_چقدر بهت میداد؟…. اگه پول خوبی میده میتونی روی منم حساب کنیا.
از شنیدن این جمله چشمانش از حدقه بیرون زد اما خودشان هرهر خندیدند
_ اکرم میگفتم پول تو فاحشگیه ها تو نذاشتی
لبش را با زبانش تر کرد و با صدایی که گویی از ته چاه بیرون میآمد زمزمه کرد:
_من فاحشه نیستم.
_پس وقتی یه قول دوقول بازی میکردید گرفتنتون؟!
خودش را بیشتر سمت دیوار کشید و سرش را پایین انداخت .
زنی که ترسناک تر از همهی آنها بود و قد و قامت بلندی داشت، کنار دلارای نشست.
_ما اصولا با آدمایی که لالمونی میگیرن مشکل داریم…… ولی چون از قیافهت خوشمون اومده فعلا کاری باهات نداریم وگرنه خوب بلدیم خطخطیش کنیم.
دلارای در دل نالید:
_خدایا…
دستش را روی شکمش گذاشت
_میدونم از دستم خیلی ناراحتی اما همینبارم تحمل کن ، مامان دلش به بودن تو خوشه فقط.
زن هیکلی با ابروی شکسته روبهرویش نشست :
_تو با این قیافهت آرزوی خیلیایی
پسره چه قدر بهت میداد؟
خوب انداختت تو دردسر
سرش را کمی نزدیک دلارای برد و زمزمه کرد:
_پول نداشتی ؟ ننه بابات کتک میزدن؟ یا نکنه شوهر داشتی و اون خوب بات تا نمیکرد .
بوی دهانش دلارای را آزرد .
خواست کمی به عقب برد اما دیوار پشت سرش اجازه نمیداد
بخاطر اینکه دست از سرش بردارند آرام لب زد
_ شوهرمه…
حرفش هنوز تمام نشده بود که آن ها با صدای بلند خندیدند.
_عه جدیدا باب شده که برن زن رو از خونه شوهرش بکشن بیرون …. شایدم گولت زده که بیا شبا تو بغلم ، قول میدم عقدت کنم…
پوزخندی زد و ادامه داد
_دخترهی احمق.
گذاشتی همه جوره دست کاریت کنه اره؟
دو سال دیگه تو میمونی و شناسنامه سفید و توله سگ پسره!
دلارای در سکوت اخم کرد
هیچکس حق نداشت جنین بی گناهش را تحقیر کند
اگر تقصیری بود به گردن دلارای و آلپارسلان بود و نه هیچکس دیگر!
احمق بود ….
هم احمق و هم عاشق
عاشق مردی که نخواستش
انگار از سکوت دلارای هم خسته شده بودند که سرشان به کار خودشان گرم شد .
تا صبح چشم روی هم نگذاشت
میترسید بخوابد و بلایی سر خود یا فرزندش بیاورند
نمیدانست ساعت چند بود که زنی با چادر مشکی در را باز کرد
_دلارای فرهمند
دلارای از جا جهید
تمام شده بود؟ خداراشکر…
_ من … منم
زن با خشونت اشاره زد
_ بیا بیرون .
بغض کرده لبخند زد و برای بیرون رفتن از این چهاردیواری خفه پرواز کرد
سعی کرد نه به نگاهای اکرم و دوستش توجه کند و نه به ناسزاهایی که زن چادری زیرلب میگفت
طوری رفتار میکرد انگار دخترک نجس است
دلارای بغضش را فرو داد
ایرادی نداشت … از اینجا میرفت
***
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
واقعا که..
چرا آنقدر بد میگه از نیرو انتظامی؟
وا
مگه الکیه زیر لب بش فوش بده؟
والا چندین ساله کارم اینه همچین کاری نکردم ..
به همه جور زنی هم برخوردم
هرکس اختیار خودشو داره!
جووون پلیسی؟؟؟
ببین یه دقه میشه تفنگت بدی اول مخ دلی بعد مخ نویسنده رو بپاچونمرو دیوار😃
قول شرف میدم ظریف کار کنم 😃😗
آه اه چقدر بدم میاد از زنایی که اینطورین
عاااااای قبلم
یکی زنگ بزنه اورژانس
دوتاااااااا پارت؟؟؟؟؟؟
مگه میشه؟ مگه داریم؟😶
برم دو رکعت نماز شکر بخونم 😭😭😭
امام حسین جواب دعاهامو داد😂😂😂
😂😂😂😂😂
یا خدا
لعنت ببببب همه چیییییی😭
😶
😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒
قیافت کج نکو جذاب میشی😍🤣🤣
من که باز این پارت خوندم ولی خدا تورو به راه راست هدایت کنه😐
وااای واای کی ارسلان میفهمه ی بچه در بطن دلارای است؟ خستم شد اگه بگه ی چیزی هم ارسلان میگه بچه هومنه😐💔
این پارت خیلی مزخرف بود 😑
آرام باش خاهر
اه حوصلم سر رفت
بیام همش بزنم؟؟😃😃😃
😂😂😂
اووووف خب یکم از خودت دفاع کن دیگه حالا یه گوهی خوری پاش وایسا تو غرور نداری
نویسنده جون فک کنم تو دختر نیستی اخه چطوری انقد ضعیف نشونش میدی؟ 😶
بخدا یکم طولانی تر بنویسی چیزی نمیشه ها😒😒
این دیگه ته کم بودن بود دهنت سرویس😐😐
خونسردی خود را حفظ کنین دو پارت در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است😌🤣🤣😉😉😉