رمان جزر و مد پارت 69 - رمان دونی

 

 

حالا نیست منم عاشق رسیدگی بهش باشم ولی بالاخره تقصیر من شد اما چوب خدا صدا نداره

اخم و تخمش و برای من ریخت دردشم کشید

منم دلم یه ذره خنک شد

 

_عالیه خانم برات سوپ با قلم درست کرده

 

_من هیچی حالیم نیست؟

 

چقدرم بد کینه س…

 

_خیلی خب باشه ببخشید……میتونی بشینی؟نمیتونی این چه سوالیه؟

 

برگشتم

امیر حسام یه جوری خوابیده بود که دلم نیومد صداش کنم….فکرم نکنم حالا حالاها بیدار بشه

 

_وقتی نمیخورم یعنی نمیخورم….

 

با زانو و فاصله رو تخت نشستم

با شک دستامو هی جلو عقب میکردم…..برای اینکه فاصلمونم حفظ بشه فقط دستامو سمتش دراز کردم و بالشی که امیر از زیر سرش برداشته بود تا بتونه بخوابه رو بذارم زیر سرش

جوری که به قفسه ی سینه ش فشار نیاد و بتونه غذا بخوره….

نچ….خودشم باید کمک کنه

 

_خب حالا…….خم شو رو این دست سالمت…یعنی سالمترت….

 

تکون نخورد و فقط نگاه میکرد نکنه به خاطره داروهاش هنوز گیجه…..

 

_محمد طاها….

 

با درموندگی اسمشو صدا زدم ولی اون…

 

_قرص محمدطاها خوردی؟!هی…محمد طاها…..محمدطاها…..

 

با لب و لوچه ی جمع نگاش کردم

 

_فکر نکن خودم دوست دارم اگه جواب بدی انقدر صدات نمیکنم….

 

نگاه دزدیدم و خودمو زدم به اون راه

 

_یه کوچولو یه طرفه شو اینو بذارم زیر سرت

 

چرا پس تکون نمیخوره

کوتاه چشم انداختم بهش

 

_زودباش دیگه غذات یخ کرد

 

_فهمیدی اصلا گفتم نمیخورم….

 

#جزرومد

#پارت۲۵۸

 

 

واقعا داره لوس میکنه خودشو؟؟

به خدا حوصله ی کشیدن ناز این آدم از خود راضی و پرو رو ندارم

پس گوشیمو برداشتم و بوق اول به دوم نرسیده صدای خندون مامان بزرگ پخش شد

 

_سلام مامان بزرگ…..

 

خندیدم و لب زدم به مردی که فکر میکرد خیلی زرنگه و قرار ما با منت اونم به خاطره خودش یه قاشق غذا بفرستیم دهنش

 

_سلام….خوبی عزیز دلم….

 

 

یه ذره حرف زدیم که به حال محمدطاها رسید منم جلوی چشمای قرمزش و صورت سرخش اسمشو بلند صدا کردم که اونم با اینکه نمیتونست اومد گوشی رو از دستم بگیره سرمو عقب کشیده

 

انگار اصلا حواسش نبود که خواست خودش جلو بکشه که دردش زیاد شد و لباشو گاز گرفت

 

لب زدم بهش که بگم یا نه؟

 

اینکه واقعا نشستم جلوش و دارم حرف خودم و به کرسی میشونم اونم هیچ کاری نمیتونه بکنه واقعا کیف میده

بالاخره که همیشه حرف اون نمیشه

 

_اونم خوبه…..الان اتاقشه….

 

 

بعد از اینکه مطمئن شدم ترسیده

و خبر گرفتن از زایمان ماه گل و تاریخش که دکترش گفته سه هفته ی دیگه س برای سلامتیش دعا کردم و قطع تماس و زدم

 

حالا من بودم و آتشفشان محمدطاها

 

_پس تهدید کردنم بلدی؟

 

بدون توجه به متلکش به بالش اشاره کردم که میخوام پشتش جابه جاش کنم

 

_به لطف تو آره….زودباش یخ کرد

 

#جزرومد

#پارت۲۵۹

 

 

همین طور که با چشم و ابرو برام خط و نشون میکشید خواست بالاتنه شو بلند کنه که نتونست و همینم عصبیترش کرد

 

باید کمکش کنم…..

 

نزدیکش شدم و هم زمان که دستمو از سر شونه ش رد میکردم یه برق انگار وصل شد بهم

استرس و تپش قلبم و چیکار کنم خدا….

 

خب اینورش که سالمه یه چیزی بپوشه حداقل

تو فاصله ی یه وجبی صورت هامون یه لحظه به نیم رخش که خیره ی روبه رو بود زل زدم

که بی سر و صدا و غز زدن بهم تکیه داد

 

_زودباش دیگه….

 

_ببخشید…‌

 

تازه به خودم اومدم….جلو کشیدمش

بالش و عمودی گذاشتم تا یه سره بالا بیاد و منم آروم تکیه ش دادم

 

وای که اگه محرم نبودیم صد سال این کارو نمیکردم….خدایا شکرت یه آدم و نجات دادی زیر دست من…..

 

بالاخره نفسی که تو بغلش تند شده بود و دستایی که بی اختیار از….از استرس بود یا هیجان چی رو با هم زدن قاشق پنهان کردم و اصلا دیگه تو صورتش نگاه نکردم ولی صدای نفس بلندش که هم زمان با آخش دراومد نگاهم و سمتش کشوند

 

میدونم دردش اونقدر شدید بود که صداش و درآورد

 

_برای همین میگن جلوی بچه نباید کاری انجام داد چون همونو عین طوطی تکرار میکنه….

 

پروئه….پرو…..پروووو

 

_همه نمیتونن من شاگرد خوبی بودم

ولی خیلی کیف داد تو را مجبور کردن به کاری که دوست نداری…

 

_ببین من کی تو رو مجبور کنم به کاری که….

 

اولین قاشق و گذاشتم دهنش و نذاشتم بازم حرف اضافه بزنه به جاش خودم گفتم

 

_من همین الانم به زور تو اینجام….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 114

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 روز قبل

نمیشه پارت طولانیتر بذارین؟
آووکادو پارت نداره؟

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x