اهی کشیدم:
_ راس راس رفتم براش زن بگیرم، تازه قبلش هم گفتم ممکنه اون بچهدار نشه!
_ خب تو که دروغ نگفتی! دکترت گفته بود مشکل از تو نیست!
شانه بالا انداختم:
_ دیدی که کیست داشتم، از کجا معلوم همون نذاشته باردار شم؟ بعدشم لاله الان حاملهس، نمیشه که اینو انکار کرد!
لبهایش را به هم فشرد:
_ ولی تو پکری کیمیا، تو خودتی…چیزی که نشده؟
لبخند تلخی زد و به ارامی گفت:
_ داداش یه چیزایی میگفت!
چشم ریز کردم:
_ راجب چی؟
نفس عمیقی کشید:
_ اینکه تو خاستگار برا خودت جور کردی!
چشم ریز کردم، نمیفهمیدم منظورش چیست:
_ یعنی چی؟ خاستگار برای خودم جور کردم؟ اصلا همچین چیزی شدنیه مگه؟ طرف به خود قباد زنگ زده فکر کرده فامیلتونم! مگه از اقوام وحید نبوده؟
کیمیا نگرانی به چشمانش دوید:
_ ای وای، حورا…نه قباد میشناسه طرفو نه وحید، دیروز وحید برام توضیح داد، گفت چیزی به تو یا داداشم نگم وگرنه دردسر میشه، تو رو خدا چیزی نگیا!
گیج خندیدم:
_ باشه اروم، توضیح بده بفهمم، یعنی چی؟
نفس عمیقی کشید:
_ اون خاستگاری که زنگ زده به قباد، ظاهرا فقط هدفش به هم زدن میونهتون بوده، یا دعوا درست کردن و تو رو اذیت کردن، ک متاسفانه داداشم باور کرده که کار خودته چون بر این عقیدهس که تو که دشمنی نداری!
دستی در هوا تکان داد:
_ وحید هم گفت از فامیلای هیچکس نبوده، حتی نمیدونه کی توی مهمونی راهش داده، ما فکر کردیم از فامیلای دور اوناس، اونا هم فکر کردن از فامیلای ماست…برای همین این موضوع پیش اومد!
اهی کشیدم و لب زدم:
_ بخدا بدبختتر از من نیست!
دستم را گرفت و کمی فشرد:
_ تو رو خدا به کسی چیزی نگیا، تا بتونم به داداشم میفهمونم تو کارهای نبودی و الکی بهش میگم از زیر زبونت یه چیزایی کشیدم یا گوشیتو گشتم، یا هرچی…نمیذارم اذیتت کنه اما تو هم نگو که حرفی از من شنیدی!
لبخندی زدم:
_ نه دیوونه، نترس… چیزی نمیگم، چی دارم بگم اصلا؟ مگه کسی هم اینجا به حرف من توجه میکنه؟
اهی کشید و برخاست تا بیرون برود، با گفتن اینکه وقتم را برای درس خواندنم نمیگیرد بیرون رفت و من ذهنم بیشتر درگیر شد!
ان شب در بالکن و سپس در مهمانی سعی داشت با من همصحبت شود، البته اگر خاستگار همانی باشد که فکر میکنم!
وقتی وحید نزدیک شد، کارتی از جیبش بیرون کشید و داخل کیفم انداخت! کیفم کجا بود؟
با هول و ولا از جا برخاستم تا ان شماره را بیابم، قطعا ادرس یا شماره تماسی داشت که چنین اقدامی کرد!
میان کمد لباسها و وسایلم گشتم، کیفی که ان شب در دست داشتم را که یافتم برداشتم و سریع بازش کردم، کیف کوچک و مجلسی بود با جنس پولکی و رنگارنگ!
در کیف یک رژلب بود و چند خرده کاغذ که مال رسید پرداخت ارایشگاه همان شب بود! و به علاوهی کارت ویزیت!
سریع کارت را برداشتم و به نوشتههایش نگاه کردم، شرکت حمل و نقل تجاری همدانی با مدیریت کیومرث همدانی!
قضیه داشت جالب میشد، ادرس شرکت و شماره تماس هم داشت، البته برای شرکت.
پشت کارت را که دیدم، پوزخندی کنج لبم نشست، انتظارش را داشتم!
با خودکار روی پشت سفید کارت، شمارهای یادداشت شده بود و زیرش نوشته بود: «زنگ بزن حورا، منتظرتم!»
اصلا هم مشخص نیود که با هدف پیشین امده و قصدش فقط و فقط کنجکاو کردن من و یا بد جلوه دادنم به چشم قباد است! هرکه بود باید سر از کارش درمیآوردم، نمیتوانم چنین چیزی را بی جواب بگذارم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بنظرم کار لاله است.نیست؟
این کار فقط از اون افریته بر میاد
ادمین عزیز ممنون میشم جواب بدید
تو مدوان میخوام رمان بزارم ولی هنگام ورود نام کاربری و ایمیل و رمز و درست میزنم ولی میزنه نامعتبر
الان چیکار میتونم بکنم؟؟؟
عزیزم ما ادمین اینجا هستیم…از ادمین مد وان بپرس …
و اینکه اگه ایمیل یا نام کاربری درست نباشه میزنه نامعتبر.
رمان وان هم میتونی بذاری .
خب وقتی اقا سعید جواب نمیده
چه خاکی بوخورم من هضم نمیشه تازه اگه هضمم بشه دفع نمیشه کهه
😂😂😂😂
سعید(مهسا) اقا شدی ای جانم
امیدوارم که حداقل این خواستگاره خوب باشه (من دلم میخواد همیشه مثبت اندیش باشم)
بعد این قباد بسوووزههههه ما بریم براش پماد سوختگی بگیریم🙃✈️
من می خوام یه رمان بزارم چطوری بزارم
برو مد وان عزیزم
امم خب تو مد وان چطوری بزارم
برو اونجا کامنت بذار ..ادمین اونجا بهت میگه …
اینجا بیشتر نویسنده های ک معروفن و چندتا رمان نوشتن هستن .یا رمان وان برو .
ممنونم😗😗😚😚
خواهش میکنم عزیزم 🤗
پیام دارم اقاااا سعیــــــد جون جوابمو نمیده😐😑
اح خدایا کمی صبر در من عفو کن
تا سعید جوابمو میده
شما کدومتون سعیدین ؟
هیچ کدوم؟ حدس میزم سعید نباشین
سعیدددددد اقا سعیددد
ااا نه اقا سعید ادمین نبود😂😂ولی ابروم رفت
خب عزیزم ایمیلت رو درست بزن
رمزم سخت بده
اینکه کاملا واضحه که قباد نمیتونه بچه دار بشه ، خودشم خوب میدونه منتها لاله بارداره نه از قباد اون بیرون رفتنهای الکی کجا میرفت؟ حس میکنم قباد میدونه فقط داره نقشش رو برملا میکنه چون اون تعصبی رو که روی حورا داره روی لاله نداره
دقیقااااا
بنظر من اگه حورا میخواد کاریم بکنه باید به یه نفر مثلا کیمیا کامل همه چیزو بگه یا مثلا تو دفتر خاطراتش کامل و با دلیل همه چیزو بنویسه
که اگه بعدا مشخص شد یه قصدی پشت این کار هست لااقل همه انگشت اتهام طرفش نگیرن
دیگه طاقت ندارم حورا ضربه بخوره وایی
به احتمال زیاد از رقیبای قباده میخواد بهش ضربه بزنه
ولی من حسم میگه کثافت کارییای لاله گاوم میوفته گردن حورا یکی زنگ میزنه به قباد میگه زنت فلانه بهمانه اینم فک میکنه حورارو میگن
حسم میگه کارت رو تو اتاق حورا یکی میبینه و صد برابر بدتر میشن باهاش حتی کیمیا
یه جورایی این پیگیر شدن حورا باعث جداییش از قباد میشه که امیدوارم اتفاق بیوفته البته بدون بی آبرویی برای حورا
اون خواستگاره اگه از قصد اومده جلو پس منتظر حوراست تا حورا بره سراغش تا ماجرا رو جوری نشون بده که حورا خیانتکاره
کاش حورا بی دردسر از قباد جدا شه
سلام خوبی فاطمه 🙂♥️
رمان گاهوک دیگه از اول مهر نمیزاریش ؟؟؟؟
خیلی قشنگه ♥️
عااااا عجب اتفاقی منم امروز ۳پارتازشوخوندم
من اگه تو زندگیم هم انقد یاهوش بودم که نفس نبودم ابنه سینا بودم به ولا
و شایدم لاله می خواد به قباد نزدیک بشه واسه همین این کارو کرده تا کاره خودشو دوست پسرش راحت بشه
و اینکه لاله عاشق قباد نیس
چون این دوتا رو مامانا شون نشون هم کردن
و همو دوست ندارن و لاله هم استفاده کرده از این شانس
قدرت تخیل رو داشتین نه خدای داشتین
چقد من خلاقم قربون کله زردم برم
بعد حالا دوس پسر لاله کیه همونی که میخواد به حورا نزدیک بشه🫤
شاید
این رمان پر شایده
من که میگم شاید یکی از خانواده حورا باشه 😃🤌🏽
نه تو دیگه خیلییی تر از من خلاقی افرین
اره بنظر منم ، شاید از خانواده حورا است
اما نمیفهمم چرا بحث خاستگاری و پیش کشیده ،
یه احتمال دیگه هم که هست شاید از دشمنای قباده و میخواد انتقام بگیره ، خوب میخواد از حورا هم کمک بگیره
نیستش ولی منم خیلی به این که خانوادش پیدا بشن فکر کردم…
من تازه رمان دونی رو پیدا کردم و همه پارت حورا رو تو ۲روز تموم کردم
وفهمیدم کهههه
این دوست پسر لالهس که بچم از لاله و اون پسرهس که میخوان دارو ندار قباد و جمع کنن برن
بعله
و ببخشید که میگم
ولی از اونجای که لاله باید باکره می بوده کاری نکردن تا زمانی که لاله و قباد رابطه داشتن😂
بخدا منحرف نیستم فقط از خوندن این رمان این چیزا عایقم شد
سلام چرا رمان قایم موشک رو نمی زارین لطفا حداقل هفته یک بار بزارین خیلی رمان خوبیه
احتمالا لاله فرستادتش سراغ حورا که قباد فکر کنه حورا داره بهش خیانت میکنه
چقدر کوتاه._. و بدرد نخور