با غضب ریمل را بسته در کیف انداختم:

 

_ چرا میخواد بیاد دنبالمون؟ مگه آژانسو ازمون گرفتن؟

 

لبخند دندان‌نمایی زد:

 

_ نمیاد دنبال من، میاد دنبال تو…

 

ابروهایم بالا پرید، کمی روی صورتش خم شدم:

 

_ تو خواب ببینه!

 

متعجب نگاهم کرد، من هم کیفم را چنگ زدم و با خداحافظی‌ای کلی از جمع آرایشگاه بیرون زدم. صدا زدن‌های کیمیا هم مانعم نشد!

 

_ حورااا، حورا چیکار میکنییی…دیوونه، داداشم عصبی میشه‌هااا…

 

تیز روی پله‌ها به سمتش برگشتم:

 

_ اون کی عصبی نیست که بخواد نشه؟ فعلا که همه‌رو گذاشته رو طاقچه و لاله خانومو زده زیر بغلش!

 

کیمیا چشمانش را درشت کرد و وقتی به قصد خروج چرخیدم، در سینه‌ی ستبری فرو رفتم!

 

سر که بالا کشیدم، نگاهم در نگاه اخمو اما سرد و بی تفاوت قباد گره خورد. قلبم چنان به تب و تاب افتاد که کم ماند پس بیفتم.

 

دستش که از روی کمرم کنار رفت تازه فهمیدم که من را گرفته که نیفتم! سریع فاصله گرفته سلامی زیرلبی دادم:

 

_ کیمیا لباساتو بپوش، تو رو هم میرسونم…

 

کیمیا با همان شیطنت کلامش لب زد:

 

_ نه داداش شما برید، من دوستم میاد با هم میریم!

 

روانی! خودش با وحید جانش میرفت و من را با کسی میفرستاد که بیشتر از یک ماه و نیم است نگاهی به من نینداخته!

 

_ خیله خب…راه بیفت!

 

راه بیفت را با من بود؟

 

 

 

 

عصبی نفسی کشیدم:

 

_ ممنون، اما خودم میرم…لازم نیست زحمت بکشید!

 

نگاهم از یقه‌اش بالاتر نمیرفت، که به ارامی سر خم کرد و با چشمان ریز، صورتش را در تیررس نگاهم قرار داد:

 

_ کتابی حرف نزن، حوصله ندارم…راه بیفت!

 

دهانم از این همه وقاحت باز مانده بود، پشت کرد و از راهروی ساختمان بیرون رفت، نفس عمیقی کشیدم و دنبالش رفتم، قلبم در دهانم میزد!

 

دلتنگش بودم، شدیداً دلتنگ صحبت با او بودم، صدایش را حالا میشنیدم، بعد از یک هفته، به جای نمک و لیوان خواستن سر میز، برای چیزی دیگر هم صدایش را شنیدم!

 

وقتی بی توجه به من که ایستاده بودم خودش پشت فرمان نشست، گیج بودم که کجا بنشینم، قاعدتا میبایست جلو جا بگیرم دیگر، نه؟

 

در جلو را باز کردم و به ارامی نشستم، بی توجه به حضورم استارت زد و حرکت کرد. نگاهم را از ان دستان مردانه روی دنده گرفتم و به بیرون دادم.

 

قطعا بیرون منظره‌ی قشنگتری بود! چرا که دستی که بدن دیگری را لمس کرده از جهنم هم بدتر بود!

 

_ پول آرایشگاهو تو حساب کردی یا کیمیا؟

 

اخم‌هایم در هم رفت، انقدر عجله بیرون زدم که فراموش کردم حساب کنم!

 

_ چه فرقی میکنه؟

 

نگاهی نینداختم اما میشد از گوشه چشمی دید که سرش کمی به سمتم چرخید:

 

_ شمشیرو از رو بستی حورا، نمیدونم از چی انقدر رو میگیری، مگه شوهرت نیستم؟

 

لبخند تلخی روی لبم نشست، فکر نکنم اگر راجب ان مسافرت و نقشه‌های مادرش برای فهماندن به من که لاله صیغه‌اش شده چیزی بگویم باورم کند!

 

حتی ممکن است مواخذه هم شوم و متهم! که قصدم تهمت زدن است…

 

_ هوم، شوهری که دو ماهه ندیدمش…

 

پوزخندش را شنیدم!

 

 

 

 

_ نه بابا؟ زدی بالا؟ میخوای امشب بیام رفع نیاز کنم برات؟ عدالت بین دو زن برقرار شه!

 

اب دهانم را قورت دادم، توهین‌ و تحقیرهایش تمامی نداشت، سر لج افتاده بود، میخواست نشان دهد که از پسش بر‌‌می‌آید:

 

_ خوبه آرایشگاه هم رفتی ازون قیافه برزخی درومدی، آدم رغبت میکنه نگات کنه!

 

بغض چنگ زده به گلویم را با سکوتم خفه میکردم، نمیگذاشتم بیشتر از این تحقیرم کند، نگاهم همچنان به بیرون بود، اما به یکباره چانه‌ام بود که اصیر دستش شد:

 

_ چیه؟ چرا جواب نمیدی؟ مگه همینو نمیخوای؟ رفتی آرایشگاه که بهت نگاه بندازم دیگه، خودت گفتی دو ماهه نگات نکردم…نیازی داری هم باید از من بخوای…اینطور نیست؟ پریودیت هم که تموم شد!

 

تنها چیزی که حس میکردم خشم بود، من را آنقدر حقیر میدید؟ که فکر میکند با این روزهایی که اتفاقی پشت هم افتاده، در واقع نقشه کشیدم که او را دوباره پیش خودم بکشم؟

 

_ دستتو بکش!

 

ابروهایش بالا پرید، برای تعویض دنده دست از چانه‌ام برداشت اما همینکه خواست دوباره چانه‌ام را اصیر کند، زیر دستش زدم و رو گرفتم:

 

_ تحقیراتو که کردی…بزن کنار میخوام پیاده شم!

 

_ نشنیدم؟ چی گفتی؟ چه زری زدی؟

 

میخواست تهدید کند؟ به چه؟ رهایم کند؟ طلاقم دهد؟ خب بدهد، به درک! مهریه‌ام را میگرفتم و میرفتم!

 

_ گفتم بزن کنار!

 

نزدیک خانه بودیم، سرعتش را که بیشتر کرد عصبی جیغ زدم:

 

_ گفتم بزن کنار، میخوام پیاده شم!

 

اما صورتم سوخت، گوشه لبم به گز گز افتاد و شوکه نگاهش کردم، دستش هرز رفت و من را زد! ناباور خیره‌اش شدم، اما خشم نگاهش مشخص بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.3 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
33 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساناز
ساناز
1 سال قبل

لطفاً سر موقع پارت بزارید 😶

Venus
Venus
1 سال قبل

نقشه قباد؟ هه
اگه نقشه بود انقدر حورارو زجر نمیداد الکی خیالبافی نکنید

لیلی
لیلی
1 سال قبل

قباد هم واقعا حقشه بهش بگم مغزنخودی، آخه مرد حسابی تو حتی اگه با نقشه هم اینکارا رو کردی دیگه شورش رو درآوردی! جدا با خودت فکر کردی حورا چقدر میتونه این نقشه رو تحمل کنه؟ یعنی واقعا اگه حورا قرار نبود دست از پیگیرِ قباد بودن بکشه به‌خاطر مسائل کیمیا، خود قباد تا کِی می‌خواست این نقشه رو ادامه بده؟ بخدا که حالا حالاها می‌خواست به این کار مزخرفش ادامه بده و حورا رو زجر بده مردک احمق
بعدشم واقعا نمی‌فهمم با چه عقل سلیمی انتظار این رو داشته که حورا بیوفته دنبالش و خوشگذرونی‌هاش با لاله هر چند که نقشه باشه رو ببینه و متنفر نشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط لیلی
مهتاب
مهتاب
1 سال قبل

من با دلارام موافقم و حرف های لاله فقط جهت حسودی هست که به حورا میگه

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  مهتاب
1 سال قبل

👍

بی نام
بی نام
1 سال قبل

میگمااا نویسنده جون. انسان ناب ودرجه یک . انسانی به خوبی تو وجود نداره هااا. میشه همین امشب ی پارت اضافه بدی. تولد من کادوو تولدم پارت بده بهم

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
1 سال قبل

یعنی انقدر که من سر زندگی حورا غصه و حرص خوردم اگه خودم هوو داشتم انقد حرص نمیخوردم😐😑
که البته من هیچ وقت مثل حورا و بقیه شخصیتای دختر رمانا خریت نمیکنم

صدیقه
صدیقه
1 سال قبل

حالم از قباد به هم میخوره چرا زدش چرا فکر میکنند که همه زنها نیاز دارند به مردها بدم میاد ازشون.تو رو خدا زودتر پارت بده ببینیم چی میشه

Setareh
Setareh
1 سال قبل

یه پارت دیگه بده خواهش

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل

از بس دل قباد پیشش گیره از حرص خواستنش زد تو گوشش از اینکه دید حورا دیگه پیگیرش نیس یا دوسش نداره زد اون سیلی بخاطر این بود که فکر میکرد دیگه دوسش نداره من میگم هنوزم قباد با لاله رابطه ای نداره

بی نام
بی نام
پاسخ به  Ebrahim Talbi
1 سال قبل

برو عامووو همون جیغ لاله ودستمال خونی کافی بود

رز مشکی
رز مشکی
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

نه من یه رمان خونده بودم پسره از همون اول با زن جدیدش قرارداد کرده بود که تورو فقط واسه حرص دادن اون اولیه اوردم و خبری از رابطه و فلان نیست تهدیدش هم کرده بود که نقششو خوب بازی کنه
اون شبم با سوزن دست خودشو خون اورده بود خونو ریخته بود رو پارچه داده بود
به نظر منم قباد ادمی نیست که بخواد حورا رو ول کنه اگه رابطه داشته باشه که خیلی بیشعوره😭

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

اونی کی میگی زرشک پلوو بود عامووو 😂 😂 😂
اون جیغ لاستکای ماشین تو کوچه بود 🤣 🤣
🤣
اوننقشه قباد بود و در آخر قباد به گوه خوری میوفته

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ebrahim Talbi
عسل
عسل
پاسخ به  Ebrahim Talbi
1 سال قبل

منم همین فکرو میکنم

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  عسل
1 سال قبل

یس بیبی

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  Ebrahim Talbi
1 سال قبل

منم همین حسو دارم فکر کنم قباد واسه در آوردن حسرت حورا ابن کارارو میکنه با لاله هیچ رابطه ای نداشته

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  . .........Aramesh
1 سال قبل

دقیقا

بانو
بانو
1 سال قبل

تو رو خدا انقد طولش نده 😐 😭😭😭

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

الهی دستت بشکنه اشغال عوضی

Setareh
Setareh
پاسخ به  . .........Aramesh
1 سال قبل

موافقم😂

مریم
مریم
1 سال قبل

میشه یه پارت دیگه هم بزاری😭

میم
میم
1 سال قبل

خاکتوسرت حورا خاک

لیلی
لیلی
1 سال قبل

مرتیکه ی مریض فکر کرده حورا با یکی دیگه رابطه داره که هی برا من نیاز نیاز میکنه همچین بخوابونم تو دهنش که خفه خون بگیره احمق مغز نخودی

Zizi
Zizi
1 سال قبل

ادم کارتون خواب بشه اما زن قباد نباشه.

ف.....ه
ف.....ه
1 سال قبل

یه پارت دیگه لطفاااا

سفیر امور خارجه ی جهنم
سفیر امور خارجه ی جهنم
1 سال قبل

قباد بی ناموس

لیلا
لیلا
1 سال قبل

وای خسته شدم از بس حورا درد میکشه ، حتما خبر حاملگی لاله رم میخان بهش بدن دیگ
نویسنده من لحظه شماری میکنم برا اونروزی ک اینا بفهمن حق با حورا بوده ترووووخدادزود برسونش

Setareh
Setareh
پاسخ به  لیلا
1 سال قبل

قباد مشکل داره لاله هم ازش حامله نمیشه

Me--
Me--
1 سال قبل

حورا ی احمقه

نگار
نگار
1 سال قبل

واااای چقد بیشعور دیگه حوصلشو ندارم
تورو خدا درست کن وضعیتشونو

دسته‌ها
33
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x