رمان جزر و مد پارت 64 - رمان دونی

 

 

_بفرمایید….

 

سرمو گرفتم بالا و دیدمش

نمیدونم یهو از کجا پیداش شد ولی فرشته ی نجات ما بود

 

_افتاده بود زمین شما هم حالتون خوب نبود من برش داشتم…..

 

به دستش نگاه کردم…..چادرم بود

به زور سرپا شدم و سرم کردم

 

_آب میوه تونو نخوردین که….اینطوری شما هم ضعف میکنید

 

ضعف کنم به جهنم

وقتی نمیدونم محمدطاها تو چه وضعیه

 

دستم میلرزید که گرفتمش به دیوار تا بتونم بشینم ولی دیدن امیر حسام که داره سمتم میاد پشیمونم کرد

منم به طرفش پا تند کردم که بهم رسیدیم و دوباره بغضم ترکید

 

_م….محمدطاها…

 

نگران و با ترس پرسید

 

_چی شده؟

 

_ی….یک ساعتِ اتاق عمل….

 

چشماش درشت شد

نگاهش به اون مردی که کنارم بود افتاد و بعد به من

 

_اتاق عمل برای چی؟؟ تو فقط گفتی بیمارستانید

 

_ا…اگه….چیزیش بشه چیکار…کنم من؟

 

دیگه داد زد

 

_ریحانه درست حرف بزن ببینم…..

 

حرفامو گم کرده بودم و فقط گریه میکردم

چی بهش میگفتم

اینکه تقصیر من شد دنبالم اومد

اینکه دلیل حالش منم

 

_شما بشینید من بهشون میگم….

 

_شما کی هستی اصلا ؟

 

_میگم خدمتتون….خانم شما بفرمایید الان از حال میرین…

 

چقدر ممنون آدمی بودم که حتی نمیشناختمش ولی تو اون شرایط تنهامون نذاشت

و همه ی کارا رو خودش انجام داد

 

#جزرومد

#پارت۲۴۳

 

 

ملافه رو روش مرتب کردم و زل زدم به صورتش

داغون شده بود

زخمی که از بالای ابروی چپش تا کنار موهاش بخیه خورده بود

چشم کبود و زخم لب سمت چپش

و گونه ی کبود سمت راست صورتش

 

منوچهرم هیچ وقت اینطوری ما رو نزده بود

و الان این زخما برای صورتش زیادی بودن….

برای صورتی که با بابای خوشگلم مو نمیزد…..شایدم به خاطره همین خیلی بیشتر از یه پسرعمو براش نگران بودم

چون شبیه بابا بود….

 

اشکایی که این دفعه آروم رو صورتم میریختن و با دستم پاک کردم و رو به پرستار گفتم

 

_کِی به هوش میاد؟؟

 

شیش ساعت دو تا عملش طول کشید

 

هم دوتا از دنده هاش که شکسته بود

و دکتر گفت شانس آورده که به قلبش آسیبی نرسیده….

هم استخون کتف چپش و عمل کردن….

 

هر چند…..بدنش رو خورد کردن

 

شکستگیه زانوی سمت چپش

ساعد دست راستی که زیر پاهای اون کثافت بودم بد آسیب دیده ولی استخوناش سالمن مثل ساق پای راستش

 

_انشالله فردا…..توام صدات خیلی گرفته امشب و با خیال راحت استراحت کن

 

خیال راحت؟!

ماموری که داشت ازم سوال میپرسید گفت ظاهرا ضرب و شتم ولی با نظم بهش آسیب زدن

 

شکستگی ها برای سمت چپ و آسیب سبک تر برای سمت راستش

این یعنی با کینه و نفرت بوده

امیر حسامم با گفتن اینکه کیوان ۲۳ سال پیش کی بود که اسمش وسط اومد به مامورا یه سرنخ داد

 

_مگه میتونم؟

 

_تازه ازدواج کردین؟!

 

#جزرومد

#پارت۲۴۴

 

 

ازدواج؟!فقط چون نگرانشم؟

 

_پسر عمومه…..

 

_پس اون آقایی که بیرون گفت همسرشی که….

 

تازه نگاه سوالیم سمت امیر حسامی که همون لحظه از در میومد تو کشیده شد

 

_رسمی نشده ولی همسرش….آخه آدم به خاطره یه پسر عمو این بلا رو سر خودش میاره؟؟

 

تو اون وضعم داشت شوخی میکرد اما یه ترسی تو نگاهش داشت

شایدم من اینطوری حس میکردم

پرستارم یه نگاه خندون بهم کرد و رفت….

 

_مهم الان نسبتمون چیه؟چرا بهشون دروغ گفتی؟

 

نشست رو صندلی و سرشو بهش تکیه داد

 

_دروغ که نگفتم بالاخره اون تصمیم الکیش به کارمون اومد…..ولی باز اگه میخوای بندازنت بیرون برو بهشون بگو چون من یکی دیگه کشش حرف زدن ندارم ….

 

معلومه که نمیخواستم…..

 

_به بابا خبر دادم الانا میرسه…بهش گفتم فعلا به کسی نگه….وقتی فردا به هوش اومد دکترشم میاد با اونم باید حرف بزنم…..بعدش باید بریم آگاهی برای چهره نگاری از اونجا تو رو هم ببرم خونه….

 

انقدر پشت سر هم ردیف کرد که نمیتونستم دلیل هول شدنش رو بفهمم

 

چشم باز کرد

 

_میتونی دیگه؟

 

_چی رو؟

 

_چهره نگاری….یه پدری ازشون دربیارم….

 

منم نگران و ناراحت بودم ولی اون علاوه بر حسای من یه حس دیگه داشت

 

_چرا نا آرومی؟

 

لبخند محوی زد و نگاه حسرت بار و دلسوزی به محمد طاها کرد

 

_الان اگه خودش بود اون حروم* ده ها پشت میله های زندون بودن….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من همان نیلوفرم به صورت pdf کامل از نیلوفر فنودی

        خلاصه رمان : ” نیلوفر” یک دختر هفده ساله که از کودکی باید تابع قوانین پدرش عمل کنه، قوانینی که نیلوفر رو مجبور به ازدواج با یک مرد رذل و هوس باز می‌کنه! ( رمان در سبک ازدواج اجباری نیست) و اینجا نیلوفر قصه‌ی ماست که باید میون خوشبختی خانواده‌اش و کشیدن پرده‌ای سیاه بر روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x