رمان دلارای پارت 17 - رمان دونی

لب های الپ ارسلان کش آمد

این دختر سرگرمش می‌کرد!

با بدجنسی خودش را به نفهمی زد :

_ رابطه داشتن چطوریه؟!

دلارای ناله کرد :

_ درد دارم … دلم ، کمرم ، پاهام
همه جام تیر می‌کشه

الپ ارسلان سعی کرد بلندش کند
با جدیت تشر زد :

_ این ادا ها چیه؟ فکر کن پریود شدی

_ پریود اینقدر درد نداره

_ دختر حاج فرهمند زیادی نازنازیه!

بی توجه به صدای ناله هایش مجبورش کرد راست بایستد

چشمان دلارای با ایستادن روی پاهایش از شدت درد گشاد شد ، ناله شدیدی کرد و همانطور که زانوهایش خم می شد هق زد :

_ آخ

الپ‌ارسلان کمرش را گرفت :

_ چته تو؟

_ توروخدا بذار دراز بکشم

_ حمام! سریع!

_ نمیتونم ولم کن

_ کل خونه رو به گند کشیدی!

بغض دلارای ترکید :

_ خودم میشورم رو تختیو … من درد دارم یک کاری بکن

ارسلان چشمانش را در کاسه چرخاند و بی حوصله کمر دختر راگرفت

با یک حرکت روی هوا بلندش کرد :

_ پاهاتو جمع کن

دلارای گیج سر تکان داد :

_ چرا؟!

ارسلان چشم غره رفت :

_ جمع بگیر پاهاتو

_ آخه چرا؟ پاهامو تکون میدم دردم میگیره

ارسلان اینبار تشر زد :

_ دلارام!

_ اسمم دلارام نیست!

همانطور که سمت حمام میکشیدش غرید :

_ پاهاتو جمع کن … اینم من باید برات توضیح بدم؟!
خونریزی داری
خونه رو به گند میکشی تا اونجا
تا حالا رابطه نداشتی ، پریود چی؟ پریودم نشدی که اینارو بدونی؟

دلارای مظلوم بینی اش را بالا کشید :

_ مگه تو شدی؟!

ارسلان گنگ نگاهش کرد :

_ چی؟!

_ مگه تو پریود شدی که میدونی؟!

ارسلان با یک دست نگهش داشت و با دست دیگری چانه اش را فشرده :

_ چندساعت پیش چی گفتم من بهت؟!
زبون درازی ممنوع!
دفعه دیگه بخاطر این بلبل زبونی تنبیه میشی

دلارای دوباره زبان ریخت :

_ کدوم دفعه دیگه؟ مگه نگفتی فقط دیشب؟
خودت گفتی کارمون که تموم شد باید بری

_ میری! اما به وقتش
پاهاتو جمع کن

_ درد دارم

الپ‌ارسلان با اخم ملافه را از روی سینه هایش کشید اما دلارای اجازه نداد :

_ چیکار می‌کنی؟

_ ملافه رو ول کن

_ نه

ارسلان فشار محکمی به کمرش آورد
چشمان دخترک که از درد جمع شد ملافه را کشید

نگاهش به سینه های کوچک اما خوش فرم دختری که تمام شب زیر بدنش ناله میکرد خیره ماند

دلارای با خجالت جمع شد و آلپ‌ارسلان بالاخره اخم کرد

پاهای دلارای را از هم فاصله داد و بی توجه به جیغ پردردش ملافه را میان پاهایش فشرد :

_ همونجا نگهش دار تا میرسیم به حمام روی زمین خون نریزه

دیگر حتی جان خجالت کشیدن هم نداشت

ارسلان در حمام اتاق خودش را باز کرد و روی زمین گذاشتش :

_ برو تو

بی توجه به صدای ناله اش روی زمین گذاشتش و سمت آشپزخانه رفت

در یخچال را باز کرد

مثل همیشه پر بود

شیرنارگیل دوست داشتنی اش را دست نزد

در عوض پارچ آبمیوه را برداشت و سمت حمام رفت

دخترک روی سرامیک های حمام نشسته و از بین پاهایش خون جاری شده بود

آلپ‌ارسلان در حمام را باز کرد و با اخم خیره‌اش شد

با دیدن ارسلان ، بغضش منفجر شد

برای ثانیه ای نفهمید چه اتفاقی افتاد
ناخوداگاه او را مثل رویاهایش صدا کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یاس
یاس
2 سال قبل

سلام خسته نباشید من یه رمان نوشتم اما نمیدونستم چجوری باید رمان توی سایتتون بزارم آی دی تلگراممه میشه پیام بدید
yas_mko

🌹
🌹
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

پنج پارت؟واقعا پنج پارت ؟ شوخی میکنی؟

مهساااا
مهساااا
2 سال قبل

نویسنده عزیز…به ما خیلی توهین میشه وقتی در جواب دیدگاه هامون پاسخی نمیدی…

آیناز
آیناز
2 سال قبل

لطفا پارت ها رو طولانی کنید خواهشا میخوام بدونم این دلارای خاک تو سر میخواد چه غلطی بکنه با نداشتن بکارت و همخواب شدن با پسری هوس باز واقعا نمیدونم چی بگم زمانه ی بدی شده همه دین و ایمان اینکه شیعه اند و مسلمان رو یادشون رفته واقعا متاسفم

baran:)
baran:)
پاسخ به  آیناز
2 سال قبل

عزیزم دلارای عاشق شده ربطی به دینو ایمانو جامعه ی خرابمون نداره😅
ولی خب عشقش از روی بی منطقی و بی عقلیه
ولی دلارای خاک بر سر رو خوب اومدی👌🏻😂

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x