سری به تایید تکان داد، این یعنی میگوید اما همچنان میخواهد بچه‌را بی‌اندازد!

او هم مثل من دیوانه شده بود، من از باردار نشدن و او از مدام باردار شدن…

 

با صدای زنگ موبایلم حواس هردو به میز جمع شد، به او نزدیکتر بود، خم شد و موبایل را به دستم داد:

 

_ ناشناسه!

 

به شماره خیره شدم، به ارامی لب زدم:

_ نمیشناسم…

 

تماس را وصل کرده کنار گوشم گذاشتم:

_ الو؟

 

سکوت پشت خط طولانی شد:

_ الو؟ بفرمایید!

 

کسی باز هم پاسخ نداد، کیمیا با سر اشاره کرد چیست و چه شده، اما صدای ارام نفس‌هایش را میشنیدم:

_ لطفا حرف بزنید…صدامو دارین؟

 

باز هم سکوت، احتمالا مزاحم تلفنی باشد! اخم کرده جدی گفتم:

_ اگه انقدر میترسی خودتو معرفی کنی دیگه زنگ نزن!

 

و تماس را قطع کردم:

_ چیشد؟

 

شانه بالا انداختم، موبایل را روی تخت پرت کرده به ظرف دست نخورده‌ی غذایم خیره شدم:

 

_ چمیدونم، مزاحم!

 

سری تکان داد، از جا برخاست و همراه با برداشتن سینی غذا گفت:

_ برم…با وحید قرار دارم!

 

لبخندی زدم:

_ برو…خوش بگذره!

 

چشمکی زد و همانطور که عقب عقب میرفت گفت:

_ فردا میریم مزون، یادت نره!

 

سری به تایید تکان دادم، بیرون رفت و من هم دراز کشیدم، باز هم به افکارم اجازه‌ی پیش‌روی دادم…

 

 

 

 

 

دانای کل

 

 

 

بند کیفش را چنگ زد و به ارامی روی صندلی نشست:

_ سلام…

 

در ماشین را بست، وحید با لبخند و نگاهی پر از عشق خیره‌اش شد:

_ علیک سلام خانوم…خوبی شما؟

 

با لبخندی لرزان سر تکان داد:

_ خوبم…تو خوبی؟

 

جوابی که از وحید دریافت نکرد سر بالا کشید، اخم‌های در هم وحید ترساندش، رنگ از رویش پرید و همانگونه خیره‌ی اخم‌ها و نگاه نامفهوم وحید شد:

 

_ کیمیا؟ چیزی شده؟

 

اب دهانش را قورت داد و سری به طرفین تکان داد:

_ نه…نه، چیزی نشده، چی میخواد بشه؟

 

وحید سری تکان داد و استارت زد:

 

_ خب…ماچ منو ندادی!

 

میان ترسش خنده‌ای کرد، به سمت وحید خودش را کشید تا گونه‌اش را ببوسد امل طبق معمول، وحید سر چرخانده لب‌هایش را تند بوسه زد:

 

_ کیمیا یه جوری شدی، مطمئنی خوبی؟

 

اب دهانش را قورت داد، هنوز اخم‌هایش را داشت اما انگار سعی میکرد مسالمت‌آمیز بپرسد:

 

_ خوبم…راه نمی‌افتی؟

 

وحید نگاه دیگری به او انداخت و شکاک سری تکان داد، ماشین را به حرکت دراورده گفت:

 

_ حالا کجا بریم؟

 

دست خودش نبود که سریع پاسخ داد:

_ شهربازی!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترانه
ترانه
1 سال قبل

چرا انقدر دیر اپرت میزاری کلا رمانت از جذابیت افتاد وتی هفته ایی یه یار یالا یه پارت دوکلمه ای میزاری

کفتر کاکل به سر های های
کفتر کاکل به سر های های
1 سال قبل

اگه حورا نصف جذبه و ابهتی که نسبت به غریبه ها داشتو نسبت به گوه خوریای قباد و مادرشوهرش داشت الان وضعش این نبود…

به تو چه 😐
به تو چه 😐
1 سال قبل

احتمال داره که اون پسره که مزاحم حورا بود از خانواده ی حورا باشه مثلا برادری پسر عمویی چیزی

Ana
Ana
1 سال قبل

خب اين رمان هم رفت جز ليست رماناي سياه از محتواي چرت مسخره و حاشيه اي … اسم نويسنده رو نبايد گذاشت اصلا رو چنين افرادي … كلمه ي نويسنده حرمت داره .، كلا محور اين داستان روي كيميا ميچرخه و شهوت …. دكمه ي اين رمانو بزنين

محمد
محمد
1 سال قبل

من که حس می کنم خانواده حوراس

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

خاله من هفته دیگه عروسیشه حالا دو هفته پیش بهمون گفت که فهمیدیم عروسیشه حالا حورا فقط ۱۰ پارت سر وحید لباساشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه موحدی
♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چصی پارت

lilo
lilo
1 سال قبل

ار موقعی ک مدرسه ضروع شده چیزی برای گفتن ندارم😅😂

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

🤮 از این رمان بی محتوا

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

چرا من فکر میکنم اونی که به حورا زنگ زد قباد بود حس میکنم از دلتنگی حورا زنگ زده تا فقط صداشو بشنوه نمیدونم چرا با وجود کارای حیوانانه قباد همچین فکر دادم
کیمیا هم با وحید میره پارک تا بگه حاملس

ساقی
ساقی
پاسخ به  . .........Aramesh
1 سال قبل

به نظر منم کسی که زنگ زد قباد بود شاید واسه دلتنگی شایدم میخواست حورا رو امتحان کنه
اون پسره مزاحم چی شد؟همون که تو عقد وحید و کیمیا بود یخ مدت پیله کرده بود؟

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  ساقی
1 سال قبل

من چمیدونم نویسنده قاطی کرده کلا اون پسره گم و گور شوده

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x