کیمیا دهان گشود که با حرص لو دهد، همه‌ی نقشه‌های مادر و خاله‌اش را به قباد بگوید و به او بفهماند که حورا هم همانند خودش، قربانی زیاده‌خواهی‌های مادرش است!

 

اما با زنگ تماس قباد دهانش دوباره بسته شد، او هم موبایلش را از جیبش بیرون کشید و رو به کیمیا تهدیدوار گفت:

 

_ حواسم به جفتتون هست کیمیا، نبینم گند بزنید دوباره که محاله ازتون بگذرم، کافیه بدونم تو هم سر قضیه این خاستگارش دست داشتی، ببین چیکارت میکنم!

 

چشمان متعجب کیمیا را نادیده گرفت و با پاسخ دادن تماسش به یکی از راهروها برگشت. نفس عمیقی کشید و کلافه اطراف مهمانی را نگاه کرد، وحید که کنار مادرش بود، برایش دستی تکان داد. به سمتشان رفت و سعی کرد، باقی مهمانی را بدون فکر و خیالی دیگر بگذراند!

 

حورا

 

با عوض شدن اهنگی که در گوشم بود به یکباره از خواب پریدم، میان ان همه اهنگ بی کلام به یکباره اهنگی شاد پخش شده بود و بیدارم کرد، هندزفری را کنار انداختم و به هوای تاریک خانه چشم دوختم.

 

خمیازه کشیدم و از جا برخاستم، موبایلم ساعت دو نصفه شب را نشان میداد، احتمالا مهمان ها رفته بودند که خانه در این سکوت فرو رفته بود!

 

از اتاق بیرون رفتم تا کمی اب بنوشم و مسواک بزنم.

وارد آشپزخانه شدم، شلختگی مهمانی هنوز مانده بود و حتم نداشتم که لاله باز هم به بهانه‌ی بارداری از زیر کار در رفته‌است!

 

کمی اب نوشیدم و سعی کردم حداقل روی کانتر را جمع و جور کنم، این بی نظمی‌ها خودم را عصبی میکرد، از شلختگی متنفر بودم!

بعد از سرسری جمع کردن خانه، به اتاق برگشتم و با برداشتن مسواکم به سمت توالت رفتم.

 

مشغول مسواک زدن بودم که صدای ناله‌هایی را میشنیدم، خنده‌های ریز، ناله‌های زنانه و مردانه و، مطمئنا صدای فنر تخت!

سخت بود تصور نکردنشان، قلبم در دهانم میزد و دستم میلرزید، باز هم حس اینکه کسی چیزی از من دزدیده باشد را داشتم.

 

قباد مال من بود، نباید اینگونه میشد!

بی انکه بدانم اشک‌هایم دوباره چکید، تحمل این صداها، بوسه‌های یواشکیشان، خنده‌های زیر زیرکی و حرف زدن‌های قباد با شکم لاله، تحمل هیچکدام را نداشتم…

 

 

 

 

عصبی مسواک زدم، حتی نمیدانم چندبار مسواک را روی دندان‌هایم کشیدم، اصلا درست مسواک زدم؟ به یاد ندارم…

فقط میدانم صدایشان هر لحظه بلندتر میشد و مغزم سوت میکشید، و همینکه دهانم را شستم، صدای انها هم تمام شد…

 

نفس سنگینم را بیرون دادم و با حوله دهانم را خشک کردم، که صدای باز شدن درب اتاقشان امد، ترسیده بودم در ان لحطه که ای کاش هدفش توالت نباشد!

 

قباد همیشه بعد از رابطه به توالت میرفت و…کاش نیاید! اصلا مگر اتاقشان سرویس بهداشتی ندارد؟

اشک‌هایم را تند تند پاک کردم و سعی کردم با پلک زدن‌های سریع سرخی چشمانم را از بین ببرم، حوله و مسواکم را در دست گرفتم و همان لحظه دستگیره‌ی در تکان خورد!

 

قلبم تند تند میزد و چه خوب که در را قفل کرده بودم! نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خونسرد باشم، فیلم بازی کنم و مثل این مدت سعی در قوی بودن داشته باشم.

 

_ کیمیا، تویی؟

 

در را سریع باز کردم و با قبادی که بالاتنه‌اش برهنه بود روبه‌رو شدم، عرقی که روی پیشانی داشت به کار سختشان برمیگشت گویا، با دیدنم خشکش زد، بیرون رفتم و بدون نگاه کردن به چشمانش، به سمت اتاقم رفتم:

 

_ تا الان بیدار بودی؟

 

لب‌هایم را با زبان خیس کردم:

_ اهوم…

 

_ اونوقت برای چی؟

 

به سمتش برگشتم، دستش روی دستگیره بود و خیره‌ی من، بدن عضله‌ایش چیزی نبود که دلتنگش نشوم، چه شبها که روی ان سینه‌ی ستبر سر گذاشتم و خوابیدم:

 

_ درس!

 

پوزخندی زد، دست روی دستگیره‌ی اتاقم گذاشتم که همزمان درب اتاقشان هم باز شد:

_ قباد عشقم کجا مونـ…ای وای حورا، بیداری؟

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
44 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asman Abi
Asman Abi
1 سال قبل

پارت جدید لطفا

Asman Abi
Asman Abi
1 سال قبل

لطفا پارت جدید سریعتر قرار بدین روی سایت طبق برنامه‌ای که برای این رمان درنظر گرفتید(روزهای زوج ساعت ۱۰)
چون شما برخلاف اصرار همه‌ی دنبال‌کنندگان این رمان هییییچ زمانی حاضر نشدین یک پارت اضافه‌تر به ما هدیه بدین الان هیچ عذری از شما پذیرفته نیست برای تاخیر یا کنسل کردن…

ℛ𝒶𝒽𝒶
ℛ𝒶𝒽𝒶
1 سال قبل

من چرا بغض میکنم خودمو جای حورا میزارم ؟😐😂🥺 خدا شفام بده

hadis
hadis
1 سال قبل

نویسنده عزیز. لطفا زود زود پارت بزار این چه وضعشه دیگ رمانای دیگ روزی سه پارت میزارن تو حداقل زوزی یدونه رو بزار😏

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

حورا فقط داره نقش یه زن بد نشون میده آخه مگه زبون نداری از خودت دفاع کن قباد هم مثل برده اش باهاش برخورد میکنه انگار نه انگار که زنشه حورا خیلی بهشون رو داده که اینطوری شدن مادره خب انگاری حورا مالشو بالا کشیده لاله هم دنبال حرص دادن حوراست قباد هم نقش مترسکی رو داره که بازی چه دست این اون شده خب مرد یه عقل تو کلت نیست زنته برش دار ببرش حتما باید جنازه اش بیوفته رو دستت از نویسنده میخوام زود تر راه اینا رو جدا کنه حورا رو خوشبخت کنه قباد رو هر روز بدبخت تر

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه موحدی
کسی که از قباد و حورا متنفره
کسی که از قباد و حورا متنفره
1 سال قبل

حتی اگه اخرش برفرض نویسنده حورا و قباد رو به هم برسونه اصلا عشقشون به دل من یکی که نمیشینه
زنی که انقد خوار و بی عرضس که از اول برا زندگیش نجنگید و به راحتی میدون رو داد به مار صفت آشغالی مثل لاله
مردی که خیانت کرد و همبستر یه زنی غیر از به قول خودش عشقش شد و به زودی قراره گند کاریش لو بره:)
بهترین کار اینه نویسنده راه اینارو جدا کنه و به هیچ عشقی تو زندگی نرسن تا یادشون باشه انقد گوه نزنن به هر عشقه

♡ روا ♡
♡ روا ♡

قشنگ از پروفت هم معلومه باهات موافقم اینا عشقشون الکیه حتا نجنگیدن برا هم قباد که سریع پا داد به لاله اصلا فکر نکرد حورا چش میشه حورا هم که نتونست از حق خودش دفاع کنه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

اصلا من متأسفم برای نویسنده از نظر من اگه قباد عاشقه همون اول نمیذاشت زنش تنهایی واسه آزمایش اینا بره الکی قباد عاشق نشون نده لطفا قباد عاشق حورا نیست فقط می‌خواهد زجر کشش کنه دقش بده وگرنه دستشو میگرفت میبرمش یه جا دیگه اصلا تو پارک هم می‌خوابید صد شرف داشت به یه خونه اونم با همچین مادر شوهری هیچوقت نفهمیدم دلیل این همه تنفر از حورا واسه چیه آخه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چقدر من حرص میخورم آخه هر چقدر هم میگم اشکال نداره یکم دیگه معلوم میشه حق با حورا ست هیچ به هیچ لطفا خواهشا این رمان زود تر تموم کن سر همین رمان من با هر پارتش دارم حرص میخورم چه برسه الان که قباد مثل برده اش با حورا رفتار میکنه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چرا من حس میکنم این که تو شکمه لاله است بچه قباد نیست نمیدونم چرا

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چقدر از لاله بدم میاد چطور میتونه زندگی یه نفر خراب کنه بعد زندگی خودشو روش بسازه مگه دل نداره آخه به همین راحتی میتونه زندگی یه نفرو خراب کنه خیلی ازش بدم میاد

Asman Abi
Asman Abi
1 سال قبل

حورا باید اینقدر برای غرورش و شخصیتش ارزش قائل باشه تا قباد براش ارزش قائل شه ، وقتی خودشو انداخته زیر دست و پا و هرکسی از راه میرسه بهش تیکه میندازه و اون چیزی نمیگه بهتر از این نمیشه زندگیش…برو جلو و تو روشون وایسا تا بفهمن با آدم طرفن نه یه چهارپای زبون بسته که هرچی خواستن بارش کنن اونم چیزی نگه…قباد و زن و مادر حتی اون خواهر خرابش که الان از خودش ادا تنگا رو درمیاره و حتی اون بچه‌ی حرومیش برن به جهنم 🙂

بهار
بهار
1 سال قبل

خواهش میکنم نویسنده اگه دیگه صلاح میدونی این رمان کوفتی و حرص در آر و آزار دهنده رو به یه روند بهتر و امیدوار کننده برسون بسه دیگه هرچی از ظلم و ستم قباد و اهل بیت خرش نسبت به حورا خوندیم بابا از اول فقط همینه رمان هیچ تغییری ایجاد نمیشه جز اینکه درجه بی چشم و رویی قباد و عوضی بازیهای اون لاله خراب بیشتر و بیشتر میشه و ما خواننده های طفلکی بیشتر حرص می‌خوریم

مینا
مینا
1 سال قبل

ولی خدایی کاش حورا جای جواب درست دادن که درس میخوندم یه چیزی میگفت که اون رابطه زهر قباد شه و تا مغز استخونش آتیش بگیره مثلا میگفت داشتم برای آیندم برنامه ریزی میکردم یا کم کمش باید میگفت فک نکنم ساعت خواب و بیداری من به شما ربطی داشته باشه؟والا بخدا حداقل مجبوری بمونی بجای حرص کشیدن حرص بده و خوشی رو زهرش کن

Tamana
Tamana
1 سال قبل

یعنی حورا یه تیکه طلا نداره بفرشه بره از اینجا ، از شر اینا راحت بشه؟؟؟؟؟؟

lilo
lilo
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

ب احتمال زیاد از اوناس ک میخوان ثابت کنن دنبال پول طرف نیستن و برا همین طلا چیزی نمیخوادست😐😐😐 و خب در این شکی نیس ک حورای احمق اینجوره😂

Mahnaz
Mahnaz
1 سال قبل

یکم بهتر پارت بزار نویسنده ای که برای کسانی که رمانش رو میخونن ارزش قائل نمیشه نباید رمانش رو خوند هفته ای دو خط پارت میزاری به نظر خودت درسته این مدل کتاب خوندن و پارت گزاشتن

Sahar
Sahar
1 سال قبل

خیلی خوب میشه بفهمم نویسنده چه قصدی از نوشتن این رمان داشته🙄

Fateme
Fateme
1 سال قبل

هیچ زنی نمیتونه خیانت رو به چشم ببینه و بازم عاشق بمونه نمی‌دونم چرا دوست دارین شخصیت حورا رو طوری توصیف کنین که احمق وضعیف باشه

[:
[:
1 سال قبل

کاش زودتر دست اون لاله در ب دری رو شه دل من خنک شههه

آرام
آرام
1 سال قبل

یعنی چی دیگه خسته شدیم از بس حورا رفت توالت بعد صدای عشق بازی لاله وقباد رو شنید بابا حداقل بنویس سه ماه بعد یکم داستان رو ببر جلو
حورا به چه دلیل مونده تو خونه قباد بیشرف بابا تا حالا اگه سنگ بود آب میشد چه صبری داره این حورای نفهم
مگه مجبوری بچه قباد رو ببینی

لیلا
لیلا
1 سال قبل

به قرآن قسم اگه این قباد ذره ای بخاطر حرص دادن حورا اینکارا رو کنه خودش از اول راضی بود فقط ادا عاشقا رو در میاورد

نمیدونم چرا اشکام داره میریزه اینکه فقط چند خط رمان بود 😢

دسته‌ها
44
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x