش و افتادنش رو زمین

 

#جزرومد

#پارت۲۳۷

 

 

دوزانو افتادم جلوی اونی که خودشو سپر بلای من کرد و داشت تو گیجی رو زمین به خودش میپیچید

 

هیچ کس و هیچ چیزو نمیدیدم

یه بند گریه میکردم و سعی کردم دستمو رو سرش که تازه خون ازش راه افتاده بود بگیرم…..

 

_م…..محمد طاها…..

 

نگاهش بهم دوخته شد ولی

قبل از اینکه بتونم صورتشو لمس کنم کشیده شدم عقب

 

نگاهش دنبال من بود که بالاخره تونست خودشو از اون حالت دراز کش بلند کنه و با صدای پر دردش دست یکی از اونا رو گرفت و داد زد

 

_ولش کن اونو حیوون…

 

بهش خندیدن و دوباره نذاشتن بیاد سمتم و افتادن جونش

 

زورش به هموشون نمیرسید که….خدا…

 

چادری که زیر پام گیر کرد و از سرم در اومد باعث شد همون نیمه ایستاده کله پا بشم و بیشتر جیغم در بیاد

 

_محمد طاها…..

 

اصلا نمیدونستم کیه؟

همش صدا میزدمش که به دادم برسه

 

_نترس تو….‌نترس….

 

نترسم؟! میخوان چه بلایی سرم بیارن؟سر خودش چی؟

 

فقط جیغ میزدم و کمک میخواستم

 

اصلا مگه به جایی ام میرسید

 

#پارت۲۳۸

 

 

همین طور که دور تر میشدم و تقلا میکردم

سه نفر با میله و چوب از کنارم رد شدنو رفتن سمت محمد طاها

داد زدم که برگشت و….

 

_مواظب باش…..

 

یکیشون میله ای که بلند کرده بود کوبوند تو صورتش

 

افتاد زیر دست و پای اون حیوونا

و…….من…..دیدم…..دیدم منوچهرو

 

من بودم…..مامان….هادی و هانیه که جلوی منوچهر هیچ کاری از دستمون برنمیومد

 

درست مثل محمد طاهایی که با چوب و میله افتاده بودن به جونش

 

زمان برام وایساد

 

نمیذارم…..

 

دستم و از پشت بند دست اون کثافت که روسریم جوری تو دستش بود که نفس کشیدن و برام سخت کرده بود کردم

و با فشاری که روم بود و تمام زورم ناخونامو رو دستش فشار دادم انقدر زیاد فرو رفتنشونو تو پوستش حس کردم که ولم کرد

 

_آاای…..سلیطه….

 

به دو خودم و رسوندم به محمد طاهایی که دیگه حتی نمیتونست از خودش دفاع کنه و تکون بخوره

 

آروم زمزمه کردم

 

_محمدطاها….

 

دو قدمیش رسیدم که اینبار موهام به عقب کشیده شد و صدای غرش چندش یکی کنار گوشم

 

_با تو کاری نداریم پس سلیطه بازی در نیار….وگرنه بعد از پسر عموت نوبت تو میشه عزیز کرده….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 52

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x