رمان دونی

 

 

 

دستش که به سمتم امد را سریع پس زده صاف ایستادم، نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم باز هم لرزش تنم را متوقف کنم:

 

_ دست…دست نزن، خوبم!

 

دستش میان راه متوقف شد، نگاهم به چشمانش که کشیده شد، رنگ شوکه و غم پنهانش را دیدم، اما چیزی نبود که دلم را به رحم بیاورد، نفس عمیقی کشیدم و قدمی دور شدم:

 

_ میرم، میرم بخوابم…دیشب دیر خوابم برد!

 

نمیدانم حتی صدایم به گوشش رسید یا نه، سریع از آشپزخانه بیرون زدم و دمپایی‌ها را هم همانجا گذاشتم، به سمت پله‌ها که دویدم، بالای پله‌ها کم مانده بود به لاله برخورد کنم، چشمانش گیج خواب بود و دستش رو شکمش، شکمی که چندان هم بزرگ نبود!

 

چشمش که به من افتاد ابروهایش بالا پرید، سپس نگاهی به سر و وضعم انداخت و شرط میبندم ان اخمی که در هم کشید برای فکر کردن به همانیست که این چند روز از ان هراس داشتم!

 

احتمالا فکر کرده بود که قصد نزدیک شدن به قباد را دارم که اینگونه رفتار کرد، از کنارش گذشتم و به سمت اتاقم رفتم. دیگر حتی نمیخواستم قباد را ببینم، چه برسد به اینکه دوباره برای تلافی نزدیکش شوم!

 

وقتی اینگونه با لمس کردنم تنم به لرزه می‌افتد و دچار حمله‌ی عصبی میشوم، همان بهتر که هیچوقت نزدیکش نشوم!

 

ترس داشتم، ازینکه مبادا بر خلاف میل من چیزی شود!

ان روز هم با درس و بافتن مابقی ان جفت جوراب بامزه و کوچک گذراندم، فرزندشان پسر بود و این شاید برایش بدرد نمیخورد، اما دلم نیامد نصفه رهایش کنم!

 

زیبا بود، کوچک و بامزه، اینکه دلم بخواهد برای فرزند خودم باشد کمی عجیب بود، اما دوست داشتم در پای دخترکم ببینمش، دخترکی که سالها همراه با قباد انتظارش را کشیدیم!

 

شب باز هم صدای بلند لاله را می‌شنیدم که انگار داشت قباد را دعوا میکرد، اما از قباد صدایی درنمی‌امد، حالا یا غلام حلقه به گوش شده بود و یا نگران بچه‌اش، یا شاید هم کاملا لاله را بی محل میکرد، اما چرا؟

 

 

 

 

قباد با اینکه طبق شدیدا گرمی داشت، هرگز با من بخاطر رابطه نداشتن بدخلقی نمیکرد، کمی غر میزد، کمی ناز میکرد و دوست داشت ببوسمش، اما اینکه صرفا برای رابطه بخواهد نزدیکم شود و با جواب منفی من، کاملا بی اهمیتم کند نبود!

 

اینکه اینگونه با لاله برخورد کند عجیب است، پس همان احتمال نگرانی برای فرزندش و یا غلام شدنش بیشتر است!

 

باز هم بعد از چند دقیقه صداها قطع شد و من روی کتاب‌هایم به خواب رفتم، این روزها خیلی برای درس خواندن خسته میشدم و به نوعی، تمام وقتم برای درس میرفت!

 

باید به دنبال کاری میگشتم و مدام ذهنم به سوی همان کارت ویزیتی برمیگشت که در کیف مجلسی‌ام مانده بود!

اگر میتوانستم انجا کار پیدا کنم خوب میشد، اما پاره وقت، که بتوانم درس هم بخوانم…

 

برای جمع کردن پس انداز فکر نکنم چیز بدی باشد، البته مهمتر این بود که مهریه‌ی ناچیزم را هم داشتم، بعد از طلاق با اینکه قسط بندی میشد، یا شاید اگر قباد طلاقم بدهد، همه‌اش را یکجا بگیرم، کافی باشد!

 

چند سکه این حرف‌ها را نداشت…

چه کسی در زمان ازدواجم از طرف خانواده‌ام بود که اهمیت دهد مهریه‌ام چقدر باشد؟

وقتی تک و تنها من بودم و من، برای تصمیم‌گیری، از روی غلط یا نه، نمیدانم…

اما از روی عشق مهریه‌ی کمی گفتم، کم، یعنی نسبت به درامد قباد!

 

ده سکه بود و فکر نکنم اگر من درخواست طلاق دهم سریع نصیبم شود، از آنجایی که قباد هم لجباز است قطعا تلاشش را برای ازار دادنم خواهد کرد!

 

پس به طور قطع به یک کار موقتی نیاز داشتم تا هم درسم را تمام کنم، هم تا زمان طلاق پس اندازی داشته باشم که بتوانم خانه بگیرم، خرجی‌ام را بدهم و روزهایم را بگذرانم!

 

پس حکمت از ان خواستگار مزخرف که برایم دردسر شد را اینگونه پندارم که شاید قرار است در شرکتش کاری کنم؟ اما چکار را نمیدانم، شاید منشی‌گری؟

 

سری تکان دادم و سعی کردم بیخیال قضیه شوم، به اندازه‌ی کافی دردسر داشتم، فعلا باید کنکورم را خوب بدهم، سر و کله زدن با ان مردک سمج همدانی کار من نبود، خصوصا اگر قباد من را زیر نظر داشته باشد!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.9 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بر دل نشسته
رمان بر دل نشسته

خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده نمیشه… رمان بر دل نشسته یک عاشقانه ی لطیف و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
10 ماه قبل

اینممم تمام شد ونصف ونبمه رها شد

آرام
آرام
10 ماه قبل

پس پارت ۱۱۴ رو کی میزاری؟؟

nah
nah
10 ماه قبل

عهههه کجایی پس؟

Asman Abi
Asman Abi
10 ماه قبل

لطفا شرایط از این بدتر نکن ادمین جان…پارت‌ها کوتاه هستن و تقریبا کل پارتای یک هفته که سه تا هستن میشه گفت مناسب یک‌پارته از طرف دیگه بخوای همینم نامنظم بزاری واقعا آزاردهنده‌ست…به مخاطبات احترام بزار لطفا🙏🏻هیچ توجیهی برای پارت نذاشتن قابل قبول نیست

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Asman Abi
کفتر کاکل به سر های های
کفتر کاکل به سر های های
10 ماه قبل

دخترکی که سااااااالهااااااا منتظرش بودید ؟؟؟ :))
خداوکیلی من خودم بعد ۸ سال بدنیا اومدم ، داداشم ۱۵ سال بعد من :/ هیچکی نگفت سالهاا…
دو ، سه سال شد سالها ؟
همه که قرار نیست مادر یا پدر بشن چه اصراریه ؟ :/

ستاره
ستاره
10 ماه قبل

یه حسی بهم میگه حورا با این کیومرث همدانی ازدواج می‌کنه و ازش حامله میشه .این قباد هاش و پتم میبینه با جن*ده خانوم لاله از حسادت دق میکنن

سارا
سارا
10 ماه قبل

درس حوراکارحورافکرحورابه آینده خخخ بقیه رمان همینه همه سرکاریم انگاری شایداحتمالا”

هیچکس
هیچکس
10 ماه قبل

با امید خدا و تکیه بر دستان قدرتمند خانم یا آقای نویسنده،پایان این داستان رو نوادگانمون که از نوه هاشون شنیدن ، در بهشت برین به ما اطلاع رسانی می کنند.
خدا قوتتت نویسنده جان …خسته نباشی دلاور …با همین فرمون ادامه بده ..ما به تو افتخار می کنیم .

lilo
lilo
10 ماه قبل

من دیگه رد دادم!!
نویسنده انقدر خودتو خسته نکن بخدا😐😐

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

کل پارت فکرای تو ذهن حورا بود

آرام
آرام
10 ماه قبل

خاک تو سر حورا یعنی چی آخه فقط ۱۰ سکه
مگه قباد پسر پیغمبر بود که انقد مطمئن بودی خطا نمیره
الان با ده سکه میخواد چه غلطی بکنه یه جوری میگه میخوام پس انداز کنم که آدم فکر میکنه چند ماه تو اون خونه قراره بمونه تو چهار ماه باقی مونده چقدر میتونی جور کنی؟

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
10 ماه قبل

میترسم یوقت بخاطر نوشتن زیاد دستات چلاق شه همین یه چسه رو هم ننویسی
راضی نیستیم بخدا انقد زحمت میکشی نویسنده عزیز🙏🏻

...
...
10 ماه قبل

میشه تمومش کنی واقعا؟ اصلا نمیفهمم چرا پارت گذاری انقدر مزخرفه

ف.....ه
ف.....ه
10 ماه قبل

۷۷ تا ستاره برا چی اخه
این چی بود اصن

Hanu
Hanu
11 ماه قبل

به نظرم با قوانین مزخرف کشور ایران با تقلب و اینا کنکور نده حورا جون امسال که ریدن تو کنکور آینده یه عالمه دانش آموز که تلاش کرده بودن

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

آب رفتن پارتها بعد از کلی انتظار برای پارت جدید یعنی توهین به مخاطب

Yas
Yas
11 ماه قبل

و این‌گونه داستان تکرار میشود تکرار تکرار 😤😤😤😤😤

Nasrin
Nasrin
11 ماه قبل

احساس میکنم اصلا پارت جدیدی نخواندم 🙄🙄

مایان
مایان
11 ماه قبل

نویسنده عجب پارت پر ماجرایی دادی …
انقد زیاد بود که موضوع رمان یادم رفت

Hanita
Hanita
پاسخ به  مایان
10 ماه قبل

نویسنده تا جایی که لاله گورشو گم کرده و بچه قباد و حورا به دنیا اومده پارت داده البته تو vip تو تلگرام خیلی بیشتر پارت داده نمیدونم ادمین چرا همون پارتا رو نمیزاره

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Hanita
نیوشاخاتوون*
نیوشاخاتوون*
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

پوزش میخوام، ببخشی
این حورای خاکبرسر یعنی آخرش طلاقم نگرفت یا اصلن طلاق هیچیی این خانواده عجیب غریب مزخرف ترک نکرد 😬🤒🤕😟😓😔💔😳😵😖😢😠😡 تازه حامله، باردار هم شد•••• نه دیگه دلم نمیخواد فکرکنم حوراا الاغ شده قباد بخشید من اینطور فکرمیکنم درنظر میگیرم که قباد روانپریش شد به حوراا ت.ج،ا،و.ز کرد••••

ساناز
ساناز
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

واقعاااااااا😐😐😐😐😐

حنا
حنا
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

بچه ی قباد و حورا؟
مگه چند ماه میگذره

آرام
آرام
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

ببخشید دوست عزیز چطوری میشه تو vip عضو شد؟؟

Nasrin
Nasrin
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

چه طور تو vip عضو شویم؟

یسنا
یسنا
پاسخ به  Hanita
10 ماه قبل

لطفاا بگو چجوری عضو شیممم

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x