_ حورا خانم، تشریف بیارید میرسونمتون!
توجهی نکردم و سعی کردم باز هم فاصله بگیرم، اما اینبار با حرکت نکردنش مشکوک شدم، اگر قصد ازار داد، میبایست دوباره مقابلم بایستد، اگر قصد رفتن داشتن هم نباید همچنان میایستاد!
در همین افکار بودم که در ماشینش باز شد و پا به بیرون گذاشت، و همان لحظه من خودم را لعن و نفرین کردم که ای کاش منتظر میماندم برای اژانس، حالا یک ربع یا بیشتر!
_ حورا خانم…
کلافه و عصبی به سمتش براق شده غریدم:
_ اقای محترم میشه انقدر اسم منو بلند صدا نزنید؟ کسی نفهمه فکر میکنه باهاتون صنمی دارم!
گوشهی لبهای مرد بالا رفت، کت و شلوارش زیادی به تنش میآمد!
رو گرفتو و در پیاده رو قدم برداشتم که مرد همقدم با من شد و پرسید:
_ چرا انقدر دوری میکنی؟ این همه دنبالتم، میخوامت، اینجوری بی توجهی میکنی؟
از وقاحتش در حال ترکیدن بودم، عصبی بوده و مدام در ذهنم به دنبال نام فامیلیاش میگشتم تا شاید بتوانم چیزی بگویم و گورش را گم کند!
_ حورا، بابا من خرت شدم…از خر شیطون بیا پایین، مگه جدا نمیشی هان؟ مگه اون شوهر نامردت زن نگرفته؟ چرا تو داری میسازی باهاش؟
پاهایم از حرکت ایستاد، این هارا از کجا میدانست؟ کیمیا گفته بود از طرف هیچکدام از اقوام نیست، و حتی معلوم نیست کی در مهمانی راهش داده!
به سمتش برگشتم و با اخم گفتم:
_ ببین اقای به اصطلاح محترم، هرکی دور و ور من نامرد و عوضی باشه قرار نیست منم مثل اون رفتار کنم، تا وقتی اسم قباد شرعا و قانونا روی منه، به خودم اجازه ی رفتاری که شخصیت و منزلتمو پایین بیاره نمیدم، نمیدونم کی هستید و از کجا سر و کلهتون پیدا شد، اما دیگه مزاحم من نشید…
قدمی فاصله گرفتم و با پوزخندی ادامه دادم:
_ مطمئنا با این مزاحمتا و رفتارای بیشعورانه از تنهایی هم بمیرم انتخابم نخواهید بود!
در همان حال با اولین تاکسی که دیدم سریع دست تکان داده سوار شدم، مات و مبهوت مانده بود در همان پیاده رو!
_ دخترم کجا برم؟
به سمت راننده که مرد میانسالی بود برگشتم:
_ مستقیم برید، میگم…نمیخوام این اقا دنبالم کنه!
مرد سری تکان داد و به راه افتاد، من هم سر به پشتی تکیه دادم و به بخت نابودم فکر کردم، خیر سرم میخواستم خودم به سراغ این مرد بروم، که چه بگویم؟ اصلا چه فکری میکرد اگر میرفتم؟
با این رفتارهایش مشخصا فکر میکرد دنبالش هستم و عاشق سینه چاکش شدهام، شاید اصلا پاپوش باشد؟ همین لاله، بعید نیست از طرف او برای آتو گرفتن از من آمده باشد، نمیدانم چه میخواسته که نگرفته؟
آهی کشیدم و چشم بستم، هر روز، تحمل کردن داشت سختتر میشد…
با کیمیا تقریبا کل پاساژ را گشتیم، دوتا کتاب خریدم، چندتایی هم لباس و در میان کل ان خریدها، به یاد لباس شبی افتادم که بار اول که با کیمیا به خرید آمدیم خریدم.
باید به خانه که برگشتیم باز هم بپوشمش، با اینکه خیلی باز و لختی بود، اما دوستش داشتم…
_ حورا بریم اونجا بشینیم!
از نظرش استقبال کردم و روی یکی از میزهای کافه که بیرون گذاشته بودند نشستیم، طولی نکشید که گارسون با منو امد:
_ وای هوا داره سرد میشه!
نگاهی به اطراف انداختم، درختها داشتند دیگر لخت و عور میشدند:
_ اره، پاییز شد دیگه…
_ قیافت تو هم بود از وقتی اومدیم، چیزی که نشده؟
کلافه نگاهش کردم، دستانم را روی میز حلقه کردم و منو را از نظر گذراندم:
_ اون یارو مرده که تو مراسم نامزدیت بهت گیر داد، اون اومده بود سر کوچه!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اینکه دیشب پارت نذاشتید هیچ توجیهی نداره لطفا به مخاطب و وقتش احترام بزارید ، همچنین به کاری که خودخواسته قبول کردین منظم و متعهد باشید
خوب چرا پارت نمیذارید امروز چهارشنبه ست.واقعا که اصلا رمان دیگه هیچ جذابیتی نداره دیر ب دیر پارت میذارید خیلی هم کم درحد چندتا جمله.من که کم کم دارم اصن فراموش میکنم رمانی رو دنبال میکنم.واقعا هم ب نظر خواننده های رمانتون اهمیتی نمیدید ک چه نظراتی دارند.باتشکر
چراامشب پارت نیست
پارت جدید لطفا زودتر قرار بدین
پارت کجاست؟
این خواستگاره پدر بچه قباده که اومده تو مهمونی لاله رو تهدید کنه دیده حورا هم هست اینجا چی بهتر از این که انتقام بگیره از قباد و حورا رو در عوض لاله برداره و قباد بی آبرو کنه …
ولی چون حورا زنی نجیبی هست به زودی خام نمیشه طرف عاشقش میشه و هرجوری شده حورا رو مال خودش می کنه. قباد هم در آینده نادم و پشیمون میاد پیش حورا میگه گوه خوردم ولی دیگه فایده نداره براش..
این بین هم اگه قباد عقیم نباشه ممکنه حورا از قباد حامله بشه و بعد از اینکه خونه رو ترک کرد متوجه بشه ..
ولی به نظر من حورا اون لباس شب رو میپوشه بعدشم قباد میبینتش با کلی تحقیر و تخریب شخصیتی بهش تجاوز میکنه و بله اینجا حورا حامله میشه.
ولی این خاستگاره از طرف لاله نیس چون اگه بود نویسنده خودش لو نمیداد که شاید از طرف لاله باشه یا واقعا میخوادش یا رقیب قباده اومده انتقام بگیره ولی بعدا عاشق حورا میشه
سلام اگه امکانش هست شرایط ورود به ویآیپی رمان رو بگید
حورا لباس شب میپوشه ،قبادم خیلی اتفاقی میاد توی اتاق که بخاطر رفتارش قبل از بیرون رفتن از خونه باهاش دعوا کنه و از اونجایی که در حال حاضر لاله بهش پا نمیده و مرد بسیار هول و مزخرفیه به زور وارد رابطه با حورا میشه، حورا هم که کیست ش را عمل کرده و دیگه مشکلی نداره باردار میشه و بعد بدون اینکه به قباد بگه ازش جدا میشه و چندسال بعد قباد حورا و بچه شون که احتمالا هم دختر هم هست را پیدا میکنه تا اون موقع یه بلایی هم سر لاله اومده و حذف شده
اما حورا فقط یه سال آخری رو کیست داشت پس چرا اون دو سال اولی حامله نشد؟؟
به نظرم قباد عقیمه ونمیتونه بچه دار شه
حس میکنم زیادی حق و راست گفتی
مطمئننننننننن باشید آخر میره با قباد….
همینه دیگه رمانای الان شده خفت و استکهلم و عاشق شکنجه گر شدن یه مزخرف به تمام معنا
این یارو خاستگاره کار لاله نباشه ی ادمیه مثل همون عوضی و…
وای حورا خانوم میخواد لباس شب بپوشه
ولی خواهشا حورا تو اتاقت بمون چون حوصله نداریم قباد تو رو ببینه و مسخره کنه اصلا کشش تخريب دوباره ی تو رو نداریم
یعنی میشه سه ماه مونده بارداری لاله تموم بشه حورا طلاق بگیره راحت شیم
این خواستگار بیشعور هم فهمید که با کی طرفه
حورا مثل لاله نیس که با هر اشاره ای خام طرف بشه